شهید محمود سهرابی در دوم فروردین سال 1343 در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. در دوران کودکی پدر خود را از دست داد و با زحمات بسیار مادرش بزرگ شد. از همان دوران کودکی دارای ذهنی روشن و عدالت جو بود و همیشه از دیدن و شنیدن گرفتاری های دیگران به سختی ناراحت و پریشان می شد و دارای عاطفه سرشار و با مردم بسیار مهربان بود چون خود را از همان ابتدا سختی ها و مشکلات زندگی را تجربه کرده بود و در برابر شکست بسیار صبور بود.
شهید از همان دوران کودکی که به بلوغ نرسیده بود نماز و روزه خود را به جا می آورد و به قرآن خواندن اهمیت زیادی می داد و همیشه بعد از نماز به تلاوت قرآن می پرداخت.
در سال 1356 که انقلاب به اوج خود رسید او تازه به دبیرستان پا می گذاشت. از همان شروع انقلاب او به طور جدی در برنامه های انقلاب حضور داشت و با توجه به علاقه فراوان به دین مبین اسلام که همیشه به دنبال پیروی از قوانین اسلامی بود رهبر خود را باز می یابد و با عشق و علاقه از تمام فرامین رهبر انقلاب پیروی می کند و در راهپیمایی ها و همواره مشارکت می جوید. بعد از پیروزی انقلاب هم با وجود داشتن درس شب ها در مساجد و پایگاه ها به نگهبانی می پرداخت.
همیشه در مراسم نماز جمعه شرکت می کرد و به بقیه هم سفارش می کرد در نماز جمعه شرکت کنید و می گفت: «نماز ستون دین است به خصوص نماز جمعه که نشانه صلابت و قدرت دنیای اسلام است و پیوند اجتماعی را در جامعه نشان می دهد» و همیشه آن روایت را از امام علی (ع) می گفت :«هر کس سه جمعه بدون دلیل در نماز جمعه شرکت نکند منافق است.» حتی به قدری به این مسئله اهمیت قائل بود که در نامه هایی که برای خانواده از جبهه ارسال می کرد و حتی در وصیت نامه اش بقیه را به نماز جمعه سفارش می کرد.
شهید از نظر رفتاری دارای طبعی روشن و خلقی شوخ منش بودند که با رفتار خوب و مهربان همه را شیفته رفتار خویش کرده بودند و هر کس که با او برخوردی داشت شیفته رفتار او می شد. در خانواده هم با رفتاری که پیش گرفته بود همیشه مورد عزت و احترام خانواده بود و در مشکلات زندگی یاری دهنده خانواده بود.
در ارتباط با قشر محروم جامعه ایشان این گروه را طبقه ای می دانست که مورد تضعیف قرار گرفته اند و یاری به آن ها را امری واجب می دانست و خود تا آنجایی که می توانست به یاری این قشر از مردم می پرداخت و می گفتند که این انقلاب برای این ایجاد شده که حق مردم مظلوم را از ظالم بستاند و فرق بین طبقات را از بین ببرد.
مسئولیت هایی که شهید بعد از انقلاب به عهده داشت این بود که در سپاه به عنوان یک عضو فعال بود و در پایگاه محله هم تبلیغات و نگهبانی را بر عهده داشت. بعد از پایان دبیرستان در دانشگاه در رشته فیزیوتراپی به تحصیل پرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی او با وجود تحصیل به کرات در جبهه ها حضور پیدا می کند و می گوید که ما باید به دفاع از اسلام و انقلاب بپردازیم و با چنان عشق و علاقه ای به جبهه می رفت که نشان دهنده آن بود که شهید واقعا عاشق است عاشق شهادت عاشق لقاء خدا.
با وجود دفعات زیادی که به جبهه می رفت هیچ وقت به خانواده اجازه نمی داد که برای بدرقه او به محل اعزام بروند. حتی اجازه نمی داد که تا سر خیابان هم بروند چون می گفتند: «نمی خواهم که کارم ریا باشد و هر عملی که می کنم برای خداست.»
زمانی هم که درجبهه بودند اوقات فراغت خود را به کتاب خوانی و ورزش اختصاص می دادند .شهید در عملیات های زیادی شرکت کرده بوند از جمله عملیات هایی که شرکت کرده اند عمیات محرم، خیبر، والفجر و کربلای پنج، والفجر هشت و عملیات رمضان و در کردستان حضور فعالی داشت وقتی ما می خواستیم که از حال و هوای جبهه و از نماز و دعاهای رزمندگان برای ما تعریف کند می گفتند: «چه بگویم که زبان از گفتن آن همه ایمان رزمندگان عاجز است و انسان در آن لحظات است که به ارزش واقعی نماز و دعا آگاه می شود. هر روز نماز جماعت و هر شب دعا. عده ای از بچه ها را می بینی که در ساعات مختلف شب برای انجام فریضه نماز شب از خواب خوش که خسته به خواب رفته اند با شادی بیدار می شوند و به درگاه خداوند می گریند و ناله می کنند و شاید که از خدا شهادت طلب می کند این ها عاشق شهادت هستند خون شهادت طلبی در رگ های این ها جای دارد. دعای کمیل و توسل که شب ها در هوای سرد و گرم جبهه خوانده می شد حالت روحانی خاصی داشت که انسان واقعا دوست داشت بنشیند و به درگاه خداوند در فراق یاران که به سوی خدا رفتند بگرید.» و سخن شهید این بود که یاران همه به سوی مرگ رفتند. بشتاب که از قافله عقب نمانی. همچنین از امدادهای غیبی که در جبهه ها رخ می داد برای ما تعریف می کردند می گفتند: «یکی از دوستانم می گفت که در حدود 200 نفر در محاصره دو لشکر عراق قرار داشتیم و نمی دانستیم چه کار کنیم یکی می گفت راه از این ور است و دیگری می گفت از این جا برویم که دیدم یک جوان نورانی پیدا شد و گفت که پشت سر من حرکت کنید که ما نیز پشت سر او حرکت کردیم او ما را از میان دشمن طوری برد که هیچ کس متوجه نشد، وقتی که به منطقه بی خطر رسیدیم آن جوان غیبش زد و شاید که آن جوان امام عصر و یا یکی از ائمه بوده باشد که این نشانه امدادهای غیبی و کمک های معصومین و اولیاء خداست که با ما می کند.»
و آخرین بار رفتن شهید به جبهه در آذر سال 1365 بود که از طرف دوستانشان در جبهه اطلاع یافته بودند که حمله ای انجام خواهد گرفت و چون در دانشگاه تحصیل می کردند مرخصی گرفته و به خانه آمد و با خانواده خداحافظی کرد و به مدت یک ماه به جبهه عازم شد و در عملیات کربلای پنج در شلمچه در 19 دی ماه سال 1365 با رمز یا فاطمه زهرا به عنوان غواص خط شکن به درجه رفیع شهادت نائل گشت.