زندگی نامه
شهید سید احمد برادران حسینی در آخرین روزهای تابستان بود که در بیست و دوم شهریور ماه سال ۱۳۴۶ فرزندی برومند در شهر تبریز دیده به جهان گشاید. پدر بزرگوارش از آموزگاران و اهل تبریز مادر گرامی اش از توابع همدان او را در طفولیت پرورش و تربیت و در استمرار تربیت او را در جهت کسب علم به دبستان و سپس به راهنمائی و دبیرستان ثبت نام و با سرعت هر چه تمام تر مدارج علمی خود را پشت سر می گذارد. او در کنار پدر و مادر و خواهر مهربانش همواره از تدین و تقوا بهرمند بوده و سال ۱۳۶۶ بود که او وارد دانشگاه شد و سال دوم دانشکده کشاورزی اردبیل بود که به خدمت فرا خوانده می شود و از سوی دانشگاه موصوف به مناطق عملیاتی اعزام می گردد.
احمد تنها فرزند ذکور خانواده بود او در منطقه جنوب خدمت می کرد و هر ۴۵ روز یکبار به مرخصی ۱۰روزه می رفت. البته ناگفته نماند او ابتدا به تهران می رود و از طریق سپاه آنها هماهنگی شده و به جنوب اعزام شدیم و از طریق خطوط مواصلاتی به اهواز رفتند. در بین ۲۵۰۰ بسیجی تنها ۲ دانشجو در میان آنها بود که یکی از آنان هم سید احمد بود. این ها را سید احمد در نامه اول به خانواده می نویسد.
در نامه بعدی که به تاریخ ۱۸ دی ماه سال ۶۶ می نویسد خواهرش را به ادامه تحصیل توصیه می کند و می گوید که به دارخوئین رسیدند. او به خانواده اش تاکید داشت که می خواهم زیادتر بمانم تا مرخصی عید ۲۴ روز کنار هم باشیم. سیداحمد در نامه آخرش به تاریخ ۲۵ بهمن ماه سال ۶۶ بود که باز خواهرش را به دقت در درس و مشق توصیه و او چنین می پندارد که عید آنها را خواهد دید.
حدود یک ماه از ارسال نامه آخر او می گذشت که بر اثر شدت بمباران و گلوله باران دشمن حوالی رود کارون بسیار پرتلاطم تر نشان می دهد و آن روز که سیداحمد احساس می کرد چند روز به عید مانده و عازم مرخصی خواهد شد روز اقبال او نبوده و درست بیست و ششم اسفند سال۶۶ بود که بر اثر شدت آتش دشمن او به آب می افتد و بر اثر این سقوط به درجه رفیع شهادت نائل می آید.
پیکر پاکش از دشت خونین دارخوئین به تبریز انتقال و در قطعه ۱۱ بلوک ۱۸ گلزار شهدا جسم خسته او که مدتها بود پدر و مادر و خواهرش را ندیده بود در خاک آرام می گیرد و در حسرت بوسه داغ پدر و مادرش تا ابد می ماند .روحش شاد.