برادر شهید محمد حسین تجلی در چهاردهم خرداد سال 1341 در زنجان متولد شد، تحصیلاتش را در دبستان فردوسی شروع و در دبیرستان دکتر علی شریعتی به اتمام رسانید، پس از پایان تحصیلات متوسطه در مرکز تربیت معلمی رسالت انقلابی خویش را دنبال نمود، و پس از چندی راهی تحصیل در رشته علوم اجتماعی دانشگاه تربیت معلم تهران شد، وی از جمله کسانی بود که برای تخصص در کنار تقوی و تعهد ارزش فراوان و حیاتی قائل می شد.
نخستین سازنده ابعاد روحش در زمینه های شرف انسانی، روح استواری و آزادی ، ایمان و پاکدامنی پدرش بود، که در ایام کودکی بعد از شیر مادر، آن چه را که باید در تدارک این سفر بزرگ الهی به همراه می داشت در کامش ریخت، وی نیز با الهام از خداوند سبحان برای احیای هرچه بیشتر آئین نجات بخش اسلام و تمدن درخشان آن، که در حال حاضر سراسر اجتماع دنیای اسلام را دگرگون ساخته و پرتو حقایق قرآن افق زندگی مردم مسلمان ایران را روشن ساخته تا ایثار جان خویش کوشید و چه نیکو انتخاب کرد.
شهید محمد حسین تجلی به علت استعداد و هوش سرشار، سرعت انتقال و صفای باطنی که داشت موجب جلب و جذب دوستان به وی شده بود، در میان خانواده از وی یک الگو و سرمشق، چهره محبوب و مورد احترام در میان اقوام و آشنایان ساخته بود، شهید دارای استعداد های هنری خاصی بود که در بسیاری از طرح ها و یادداشت هایی که تهیه می کرد این روح زیبایش را منعکس می ساخت.
وی از همان ابتدا در مطالعات خود علاقه خاصی به فلسفه و عرفان اسلامی خصوصاً عرفان عملی از خود نشان می داد، این عشق و علاقه تا پایان زندگیش هم چنان با وی بود و ریشه دار شده بود. زاویه برخورد وی بیشتر عرفانی بود و در جهت جذب عاطفی دوستان فعالیت می کرد در مدت زمانی که در مرکز تربیت معلم بود خصوصیات روحی و اخلاقی وی، طریقه برخورد و رعایت اخلاقی اسلامی، نفوذ در همدوره هایش برای همه روشن بود.
در سال 1357 همزمان با حرکت مردم به رهبری امام امت در سازماندهی تظاهرات با مردم همگام بود، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با تشکیل کمیته انقلاب اسلامی وارد کمیته گردید و یکی از اعضای فعال کمیته در دستگیری اشرار و عمال رژیم ستم شاهی بود، در سال 58 با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب وارد سپاه زنجان شد و شروع به فعالیت نمود ودر همین ایام که ایادی آمریکا در کردستان اعزام شد. هنگام رفتن در یک کمین که از طرف دموکرات ها و کومله ها به نیروی اعزامی سپاه زدند د و همسنگر شهید حسین تجلی را به هنگام درگیری شهید کردند و ایشان با آغشته کردن صورت خود با خون همسنگرانش خود را به حالت مردگی زده و جلادان بر سر بالینش آمده و وی را به خیال اینکه شهید شده است، خلع سلاح کرده، چند فحش رکیک و ناسزا به او دادند، وی برای اولین بار در این جا بعد پیروزی انقلاب اسلامی شاهد به خون طپیدن و جان دادن همرزمانش بوده است. بعد از خلع سلاح و دور شدن دموکرات ها شهید محمد حسین تجلی از فرصت استفاده کرده و از منطقه درگیری دور می شود، در بین را از دور متوجه نزدیک شدن گروهی از مزدوران کومله شده، که ناچاراً به بالای درختی پناه می برد و خود را در لابه لای شاخ و برگ درخت پنهان و پس از مدتی ماندن در بالای درخت از تاریکی هوا استفاده نموده، خود را به برادران رزمنده ملحق می نماید.
شهید در سال 59-58 یک سال قبل از اخذ دیپلم مدتی در جهاد سازندگی زنجان مشغول خدمت در روستاهای اطراف آن بود و پس از پایان تحصیلات متوسطه بار دیگر با جهاد زنجان به جبهه میمک و شور شیرین اعزام و مدت دو ماه مشغول خدمت شد.
وی بعد از موفقیت در مرکز تربیت معلم شهید بهشتی و ادامه تحصیل در آن مرکز مجدداً با وجود سخت گیری، اشکال تراشی و موانع آموزشی که در مرکز بود به مدت سه ماه به جبهه جنوب اعزام و در سه مرحله از عملیات بیت المقدس در محور دارخوین – اهواز در آزاد سازی شهر جاده اهواز – خرمشهر شرکت نمود و در این عملیات نیز مجروح شد .
در طول این دوره، ایمان، فداکاری و اخلاص وی در جهت دلسوزی به بچه های روستائیان محروم، بارز و مشخص بود.
شهید با روستائیان کاملاً مأنوس و با درد آنان آشنا و زبان آنان را در طول دوره زندگی آموخته بود، وی دارای روحی حساس، لطیف همچنین عواطفی رقیق و سریع التأثیر بود. وجود نابرابری ها، کمبود وسایل و امکانات آموزشی که از رژیم ستم شاهی به ارث رسیده بود روح وی را رنج می داد و عواطف و احساسات وی را جریحه دار می نمود.
وی می توانست درک کند که چگونه اکثریت کودکان روستائی، کارگر و کشاورز از امکانات تحصیل محروم، یا به نحوی از نعمت آن برخوردار نیستند و استعداد هایشان ناشکفته می ماند چه بسا در بعضی نقاط نیز به علت بر جای ماندن اثرات چپاول سرمایه های کشور توسط استکبار جهانی و عمّال آن هنوز بسیاری از کودکان به مدرسه راه پیدا نکرده، با رنگ زرد و چهره های بی فروغ و شکم باد کرده، گردن باریک و چشم های به گود رفته، دچار انواع بیماری ها می شوند همواره این سخن پیامبر(ص) که (الناس سوا کاسنان المشط) در گوشش طنین انداز بود و آرزو می نمود ای کاش روزی فرا برسد که تمام مردم کشورمان اعم از شهری و روستائی بتوانند بطور یکسان از امکانات آموزشی، بهداشت و غیره بهره مند شوند. در سال 67 شهید در روستای قره بلاغ زنجان مشغول تدریس بود، در اسفند ماه این سال با این که سنگر آموزش و پرورش عقیده و تعهد زیادی داشت و به آن علاقه مند بود، ولی احساس مسئولیت فراوان و ادای دین و تکلیف او را وادار نمود که به مدت 13 ماه به جبهه رفته و در عملیات خیبر، در آزادی جزیره مجنون شرکت نماید.
در سال 64 بعد از این که خبر قبولی در دانشگاه تربیت معلم تهران به ایشان رسید به صورت مأور به تحصیل همزمان در آموزش و پرورش منطقه 16 تهران مشغول کار و در دانشگاه مشغول تحصیل بود، هدف و اندیشه وی از تحصیل اینکه زودتر و بیشتر به درس فشار آورد تا به جائی برسد و خود را از فشار در آورد نبود. وی مثل بعضی ها بین دانشگاه، خوابگاه و خانه محبوس نماند و خود را از این مثلث بیرون افکند، وی بر خلاف قاعدین روی زمین زنجیر (اثا قلتم الی الارض ) را از پای فکند، از کسب مدرک و درس به عنوان هدف و دیگر مظاهر مادی که به شدت ما را به زمین چسبانده و گوشهایمان را کر و چشمهایمان را کور کرده و قلب ها را مضطرب از مردود شدن در امتحان و یا از دست دادن کار و شغل نموده روی گرداند.
و این بیت را زمزمه می کرد، که:
در مدرسه کس را نشود دعوی توحید منزلگه مردان موحد سردار است
او از تبار ابراهیم بود و مرامش متلاشی کردن بت ها و شعارش (انی لا احب الافلین) بود، چون به مظاهر زندگی به عنوان هدف نگاه نکرد، چراکه این ها جزء افول کننده گانند .
در سال 65 شهید با بسیج زنجان عازم جبهه شد و در این سفر بود که شهید کم کم احساس کرده بود باید برود و یادداشت ها و نوشته هایش که از این تاریخ به بعد موجود است حاکی از این امر می باشد، در این سفر کعبه خار مغیلان راه پرپیچ و خم طولانی، سختی ها و خطرها مانع از ملازم شدن او با مسافران کعبه نشد .
او سرانجام در تاریخ چهارم اسفند سال 1365 در عملیات کربلای پنج در شلمچه بر اثر اصابت گلوله دشمن به شهادت رسید.