شهید صالح گوزلی در سال 1340 در روستای گوران آباد از توابع نقده و در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد. شهید علامه بر تحصیل علم و دانش، از بچگی یار و یاور خانواده بود. از اول ابتدایی تا چهارم دبیرستان جزء شاگردان ممتاز کلاس بود، حتی در طول تمام تحصیل یک مورد از موارد درسی تجدیدی نداشتهاند. از زمانی که خود را شناخته در کارهای کشاورزی در حد مطلوب یاور خانواده بود.
شهید قبل از انقلاب، تفکر انقلابی داشت و دوستان و خانواده را ارشاد و راهنمایی میکرد و بعد از انقلاب نیز در ایام الله ها در صحنه حضور فعال داشته، حتی روزی که شهید بهشتی و هفتاد و دو تن به شهادت رسیدند، ایشان سخت گریه میکرد. گریه شهید به سبب دلبستگی شدید انقلابی بود که دل شهید را رنجور کرده.
ایشان بعد از اتمام دوره دبیرستان در سال59 به خدمت سربازی رفتند و تمام خدمت خود را در منطقه مظلوم کردستان با وجود چندین عملیات خدمت را تمام کردند. بعد از خدمت بدون وقفه به طور پشتکار ادامه تحصیل دادند. نکته جالب توجه، اراده محکم و استوار ایشان بود که سه سال پشت کنکور ماندند و اظهار میداشتند که اراده انسان، کوه ها را به زانو در میآورد. هر سال که نه ماه تمام خانهنشین میشدند، سخت مطالعه میکردند. زمانی که امتحان کنکور را تمام میکرد، ظهر همان روز جهت کار به مزرعه بازمیگشت. خانواده به ایشان می گفتند شما نه ماه تمام مطالعه کردهای مدتی استراحت کنید، ولی شهید قبول نمیکردند و میگفتند که ما برای کار و تلاش آفریده شدهایم، نه برای خوردن و خوابیدن. در هنگام مطالعه میگفت که قلبم برای جبهه یک ذره شده. به محض موفقیت در امتحان کنکور، در اسرع وقت در جبهه حضور خواهم داشت تا بتوانم خدمتی به انقلاب و اسلام کرده باشم. الحق چنین کرد. بعد از سه سال انتظار فرا رسید. در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در رشته پزشکی راه یافتند. میگفت: امیدوارم بتوانم برای جامعه محروم کاری کرده باشم. بالاخره بعد از ثبتنام در دانشگاه با سپاهیان حضرت محمد(ص) به وعده خود عمل نمودند و جهت ستیز با کفار بعثی، عازم نبرد شدند. نکتهای که لازم است اشاره شود این است که ایشان حتی مدت کوتاهی را به بطالت نگذرانده و همیشه در راه صحیح تلاش و کوشش مینموده و اراده شکستناپذیر داشتند و از نظر برخورد در جامعه واقعاً در حد ایدهآل بود. در طول زندگی، حتی یک نفر از ایشان نرنجیده و با همه افراد مهربان بود. فردی بود که از منطق پیروی میکرد و حتی مواردی پیش آمده که دوستانش را از انحراف فکری نجات داده و زندگی هدف داری را به آن ها بخشیده. به نقل از یکی از دوستانش که میگفت: صالح به من زندگی جدیدی بخشیده، اگر راهنماییهای ایشان نبود، خدا میدانست که زندگی من به کجا کشانده بود. او فردی بیآلایش و کم خرج بود. حتی در طول خدمت، علاوه بر این که هزینهای از خانواده نمیگرفت، بلکه پولی که از طرف ارتش دریافت میکرد، پس انداز مینمود و به خانواده میفرستاد.
از نظر اعتقادی فردی سالم، معتقد به اسلام ناب محمدی و انقلاب بودند و از فرازهای امام راحل و ولایت فقیه اطاعت میکردند. حامی نظام جمهوری اسلامی بود و در کلیه مراسمات عاشورای حسینی نقش فعال داشتند.
وقتی که رفتن شهید به جبهه در خانواده مطرح شد، مادر به خاطر عاطفه مادری و همچنین به خاطر زحماتی که ایشان برای کنکور کشیده بودند و آرزو داشت که فرزندش دانشگاه خود را تمام کرده و نتیجه زحماتش را ببیند، رضایت نمیدادند. برای این که دل مادر را نرنجاند در ظاهر جواب مثبت داده و مادر را آسوده خاطر نمودند و در روز اعزام اکثراً خود را از دید دوستان و آشنایان مخفی میکرد تا مانعی برای رفتن ایشان پیش نیاید.
وقتی که کاروان به منطقه میرسد، شهید به گردان سلمان میافتد ولی شهید از گردان یاد شده انصراف داده و داوطلبانه به گردان حبیب ابن مظاهر که خط شکن لشکر بوده، رفته و برای آموزش به سد دز میروند. شهید در طول حضور خود در جبهه حتی یک مورد خود را دانشجو خطاب نکرده، حتی دوستان همرزمش با وجود آگاهی از دانشجو بودن ایشان، پیشنهاد میکنند که بهتر است در بهداری انجام وظیفه نمایند، ولی شهید قبول نمیکنند و اظهار میدارند که برای نبرد به جبهه آمدهاند و مایل هستند در عملیات، نقش فعال داشته باشند. شب عملیات با اکثر همرزمان دیدار کرده و از آن ها حلالیت طلبیده، گفته که آخرین دیدار من با شما عزیزان بوده و من امشب به شهادت خواهم رسید. به بچهها روحیه میداده و نوید پیروزی به آن ها میداده و حتی وقتی که شهید از ناحیه پا زخمی میشوند، به ایشان پیشنهاد میکنند که به پشت جبهه برگردند ولی شهید قبول نمیکنند و میگویند: هنوز توان حرکت دارم و میتوانم به نبرد ادامه دهم، تا لحظه شهادت با بدن مجروح با بعثیان نبرد میکنند تا این که با اصابت ترکش در تاریخ 65/10/20 در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل میگردند.