شهید محمدعلی یوسفی در سال 1336 در روستای ماژان از بخش خوسف بیرجند متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذراند سپس برای ادامه تحصیل به بیرجند عزیمت کرد. دوران دبیرستان را در بیرجند و در دبیرستان شوکتی سابق به پایان رساند. چون علاقه ی زیادی به فرهنگ و فقه اسلامی داشت برای تحقق این هدف و به منظور ادامه تحصیل در دانشکده الهیات در کنکور دانشگاه شرکت نمود و در دانشگاه فردوسی مشهد با نمره عالی قبول شد و به دانشکده الهیات راه یافت. در مدت درس خواندن در دانشگاه مرتب بر علیه طاغوت فعالیت داشت. چند مرتبه به مزدوران شاه درگیر شد که نتوانستند بر او دست یابند. ساعات فراغت را بیش تر در حضور آیت الله شیرازی به سر می برد. پیام امام را از عراق و اطراف دریافت و به دوستان می رساند تا این که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید.
او نماز خودش را معمولا در مسجد می خواند و به خواندن دعاهای کمیل و ندبه مانوس بود. علاقه خاصی به ائمه اطهار به خصوص امام حسین(ع) داشت و در جلسات عزاداری محرم و صفر با عشق و علاقه شرکت می کرد. با قرآن آشنا بود و مرتب به تلاوت آن می پرداخت.
شهید در سال 58 برای انجام خدمت مقدس سربازی به تهران رفت چون تاریخ اعزام به خدمت مدتی به عقب افتاد به بیرجند آمد و مدت یک ماه را با جهاد سازندگی همکاری کرد. در این مدت در روستاهای بیرجند در ساخت حمام و شبکه آبرسانی مشغول فعالیت بود. پس از طی یک ماه به تهران برگشت و تیر ماه 59 بود که برای گذراندن دوره آموزشی به تبریز اعزام گردید. در موقع حمله هوایی عراق به پالایشگاه تبریز با این که دوره آموزشی را می گذراند با یکی از دوستان داوطلب می شوند که محافظت پالایشگاه را بر عهده بگیرند. دوره آموزشی وی به پایان رسید و به درجه ستوان دومی مفتخر و دومین افسری بود که حق انتخاب شهرستان محل مورد نظر خود را داشت از این رو مشهد را انتخاب کرد و با یکی از رفقای هم خدمت خود به مشهد آمد و به لشکر 77 پیروز خراسان خود را معرفی کرد. برا دیدن پدر و مادر و فامیل به مدت 5 روز مرخصی به بیرجند آمد و در 59/9/2 به مشهد مراجعت کرد ولی 48 ساعت به بیرچند سفر نمود و اظهار کرد گروهانی که باید در آن خدمت کند در کرمانشاه است ممکن است به آن جا عزیمت کند. خداحافظی نمود و به مشهد رفت. روز 59/9/10 از مشهد تلفن نمود و اطلاع داد برای یک ماه به ماموریت کرمانشاه می رود. بعد از چند روز از گیلان غرب نامه فرستاد و در اربعین 59 تلفن نمود و تمام افراد خانواده با ایشان صحبت کردند و یادآوری کرد که مرخصی گرفته ام و قصد آمدن به بیرجند را داشتم ولی چون حمله شروع می شود نمی آیم ولی اگر قسمت شد بعد از اتمام عملیات خواهم آمد. در این حمله خودش در خط مقدم بود و در نهایت در محور عملیاتی تنگه حاجیان در برخورد با میدان مین در 59/10/14 به شهادت رسید.
او همیشه به فکر مستمندان بود و اگر چیزی داشت حتما کمک می کرد. با فقرا می نشست و با آن ها صحبت می نمود. از نماز و روزه غافل نمی شد. برخورد ایشان با پدر و مادر و فامیل به نحو احسن بود و در مورد حسن خلق و رفتار با مردم خیلی خوب بود. در آخرین نامه قبل از شهادتش بسیار توصیه کرده بود که همیشه از امام پیروی کنید و او را یاری کنید.