شهید عادل محمدرضانسب در بیست و یکم دی ماه سال 1340در شهرستان مراغه در خانواده ای فقیر و متدین چشم به جهان گشود. او پنجمین و آخرین فرزند خانواده بود. زمانی که خود را شناخت پدر و مادر را دید که برای اداره زندگی و تامین معاش خانواده شب و روز تلاش می کنند. این وضعیت روحیه ای در او به جود آورد که همواره در فکر و تلاش تامین نیاز نیازمندان و رفع استضعاف از محرومانی که سال های سال در آتش محرومیت می سوختند بود. دوران تحصیل را با موفقیت و با نمرات عالی گذراند. به دلیل فقر مالی پس از خارج شدن از مدرسه جهت تهیه و تامین مخارج زندگی در مغازه ای کار می کرد. پس از اخذ مدرک دیپلم در سال 62 در رشته علوم اجتماعی دانشگاه تهران پذیرفته شد.
اوقات فراغت او به مطالعه و کمک به مستمندان و بحث و گفت و گو با دوستان و همکاران در مسجد و محافل مذهبی می گذشت.
با شروع انقلاب به سپاه پاسداران مراغه پیوست و در درگیری های کردستان حضور داشته که با شروع جنگ تحمیلی در جبهه های جنوب حاضر شد. وی بر ارتقاء سطح فرهنگی جامعه علاقه زیادی داشت و معتقد بود که دشمنان از طریق تهاجم فرهنگی چنان ضربه ای بر پیکر جامعه وارد می کنند که به وسیله تهاجم نظامی نمی توان آن ضربه را وارد کرد. به همین دلیل همیشه آرزو می کرد که کشوری پیشرفته و سربلند و پیروز داشته باشید. بعدها به استخدام آموزش و پرورش درآمد. به شغل آموزگاری که آگاهانه برگزیده بود بسیار علاقه داشت و نسبت به سرنوشت شاگردانش احساس مسئولیت می کرد. وی در پشت جبهه، چه در مدرسه و چه در دانشگاه انسانی فعال بود. در محافل و مجامع سخنرانی می کرد و از معلومات و تحلیل های بالای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی برخوردار بود و قبل از شهادتش با همکاری دو تن از دوستانش که بعدها به خیل شهیدان پیوستند(شهید پرکار و شهید دوستان) پایگاهی به نام پایگاه والفجر تاسیس کردند که در آن به تربیت دانش آموزان بااستعداد می پرداختند. صدایی داشت گیرا، بیش تر اوقات اذان می گفت و با صوت دلنشین به تلاوت کلام خدا می نشست به طوری که شنونده را مجذوب می کرد.
در دوران دانشجویی در عملیات فتح المبین و آزادسازی خرمشهر به صورت بسیجی شرکت می کرد. همچنین در عملیات های والفجر مقدماتی در منطقه دشت عباس و فکه، عملیات خیبر در جزیره مجنون، عملیات والفجر هشت در فاو به عنوان بسیجی حضوری فعال داشت و سرانجام در عملیات کربلای چهار که به عنوان جانشین گردان مشغول خدمت به اسلام بود در شناسایی منطقه عملیاتی تا آن جا که می توانست به داخل خاک دشمن نفوذ کرد. تا این که سحرگاه 65/10/4 بلال وار جهت اقامه نماز صبح سرود جدایی را زمزمه کرد و در حین گفتن اذان صبح شربت شهادت را نوشید.