زندگی نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
"إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ "
در صبح گاه نهم آذر ماه سال ۱۳۴1 هنگام اذان صبح، زمانی که مؤمنین بار دیگر بر صراط خود یعنی "صلوة" حاضر می شدند تا شهادت خود را بر یگانگی معبود تجدید کنند، سهراب در یک خانواده پاک و روحانی در شهرستان مراغه دیده به جهان گشود و قدم بر شهادتگاه خود نهاد.
شهید سهراب، دوران ابتدائی خود را در دبستان فتوحی و دوران راهنمائی را در مدرسه آصف در زمان خفقان پلیسی و ستم شاهی و زمانی که نشانه های طاغوت زدگی در گوشه و کنار کوچه و بازار و مدارس و حتی در برخورد مسئولین با دانش آموزان در زیر پا گذاشتن اصول متعارف اسلامی و انسانی کاملا مشهود بود سپری کرد و تحصیلات متوسطه را نیز در دبیرستان امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) هم زمان با شروع انقلاب، شروع نمود. ایشان با زحمات طاقت فرسا، اطلاعیه های امام را در بین دانش آموزان پخش می نمود و چندین بار در مورد ماهیت رژیم پهلوی در دبیرستان سخنرانی کرد و به تذکر اولیاء دبیرستان به خانواده اش اعتناء نمی کرد و در پیروزی انقلاب با وجود سن کم، سهم به سزائی داشت .
بعد از انقلاب اسلامی و همزمان با رشد بیشتر جسمی او، سجایای اخلاقی و امور روحانی و معنوی او نیز رو به اوج و تکامل بود و چون نافع بودن برای مخلوقات خدا و خود را فدا کردن در این راه، گذشته از تربیت خانوادگی، احتیاج به علم و تدبر و تحقیق دارد، نیازهای علمی، او را به سوی تحقیق و معرفت و شناخت اصول فکری و راه ائمه اطهارکشاند. علاوه بر خواندن دروس کلاسیک دبیرستان در اکثر برنامه های فرهنگی _ اجتماعی _ سیاسی شرکت جسته و در کلاس های درس با وجود کار زیاد اکثرا شاگرد ممتاز بود. به دنبال تجاوز رژیم بعثی عراق در سال ۵۹ به فرمان استکبار جهانی، او به فرمان امام از ابتدا در جبهه های حق علیه باطل حضور یافت و علاقه شدیدی به امام امت داشت.
در چندین عملیات بزرگ مثل عملیات های طلوع فجر، رمضان، مسلم بن عقیل (ع) ، والفجر مقدماتی، والفجر۱، خیبر، کربلای ۵، کربلای۸، نصر ۷، و بیت المقدس ۵ شرکت نمود، و در عملیات خیبر زمانی که با هلیکوپتر عازم جزیره مجنون بودند هلیکوپتر، هدف راکت هواپیمای عراقی قرار می گیرد و سقوط می کند و سهراب هر دو پایش می شکند و بعد از چند ماه بستری در بیمارستان و تحمل رنج و مشقت، بهبودی حاصل می کند و دوباره برای یاری رساندن دین خدا و لبیک به ندای امام، به جبهه اعزام می شود و در عملیات نصر ۷ از ناحیه سر زخمی می شود.
او در پشت جبهه لحظه ای آرام نمی گرفت، جوانی پاک و مومن و باتقوا و مدبر و اهل تحقیق و مطالعه بود و از درس خواندن لذت می برد، همان لذتی که آدم تشنه از آب خنک و گوارا می برد. او اسطوره نظم و انضباط بود. در برخوردهای خود، تبسمی پرمعنی و سازنده _ که حاکی از رفعت شأن و تبلور روحانی او بود _ بر چهره داشت. آرامش سخن و تأمل استمائی و سنجش در جواب و به جا سوال کردن او، از امور بارز اخلاقی وی محسوب می شد و تجربه زندگی ساز دیگران را در خدمات روزمره خویش دخیل می دانست.
در سال ۶۵ به دانشگاه راه یافت و هنگام شروع ترم اول، به دنبال عملیات کربلای ۵ و اعلام نیاز، به جبهه ها شتافت و یکسال تمام در جبه بود. در سال ۶۷ به دنبال شرارت های دشمن در بمباران مناطق مسکونی و اعلام نیاز، در سوم رمضان، عازم جبهه های حق علیه باطل می شود و از آنجایی که عاشقان معبود را در این جهان خاکی قراری نیست و روحشان هوای پرواز از این قفس مادی را دارد، در ۲۳ خرداد ماه، به قله های مرتفع عشق الهی پرواز کرد و به دیار معشوق، عاشقانه پرکشید و شهید شد و به معراج دست یافت و مدت ۳ سال پیکر مطهرش در کوه های قوجار در منطقه عملیاتی ماووت عراق ماند و در آذر ماه سال ۷۰ در سطح شهرستان مراغه در میان انبوه مردم داغدار تشییع شد. او همیشه بر لب داشت:
ما کاروانیم و دنیا کاروانسرا / کاروان کی کند جا در کاروانسرا
یادش جاودان و راهش پر رهرو باد.