شهيده ناهيد احمدي مقدم در سال 42/6/1 به دنيا آمد. او تحصيلات ابتدايي و راهنمايي و همچنين دبيرستان را در شهرستان خرم آباد با موفقيت كامل در سال تحصيلي 60-59 به پايان رسانيد و چون آن زمان به علت انقلاب فرهنگي دانشگاه ها بسته بود تنها توانست در آزمون ورودي مراكز تربيت معلم شركت کند و در رشته ی تربیت بدنی مرکز تربیت معلم نسیبه قبول شود. امد او پنجمین فرزند خانواده بود اما مانند فرزند اول خانواده در مقابل تک تک اعضای خانواده احساس مسئولیت می کرد. بی نهایت به مادر و پدر خود احترام می گذاشت همواره مي گفت كاش مي توانستم به جبهه بروم و در راه خدا شهيد شوم و هميشه در دفاتر خود با خط زيبايي مي نوشت «ناهيد شهيد، شهيد ناهيد»
او دختري خوش قلب، مهربان، از خود گذشته، با ايمان و تقوي و فوق العاده ساده پوش و محجبه بود. زماني كه خرم آباد به علت مسائلي امام جمعه نداشت شهيد ناهيد به همراه مادر بزرگوارشان براي ادای نماز جمعه به بروجرد مي رفت. شهيد در زمان دانشجويي چه در درس و چه در مسائل فرهنگي و تربيتي و كمك به جبهه فوق العاده كوشا بود. رشته تحصيلي آن بزرگوار تربيت بدني بود او هميشه مي گفت: «دوست دارم به نحو بهتر و بيشتري به جامعه خدمت كنم» و همواره آرزوي شركت در آزمون دانشگاه ها را داشت. دانشجويان تربيت بدني هيچ كدام حق استفاده از طلاجات را نداشتند اما شهيد چند النگو داشت كه هميشه دستش بود و در مقابل پرسش ديگران مي گفت: «آن ها براي كمك به جبهه است» و در زمان مناسب براي كمك به جبهه هاي حق بر باطل هديه شد. شهيده سال اول تحصيل را با موفقيت به پايان رسانيد، سال دوم را به عنوان كارورزي در روستاي "دارائي" در حومه شهر خرم آباد مشغول به كار شد و مهرماه سال 1362 ترم جديد را در تهران شروع كرد. در يكي از عمليات هاي پيروزمندانه رزمندگان اسلام، مردم تهران براي شادي به خيابان ها ريختند و نقل و شيريني پخش مي كردند و آن ها به اتفاق اساتيد محترم به طرف جماران پياده حركت كردند و آرزوي ديدار امام را داشتند اما امام آن روز ديدار نداشتند ولي با پافشاري خانم گرجي يكي از اساتيد محترم (نماينده اسبق مجلس شوراي اسلامي) و صبوري بچه ها بالأخره إذن ديدار دادند و آن ها به يمن اين اتفاق خوب همه از جماران به بيمارستان شهيد طالقاني كه آن زمان اكثريت بيماران آن را مجروحان جنگ تحميلي تشكيل مي دادند رفتيم و با اهدای خون گام كوچكي در راه كمك به جنگ برداشتيم. آن شهيد عزيز همواره آداب دين را آن طور كه شايسته بود به جا مي آورد و همواره تكيه كلام وي اين بود كه انجام اين كار در اين روز ثواب بيشتري دارد. عيادت مجروحان جنگي و ساير بيماران، شركت در دعا و نيايش، نماز شب و ساير ادعيه، زيارت اماكن متبركه و ... را انجام می داد. او همواره مرتب و منظم بود و طوري رفتار مي كرد كه گویی هر لحظه ممكن است سفري دائمي و ابدي برايش پيش بيايد و بايد كارهايش رديف و مرتب باشد و اين كار او الگو شده بود براي ساير دانشجويان. زیباترین گذشت او پرستاری 1 سال تمام از بیماری پدرش بود به گونه ایی که صبر و طاقتش زبان زده همه اقوام بود.
سرانجام بعد از اتمام امتحانات براي تعطيلات ترم به خرم آباد آمد و زماني كه آماده براي رفتن و شروع مجدد ترم جديد بود با داشتن بليط براي سفر به تهران سفري ديگر را ترجيح داد و همراه برادر گراميشان كه با كوله باری از ایثار و از خود گذشتگی سفر را آغاز كردند و در سحرگاه 62/12/5 خواهر عزيزمان به همراه برادرش به وسيله بمباران هوايي دشمنان نگون بخت به درجه رفيع شهادت نائل گرديدند.