محمد چمني
نام پدر : ولي الله
دانشگاه : دانشگاه تبريز
مقطع تحصيلي : ------------------
مكان تولد : عجب شير - شيشوان (آذربايجان شرقي)
تاريخ تولد : 1337/04/15
تاريخ شهادت : 1361/02/18
مكان شهادت : خرمشهر
عمليات : آزادسازي خرمشهر(الي بيت المقدس)

زندگی نامه شهید محمد چمنی

برادرم شهید محمد چمنی ۴سال از من بزرگتر بود. او همیشه مرا فاطمه خانم صدا می زد و نخستین فرزند خانواده ی ما بود. محمد در سال ۱۳۳۷ در شیشوان به دنیا آمده بود و بعد از ۲۴ سال زندگی پرفراز و نشیب در عملیات فتح خرمشهر به شهادت رسید. هنگام شهادت ۷ ماه حضور در جبهه و ۷ ماه سابقه ی خدمت در آموزش و پرورش داشت.

او در خرداد ماه ۱۳۶۱ در آخرین روزهای بهار که آغاز جوانی اش بود. بعد از هفت ماه جنگ با دشمنان اسلام و قرآن و دفاع جانانه از میهن و نظام اسلامی ابراز شجاعت و اظهار رشادت، به فیض عظمای شهادت نایل آمد و آن فروغ جان و سراپا غیرت و شرف لاله ای شد به لاله زار و چمن انقلاب اسلامی، چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا.

وقتی که دو سال بعد از تولد من برادرم حسن به دنیا آمد محمد بیش از ۶ سال نداشت و از همان دوران کودکی متین و آرام بود. رفتارش با دیگر بچه ها خوب و دوستانه بود‌. از کودکی نماز می خواند بدون این که کسب به او بیاموزد. هرگز با افراد ناباب ارتباط دوستی نداشت. وقارش زبان زد قوم و خویشان بود.

کشش خاصی به کسب دانش و معرفت داشت‌. اما وقتی که کنکورش با جنگ مصادف شد، جبهه را بدان ترجیح داد حتی از دانشکده ی افسری قبول شده بود اما نرفت و دفاع از دین و مملکت را بر همه چیز برتر شمرد. در هیچ جا از دانش اندوزی باز نمی ایستاد حتی در جبهه ها هم مطالعه می کرد‌.

حدود ۷ ماه با شوق فراوان به تدریس پرداخت. به شغل معلمی مانند نیاز وجودش می نگریست. شب و روز در فکر دانش آموزانش بود و ‌مانند دوستی مهربان با آنان رفتار می کرد. سرکلاس همیشه این جمله را تکرار می کرد که ما وظیفه داریم به مردم نجیب کشورمان هر گونه که می توانیم از سر اخلاص خدمت کنیم. با قرآن کریم و نهج البلاغه بیش از هر کتابی مأنوس بود. هم خودش بطور مستمر مطالعه می کرد و هم به دیگران انس با آن دو کتاب نجات بخش را توصیه می نمود.

قریحه ی شعری ظریفی داشت. چند سال قبل از شهادتش چند بیت از سروده هایش را به من داد و من آنها را به مدرسه بردم و خواندم و معلممان بسیار پسندید و بچه ها آن شعر زیبا را یادداشت کردند. برادرم هرگز دل کسی را نمی شکست. می گفت دل شکستن گناه است و دل کعبه ی پرشکوه خداست. این بیت را خودش نوشته بود و بر دیوار اتاقمان نصب کرده بود:

برو طواف دلی کن که کعبه یک سنگ است

که این خلیل بنا کرد و آن خدای خلیل

می گفت کعبه را اگر حاجیان طواف می کنند، دل را عاشقان طواف می کنند. کعبه اگر خجسته ترین مکان عالم است‌. دل معدن محبت خداوند است .

آن گوهر تابان از ایمانی نیرومند برخوردار بود. بدون این که کوچکترین شائبه ی ریا و تظاهر در اعمالش باشد. سر در آستان جانان می نهاد و در سجده های پربار با مضامین عالی راز و نیاز می کرد. بارها در آخرین سجده از او شنیده بودم که به معبود خود عرض می کند:

سُبْحانَکَ اَللّهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ مَن ذایَعلم قُدرتُکَ وَ لایَخافُکَ وَ مَن ذا یَعلَم ما اَنتَ وَ لا یَهابک

یعنی: به پاکی یاد می کنم تو ‌را ای سزای پرستش و به حمد تو کیست آن کس که داند قدر و مبلغ تو‌ را و نترسد از تو و کیست آن کس که داند که کیستی تو و ‌بزرگ ندارد و نترسد از تو می افزود:

اَلَّفْتَ بِقُدْرَتِكَ الْفِرَقَ، وَفَلَقْتَ بِلُطْفِكَ الْفَلَقَ، وَاَنَرْتَ بِكَرَمِكَ دَياجِي الْغَسَقِ

یعنی: تو جمع کردی به قدرت خود طائفه های پریشان را و شکافتی به رحمت خود صبح را و روشن گردانیدی به کرم که عبارت از آن شکافتن باشد یا غیر آن سختی های تاریکی اول شب را .

به هنگام مناجات و دعا آن چنان از عشق محبوب و محبت اولیای دین بخصوص حضرات معصومین (علیهم السلام) جانش مشتعل می شد که گویی شمعی فروزان است و هر دم شعله ورتر می شود.

آن سالک عزیز همواره ما را به منافع سرشار دعا و شرافت ادعیه ماثوره ی امامیه متوجه می کرد .

آن مرد پولادین علاوه بر توجه به معنویت در رعایت مسایل شرعی و حدود دین بسیار دقیق بود. واقعا از افراد بی بند و بار و بی حجاب بدش می آمد و حجاب را مایه ی فخر انسان می دانست. می گفت که حجاب نشانه ی عفاف است و بی حجابی نشانه ی بی عفتی و ما باید از دل هایمان حجاب ضخیم نفسانی را برداریم و آیینه های دل را شایسته ی دیدار جمال جمیل محبوب ازلی گردانیم.

خداوند به دل های مصفا می نگرد و چون خود پاک و منزه از تمام عیب هاست پاکیزگی را نیز دوست دارد. پس ایمان راستین شرط اساسی انسان با موجودات دیگر است و ایمان است که مرتبه ی آدمی را از روی خاک تا اوج افلاک برمی کشد.

برادرم همیشه به من توصیه می کرد و می گفت: فاطمه خانم خواهر عزیز! پدر و مادر دو امانت شکوهمند الهی است که باید از آن دو مواظبت کنیم و اگر به دانشگاه بروم و صاحب شغلی بشوم تا آخر عمر به جز از خدمت آنها نکنم کار دگر و آرزو دارم که یک بار تنها مادرم را به زیارت امام هشتم حضرت رضا (علیه السلام) به مشهد مقدس ببرم و یک هفته دور از کارهای خانه در خدمتش باشم و هر روز سه بار به زیارتش ببرم تا قطره ای از زحمات دریا آسایش را جبران کنم.

مادر مفهوم ایثار، عاطفه، عشق، شرف و بزرگواری است. نماد روشن فداکاری، از جان گذشتگی و جانبازی است. من قطره را نتوانسته ام بشناسم. چگونه دریای محبت را خواهم شناخت. من دسته گلی را نتوانسته ام توصیف کنم چگونه چمن را تعریف کنم. مادر ستاره ی درخشان سعادت، ماهتاب روشن فراغت، فرشته ی عرش آشیان عشق و باغ پرشکوفه ی شوق است. حتی وقتی که جنگ شروع شد و خودش داوطلبانه به جبهه رفت، موقع رفتن برایم گفت: خواهرم مواظب مادر باشید. ان شاء الله برمی گردم به زیارت امام هشتم می برم.

او خدمت در جبهه های جنگ را وظیفه ی خود می دانست. من بارها از زبان خودش شنیدم که هر کس سخن جبهه و جنگ را پیش می کشید، می گفت که وظیفه ی من است که از تمامیت سرزمینمان دفاع کنم. امروز تهدیدات دشمن به مرزها منتهی نمی شود بلکه شرافت، استقلال، دین و حیثیت اسلام در خطر است و ما باید این خطر را با تمام قدرت از سر کشور دفع کنیم.

در اردیبهشت ۶۱ که به مرخصی آمده بود، مادرم گفت: پس پسرم کی می خواهی ازدواج کنی؟ در جواب گفت: ان شاء الله جنگ تمام بشود و خیال هموطنان آسوده شود و شما را به مشهد مقدس ببرم بعد ببینیم خدا چه خواهد خواست. محمد با من بیش از اعضای دیگر خانواده ارتباط داشت و من واقعا او را دوست داشتم و شریک غم های زندگیم بود. هرگز دلم را نشکست من نیز به حرف هایش گوش می کردم. او ‌مرا به اخلاص و ایمان توصیه می کرد. چون دیگر خواهر و برادرانم از ما کوچکتر بودند لذا ما دو خواهر و برادر بسیار به همدیگر نزدیک بودیم و درد دل می کردیم. از این جهت فراقش نیز بیش از هر کسی مرا داغدار کرد.

هرگز فراموش نمی کنم که هر فرصت مناسبی که پیدا می کرد بچه های کوچه را جمع می کرد و به آموزش قرآن مجید می پرداخت و به آنان تأکید می کرد که کتاب خدا قانون اساسی مسلمانان و معدن فکر و احکام آنان است. همیشه و همه جا یک جلد کتاب همراه داشت. همه ی اعضای خانواده ی ما خوب به خاطر دارند روزی که با سطل به پشت بام گل می بردند یکی از کتاب هایش را به نردبان بسته بود و هنگام بالا رفتن و پایین آمدن نگاه می کرد و چیزی می آموخت.

بسیار افسوس می خورم که چرا بار آخر که به مرخصی آمده بود او را ندیدم. آخرین بار موقع رفتنش به منزل مادر شوهرم رفته بود تا مرا ببیند اما به اهواز رفته بودیم و چون مرا بسیار دوست می داشت تصمیم گرفته بود که از شیشوان به اهواز بیاید و با من دیدار کند ولی به خاطر فرصت اندک میسر نشده بود و گفته بود این بار که باز می آیم در پیش خواهرم فاطمه خانم خواهم ماند. او واقعا برای همیشه در دل من جای دارد.

آری، برادرم در خرداد ماه ۶۱ با شهامت های کم نظیرش در فتح خرمشهر به شهادت رسید. می دانید که خرمشهر از شهرهای بسیار زیبای جنوب است و از بزرگترین بنادر خاورمیانه و خلیج فارس به شمار می آید. این بندر به لحاظ وسعت و امکانات و موقعیت، کشتی های بزرگ اقیانوس پیما را پذیرا می شود و با داشتن سیزده اسکله_ قبل از جنگ_ نقش ویژه ای را در اقتصاد و بازرگانی منطقه ایفا می کرد. از نظر موقعیت رزمی، نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم برای حمل سلاح به روسیه در این بندر مهم دست به اقدامات وسیع و ایجاد بارانداز و اسکله های بزرگ زده بودند که پس از پایان جنگ همه ی این امکانات در اختیار ایران قرار گرفت.

آب و هوای خرمشهر گرم و مرطوب است و نخلستان های وسیعش همانند کمربندی سبز شهر را محاصره کرده است. رود کارونش شهر را به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم کرده که بعد از عبور و رسیدن به دو رود دجله و فرات، اروند را تشکیل می دهد.

آبادان نزدیکترین شهر به خرمشهر است که با آن ۲۳ کیلومتر فاصله دارد. بندر بصره در ۴۸ کیلومتری غرب آن و اهواز در ۱۲۸ کیلومتری شمال آن قرار گرفته است. مردم آن عرب زبانند و تعدادی مهاجر در این شهر زندگی می کنند و اکثر مردم شهر پیرو مذهب شیعه هستند.

دشمن در سقوط خرمشهر ۱۵ هزار دستگاه یخچال، اثاثیه ی ۲۵ هزار واحد مسکونی، ۷۰۰ هزارتن کالا، ۵ هزار اتومبیل خارجی (که در بندر بزرگ خرمشهر تخلیه شده بود) همه را به غارت برده بود و پس از تصرف شهر منازل مردم را با ۳۰۰ تن (تی.ان.تی) تخریب کرده بود.

ارتش صدام برای تصرف این بندر مهم در ۳۰شهریور ۱۳۵۹ با بکارگیری توان رزمی دو لشکر حمله کرد و پس از ۳۴ روز مقاومت نهایتا خونین شهر سقوط کرد. اما رزمندگان دلیر اسلام در مرحله ی سوم عملیات بیت المقدس با رمز مبارک یا محمدبن عبدالله در ساعت 12:30 روز شنبه اول خرداد ماه ۱۳۶۱ با هدف آزادسازی خرمشهر عملیات را آغاز کردند. در این عملیات چهار لشکر خط شکن ایران در حالی که لشکر نصر مشغول درگیری با دشمن بود هجوم خود را به دشمن آغاز کرد و پس از ۲۵ روز نبرد سنگین و بی امان دشمن، سرانجام خرمشهر آزاد شد و در ساعت 16:30 سوم خرداد ماه ۱۳۶۱ رادیوی جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد:

شنوندگان عزیز! توجه فرمایید خرمشهر، شهر خون آزاد شد. الله اکبر ...

قسمتی از نتایج ارزشمند این عملیات از این قرار است:

_آزاد شدن شهر بندری خرمشهر، شهر هویزه، پادگان حمید، جاده ی مهم و تدارکاتی اهواز، خرمشهر، کرخه، نور،

آزادسازی جاده ی سوسنگرد، هویزه

خارج شدن بخش وسیعی از جنوب میهن اسلامی از زیر آتش دشمن

تصرف و تامین هشت پاسگاه مرزی

تجهیزات منهدم شده ی دشمن در این عملیات فتح خرمشهر بدین‌قرار است:

_۲۸۵ دستگاه تانک و نفربر،

۵۰۰ دستگاه خودرو

ده‌ها قبضه توپ سبک و سنگین

ده ها انبار مهمات

۴۰ فروند هواپیما

۲ فروند هلی کوپتر

چندین دستگاه لودر و ماشین آلات مهندسی

غنایمی که در عملیات فتح خرمشهر به دست آمده از این قرار است:

_۱۰۵ دستگاه تانک و نفربر،

ده ها انبار مهمات

۹۵ هزار عدد مین

صدها دستگاه خودرو سبک و سنگین

۳۰۰ دستگاه جیپ حامل توپ ۱۰۶ میلی متری

_تعداد زیادی لودر، بولدوزر و ماشین آلات مهندسی

_هزاران قبضه سلاح انفرادی

در این عملیات ۱۶۵۰۰ نفر از افراد دشمن کشته و ۱۹۰۰۰ نفر اسیر گشتند.

فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در روز سوم خرداد ۱۳۶۱ به مناسبت این پیروزی پیام مهمی صادر فرمودند. در قسمتی از این پیام آمده است:

"این جانب با یقین به آن که "و ما النصر الا من عندالله" از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمده و کشور بقیه الله الاعظم (ارواحنا لمقدمه الفدا) را از چنگ گرگان آدم خوار که آلت هایی در دست ابرقدرتان، خصوصا آمریکای جهانخوار هستند، بیرون آورد و ندای الله اکبر را در خرمشهر عزیز طنین انداز کرد و پرچم لااله الا الله را بر فراز آن شهر خرم که به دست جنایتکاران غرب به خون کشیده، خونین شهر نام گرفت به اهتزاز درآورد، تشکر می کنم و آنان فوق تشکر امثال من هستند. آنان به یقین مورد تقدیر ناجی بشریت و برپاکننده ی عدل الهی در سراسر گیتی روحی لتراب مقدمه الفدا می باشند. آنان به آرم " وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَى" مفتخرند.

آری، برادر من در میان شهیدان ارجمند این عملیات رشادت آمیز شربت شهادت نوشید و نام خود را در دفتر شهامت های فتح خرمشهر ثبت کرد.

آن دلیر صف شکن مصداق روشن این جمله مقام معظم رهبری (مدظله العالی) بود که فرمود:

درس بزرگ شهیدان عزیز که لحظه ای نباید از آن غفلت شود، آن است که جان را و همه ی آن چه را که برای ما عزیز است باید هرگاه لازم شود، سپر بلای ارزش های اسلامی کنیم. او جان خود را سخاوتمندانه در طبق اخلاص نهاد و تقدیم راه خدا و ارزش های الهی کرد‌.

برادرم در گزینش دوست بسیار دقت می کرد و می گفت که آدمی را از دوستانشان می شناسند. بنابراین همه ی دوستان او افرادی متدین و فاضل بودند. از آن میان رحیم عراقی، میریوسف کمانی و رحیم نوحه خوان را نام می برم که از دبیران موفق و دانشور آموزش و پرورش هستند. از دیگر دوستان شفیقش عظیم زنده دل و داود کمانی بودند که هر دو ‌شهد شهادت نوشیدند و با هم در جوار حق آرمیدند.

زمانی که در دبیرستان رازی عجب شیر مشغول تحصیل بودند ابتدا دروس خود را آماده می کرد سپس به کلاس های قرآنی که خود دایر کرده بود، سر می زد و به آموزش بچه های شیشوان می پرداخت و هر روز چند ساعت نیز به امور کشاورزی پدر رسیدگی می کرد. اما به شغل معلمی به قدری علاقه داشت که هیچ چیزی را به آن ترجیح نمی داد‌ وقتی که سال ۵۷ دبیرستان را به انجام رساند برای انقلاب اسلامی و پیروزی نهایی آن در مقابل دشمنان بسیار می اندیشید و علاقه مند بود که مسایل سیاسی و حکومتی انقلاب اسلامی روز به روز به شیوه ی متعالی تر در جامعه حاکمیت پیدا کند و جامعه ی ایرانی به فوز و فلاح برسد. از این نظر می خواست از راه معلمی و تربیت فرزندان جامعه اصلاح پذیرد. بنابراین در اوایل انقلاب که به کلاس بچه ها می رفت از شغل خویش بسیار خرسند بود و رنگ خوشحالی و شادی در چهره اش کاملا نمایان بود.

او با وجود این که در یکی از مناطق محروم مراغه روستای پاچقلو خدمت می کرد اما به خاطر عشق ورزیدن به کار تعلیم و تربیت آن را بهترین مرتبع ی معنوی انسان می دانست و با اشتیاق و نشاط خاصی دانش آموزان را دوست داشت. بی شک اگر روزی این گفتار من به گوش آن دانش آموزان برسد که اکنون از جوانان برومند این مرز و بومند، تصدیق خواهند کرد که شهید محمد چمنی به کار معلمی عشق می ورزید.

روزی جلو پنجره نشسته بود و به حیاط خیره شده بود. مادر گفت: پسرم اگر به کسی دل بسته ای بگو. گفت: مادر! تمام دلبستگی های من به توست. آن گاه قطعه شعری را که از مجموعه ی آینه ها و آب ها یادداشت کرده بودم و به او داده بودم از حفظ خواند.

برادرم محمد آن چه می گفت در عمل نیز انجام می داد. عقیده داشت که مسلمان باید یک رنگ باشد و به قرآن کریم و اسلام عزیز تعهد داشته باشد و سخنش باید مایه ی عمل به خود بگیرد و اسلام و قرآن را با اعمال شایسته و اخلاص مندانه خود بشناساند. او خود در عمل ثابت کرد که پیرو راستین اسلام و قرآن بود و خداوند به پاداش آن اخلاص و ایمان سینه ی او را مزین به مدال الهی شهادت کرد و دری از بهشت به رویش گشود و پدر نیز داغ هجران او را در کمال صبوری تحمل کرد و به شهادتش خدا را شکر و سپاس گفت و بر آن مباهات کرد و حاضر بود تمام فرزندانش را در راه اعتلای اسلام و قرآن فدا کند.

پدرم، برادر دیگرم حسین چمنی را هم به جبهه ها گسیل کرد تا پرچم اسلام برافراشته باشد و اگر پرچم اسلام از دست محمد افتاد، حسین آن را به قله ی افتخارات ایران برنشاند‌.

تواضع و فروتنی از ویژگی های درخشان برادرم بود‌ حتی من که خواهرش بودم و همدم زندگیش به حساب می آمدم فروتنی و تواضع را در زندگی روزمره اش مشاهده می کردم. همین صفت انسانی، او را در بین آشنایان و همسایگان مورد محبت قرار داده بود‌ .

وقتی مشکلی در خانواده ی ما پیش می آمد او از همه ی ما بردبارتر بود. بارها و بارها صبر و شکیبایی او را آزموده بودیم.

در نمازهای جماعت و جمعه بطور مرتب شرکت می کرد و احکام اسلام را یاد می گرفت و به بچه های محل یاد می داد و علاقه داشت که قرآن کریم را از جانب بزرگان بیاموزد و در سطحی عالی به دیگران یاد دهد. با این شوق محلی را انتخاب کرده بود که آن جا کودکان را درس قرآن می داد و در محلی دیگر به تعلیم برق می پرداخت و به بچه ها می گفت که اگر به دانشگاه بروم باز هر هفته خواهم آمد و درس های شما را قطع نخواهم کرد.

هر جا که به وجودش نیاز پیدا می کردند همان جا حاضر می شد. بعد از انقلاب که کشورمان نیازمند آرامش بود ماجرای کردستان پیش آمد. او بلافاصله راهی کردستان شد و گفت که در آن منطقه به وجود من نیاز دارند‌ باید کردستان را از شر دشمنان در امان نگه داریم. بنابراین مدت ۶ماه در آن منطقه خدمت کرد.

با شروع جنگ بلافاصله به جبهه روانه شد. آخرین بار که او را دیدم نورانیتی در چهره اش پدیدار شده بود که او را به سوی خورشید دعوت می کرد و در آن ظاهر آرام و چهره ی متواضع حال و هوایی خاص پیدا شده بود و در خاموشی هایش فریادی آسمانی نهفته بود. به برادرم حسین گفته بود که از این جا به سوسنگرد برای دیدن شهید چمران خواهم رفت.

به من می گفت: خواهرم تو محرم اسرار منی و رازهای دلم را هر چه بود، به تو گفته ام. حتی تو گاهی از نگاهم اسرار درونم را می خوانی‌ این بار هم به یقین می بینی که قصد پرواز دارم. یک بار دیگر نیز به دیدار ما آمده بود‌ اما ندیدمش‌ چون برگشته بود مسئول بی سیم شده بود و با رشادت کم نظیری روی مین رفته بود و با ترکش های مین پر باز کرده بود و به سوی آستانه ی آشنا پرواز کرده بود.

دبیر گرامی رحیم نوحه خوان که از دوستان گران مایه ی برادرم به شمار می آید، روزی بعد از شهادت او تعریف می کرد که شهید چمنی علاقه ی خاصی به علوم دینی داشت و به امام عصر (عج) عشق می ورزید و نام مبارکش ورد زبانش بود‌ آشنایی من با شهید از مسجد جامع روستای شیشوان آغاز شد که روحانی روستا در مسجد حاضر می شد و بعد از نماز جماعت مغرب و عشا جلسه ی اصول و عقاید و قرائت قرآن ترتیب می داد.

در اثر استمرار این جلسات و علاقه ی ویژه آن دیندار دین پرور توانست بعد از مدتی به طور تخصصی و با آمادگی کامل به عنوان مدرس قرآن و اصول عقاید به تدریس پردازد و بچه های روستا را با معلم ربانی، تعالیم قرآنی، سیره ی نبوی و مبانی اندیشه ی اسلامی آشنا کند. حتی ایشان قبل از این که به استخدام آموزش و پرورش درآید در شیشوان مدرس قرآن و اصول عقاید بود و استخدامش صرفا به خاطر علاقه ی شدید ایشان به تعلیم و تربیت بود. اما سعادت شهادت برای او عرصه ی دیگری گشود. عرصه ای به وسعت عالم و کلاسی به اندازه ی همه ارزشمداران تاریخ.

آن عاشورایی مرد، پیرو راستین ولایت و گلی از بوستان انقلاب اسلامی و حافظ و پاسدار بیدار سنگرهای گوناگون انقلاب و فدایی صادق قرآن و عترت و مظهر شرف و غیرت دینی و سرباز مطیع امام (ره) و تبلور شجاعت در میدان خطر بود.

از دیگر دوستان دیرین و همرزم برادرم دبیر فاضل محمدحسین نیرومند است که سال هاست در عجب شیر به تدریس ادب فارسی مشغول است و با شهید محمدچمنی از دوره ی ابتدایی در کلاس سوم آشنایی داشته است. آن دو در جلسات قرآن باهم بر سر سفره ی نعمت معنوی الهی می نشستند و هر دو برای خدمت به جامعه با هم برمی خاستند.

از این دوست دیرین برادرم پرسیدم که چه خاطره ای از او به یاد داری؟ گفت: خاطرات فراوانی از آن باصفا رفیق به یاد دارم که ذکر آن ها مجال گسترده ای می طلبد. لکن به اجمال می گویم که او همواره به خداوند پناه می برد و به اصلاح جامعه در حد توان می کوشید. از اسلام و قرآن دفاع می کرد. سر وقت به نماز برمی خواست و با خلوص نیت به دعای توسل و کمیل می نشست .

او همیشه دوستان خویش را توصیه می کرد که به دنیا دل نبندند. چون زودگذر است و انسان عاقل به آنچه فانی شدنی است دل نمی بندد. در عوض باید به چیزهای جاودانی و اخروی دل بست. قرآن می فرماید: آخرت از دنیا بهتر است. آری دنیا استخوانی است که دون همتان بدان دل می بندند.

او مردی زاهد و به راستی انقلابی و مبارز بود و هیچ گاه وظیفه ی خود را بر دوش دیگران نمی گذاشت و هیچ چیز را بر آزادی و عدالت و استقلال ترجیح نمی داد.

از آغاز جنگ تحمیلی کلام گوهربار امیرالمومنین علی (علیه السلام) را شعار خود قرار داده بود که :

ایها الناس ... استعدوا للمیسر الی عدو فی جهاده قربه الی الله

یعنی: ای مردم ... برای رویارویی با دشمن آماده شوید، چه جهاد با آن ها راهی برای نزدیکی به پروردگار است.

و با توسل به آیات قرآن و کلمات نهج البلاغه جوانان را تشویق به حضور در جبهه و دفاع از اسلام و کیان میهن می کرد‌ او به راستی از تن پروری و کاهلی و دل سپردن به دنیا بیزار بود و همواره یاد آوری می کرد که:

دنیای فریبکار دنیا دوستان را می فریبد چون آنان به زرق و برق های ظاهری دل خوش می کنند و شهوات و لذت های آن را همیشگی می شمارند و نعمت های جاودان اخروی را نادیده می گیرند. در حالی که انسان های بلند همت از از امیال زودگذر دنیا چشم می پوشند و دنیا را گذرگاهی می دانند که باید عبور کرد و مسافرخانه ای می دانند که جایگاه عاریتی است. انسان های نزدیک بین تنها دنیا را می بینند. اما دور اندیشان در پشت پرده ی غبارآلود دنیا منزل های ابدی را مشاهده می کنند.

یادش گرامی و راهش پررهرو باد که پاسداری شایسته برای مرزهای شرف و ارزش ها بود.

 


نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.