شهید گلگون در بیست و یکم مرداد سال 1339 در شهر لاهیجان دیده به جهان گشود و پس از چند ماه به علت موقعیت شغلی پدر به شهر تنکابن مهاجرت نمود. از بدو تولد برکات زیادی را به همراه خود برای خانواده آورد. دوران ابتدائی و متوسطه را در این شهرستان گذرانده و در سال 1357 دیپلم فنی برق هنرستان را اخذ نمود در دوران انقلاب با داشتن سن کم دارای فعالیت های سیاسی چشمگیری بود و در تمام راهپمیائی ها شرکت فعال داشت. در یکی از راهپیمائی های مهمی که به طرفداری از نهضت امام خمینی در ماه رمضان سال 1357 در شهر تنکابن برگزار شده بود و مورد ضرب و شتم نیروهای نظامی حکومت شاه واقع شدريال شهید سلیمی که از همرزمان و دوستان وی بود در همان تظاهرات و در کنار وی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
در سال 1358 وارد دانشگاه قزوین جهت دوره فوق دیپلم در رشته برق گردید و در طول مدت حضور در دانشگاه در انجمن اسلامی آن جا فعالیتهای سیاسی و مذهبی را عهده دار بود. مدتی بعد به علت مصادف شدن با طرح انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها دوباره به وطن بازگشت و در جهاد سازندگی تنکابن مشغول به کار گردید. در طول خدمت در این ارگان نوپا خدمات ارزنده ای که از جمله آن رسیدگی به مسائل مالی کارخانجات لیره سر بود که از آن طریق مبالغ زیادی را در اثر حسابرسی به بیت المال باز گرداند. پس از چند ماه خدمت در جهاد و شروع جنگ تحمیلی توسط قدرت های غرب و از طرف بسیج به جبهه های غرب اعزام شد. در سال 1361 از خانواده ای حزب الهی همسری برگزید و به صورت بسیار ساده و بی تکلف در مسجد محله مراسم ازدواجش را برگزار نمود. بعد از چند ماه که از ازدواجش گذشته بود از جهاد سازندگی خارج شد و جهت ادامه تحصیل به دانشگاه ملی تهران رفت و مشغول کسب علم شد.
در حین تحصیل برای تامین مخارج زندگی اش به عنوان دبیر امور تربیتی در آموزش و پرورش مشغول به کار شد. پس از چندین ماه دوباره به علت علاقه شدید به مسائل انقلاب و اسلام و امور جنگ و همچنین تاکید رهبری در مورد مقدم داشتن جنگ توسط امام جمعه شهر تنکابن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی این شهر معرفی شد. او پس از گذراندن دوره آموزشی به منطقه عملیاتی جنوب رفت و تا پایان عمر شریفش در مناطق عملیاتی حضور داشت. در سال 1362 در شهرستان دزفول منزلی اجاره نمود و خانواده را در آن جا اسکان داد و در تمام مدت حملات موشکی و هوائی دشمن به این شهر؛ خانواده این شهید عزیز نیز در کنار او و مردم قهرمان دزفول زندگی نمودند. در اواخر سال 1366 به یکی از خانه های سازمانی شهر اهواز مهاجرت نمود و ساکن شد.
در طول خدمت در سپاه به علت شایستگی ها و اخلاصی که داشت، مسئولیت های مهمی را به ایشان محول نمودند که آخرین مسئولیت ایشان فرمانده تیپ 4 لشگر24 کربلا بود. سال 1364 در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو از خواب بیدار شد و به همرزمانش گفت اگرپیامی یا تلکسی برایم رسید سریعاً مرا خبر کنید که در مورد برادرم می باشد که می دانم به درجه ی شهادت نائل آمده است. حدود یک ساعت بعد تلکس رسید و دوستان وی در این حیرت بودند که او از کجا خبر را می دانست. برادرش سیدمحمد گلگون که فرماندهی محور مهندسی رزمی لشگر25 کربلا را به عهده داشت به شهادت رسید. او همواره از برادرش یاد می کرد و به حال و روز او غبطه می خورد و از این مسئله تاسف می خورد که چرا او را به خاطر کوچکی سنش گاه و بیگاه موعظه می کرد .
چند ماه بعد در سال 1365 هنگامی که در مرخصی به سر می برد خبر شهادت عزیزی دیگر را به او دادند. شهادت تنها برادر همسرش، فرمانده بسیج منطقه گیلان شهید غلامرضا قبادی که از یاران و همسنگران قدیمی او به شمار می رفت. هر از چندگاهی یکی از دوستان و همرزمان سیدمصطفی به شهادت می رسیدند و اشتیاق او برای رسیدن به دیدار الهی بیش تر و بیش تر می شد.
هرگاه برای دیدار با خانواده به مرخصی می آمد و از ایشان در مورد مسئولیت هایش سوال می شد متواضعانه پاسخ می داد که فردی عادی است و کارهای خدماتی رزمندگان را انجام می دهد. پیوسته در یاد خدا بود. خانواده را به عبادت خدا و داشتن اعمال صالح و اخلاق خوب دعوت می نمود. نسبت به فرائض به ویژه نماز اهمیت فوق العاده ای ابراز می داشت و همیشه سعی داشت که در اول وقت آن را به جا آورد. از نمازهای شب و مناجات عاشقانه او خاطرات زیادی در یاد و خاطره ی همرزمان و خانواده اش باقی مانده است. در هر فرصتی که به دست می آورد به دیدار دوستان و اقوام می رفت.
از دیگر واجباتی که هر زمان فرصتی به دست می آمد و به مرخصی می آمد انجام می داد قضای روزه ماه مبارک بود که به علت موقعیت شغلی از داشتن آن در جبهه ها محزوم بود و به محض دست دادن فرصتی ادای دین می نمود. تقید و تعبد او تنها به فرائض منحصر نمی شد و سعی وافر در انجام مستحبات و اجتناب از مکروهات نیز داشت از جمله آنان می توان دائم الوضو بودن دا ذکر نمود.
او محبت و تواضع بی نظیری نسبت به والدین خویش به ویژه مادرش داشت و پیوسته او را عزیز می داشت. از این شهید سعید دو فرزند یک پسر و یک دختر به یادگار مانده است که در وصیتی فرموده خواستار پرورش صحیح آنان مطابق با شرع مقدس شده است.
سرانجام این سردار جبهه ها پس از سال ها تلاش و مجاهدت در راه اعتلای دین مبین اسلام و اقتدار ایران بزرگ در 31 فروردین 1367 در جبهه جنوب به شهادت رسید.