در تاریخ 1/2/1345 در خانواده ای متدین و زحمتکش در شهرستان بروجرد خيابان بحرالعلوم ديده به جهان گشود. در خانواده آن ها رسم بود که همه اسم ها به نام مبارک علی ختم شود و هر کدام یک پیشوند یا پسوند دارند و نام علی جابر را برای او برگزیدند. خانواده از نظر اقتصادی در حد متوسط بود دوران ابتدایی او در مدرسه اقبال آشتیانی به اتمام رسید و مقطع راهنمایی او مصادف با شروع انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) در سال 1360 شد.
پدرش كشاورز و مادر خانه دار و در امر زراعت همدوش پدر به كار در مزرعه ای كوچك مشغول بود. شهيد زندگي را در دامان طبيعت در كنار خانواده و تحصيل دنبال مي كرد. ایشان هيچگاه در امر نماز غافل نبود زيرا پدر را سرلوحه خويش قرار داده بود. پدري كه در گرماي طاقت فرساي تابستان روزه مي گرفت. رابطه علي با پدر و مادر بسيار صميمانه بود حتي پدرم او را بيشتر از بقيه بچه ها در امر كشاورزي مورد مشورت قرار مي داد. در مواقع فراقت، بيشتر خود را با قرآن هم آغوش مي كرد. از نظر اعتقادی و اخلاقی فردی متدین و با ایمان و همچنین پیرو خط امام بود. او از هنگام طفولیت زیرك و عاقل بود و قبل از اینكه انقلاب شكوهمند به ثمر برسد، مرتباً اعلامیه های حضرت امام را توزیع می كرد و پس از پیروزی انقلاب نیز به طور مداوم از هرگونه فداكاری و خدمتگزاری و حضور در راهپیمایی های متعدد دریغ نمی كرد و همه را دعوت به پیروی از دستورات حضرت امام امت بنیانگذار جمهوری اسلامی می کرد.
علي بعد از پيروزي انقلاب نسبت به اعتقادات مذهبي و فرمايشات رهبر عظيم الشأن حضرت امام و كناره جستن از افرادي كه اهل نماز و روزه نبودند و تنفر از گروهك هاي ضد انقلاب مستحكم تر شد. در زماني كه جنگ ناخواسته به ملت ايران تحميل شد بارها قصد رفتن به جبهه كرد ولي به دليل كمك به پدر مجبور شد نرود و عقیده اش هم پيروي از خط و گفته هاي حضرت امام بود.
پدرش کشاورزی می کرد و می گفت شما سعی کنید از راه کسب علم و دانش به جایگاهی برسید که به این مردم خدمت کنید. علی جابر انصاری ایام فراغت خویش را با ورزش و مطالعه بیشتر کتب مذهبی و تلاوت قرآن می گذراند.
او بعد از اتمام دوره تحصیل متوسطه، آموزش نظامی دید که به جبهه اعزام شود خیلی دلش می خواست کنار رزمندگان باشد اما خانواده و دوستانش از او می خواستند که درس بخواند تا در کنکور قبول شود،
در سال 1363 در رشته علوم تربیتی دانشگاه اصفهان پذیرفته شد و به اصفهان رفت و مدت یک سال در آن جا تحصیل کرد. به فضل و دانش علاقه زیادی داشت و می گفت: دوست دارم به جامعه خدمت كنم و فرد مفیدی باشم. او علاقه زیادی داشت كه بتواند در مقابله با صدامیان كافر در جنگ تحمیلی، در حدّ توان فعالیت نماید و عقیده داشت كه آب و خاك میهن عزیز، مطابق ناموس هر انسان است. او در دانشگاه عضو انجمن اسلامی دانشجویان اصفهان شد و به فعالیت اسلامی و سیاسی پرداخت. در تاریخ 2/11/65 بروجرد مورد تاخت و تاز هواپيماهاي دشمن قرار گرفت و هنگامی که مشغول سركشي از خانواده در بروجرد بود، در جریان بمباران هوايي دشمن در خیابان آزادی به درجه رفيع شهادت نائل شد. یک سال بعد از شهادت علی، پدرش هم دار فاني را وداع گفت. شهادت علي براي ما بسيار تكان دهنده بود ولي چون هميشه زمزمه جبهه رفتن مي كرد براي پدر و مادرم طبيعي بود. پدرم مي گفت علي به آن چيزي كه مي خواست رسيد و ما هيچ وقت علي را آن جور كه بود درك نكرديم.
متأسفانه در هنگام بمباران، او و لباس های او به طور كلی از بین رفت و وصیت نامه او نیز كه به اظهار خودش در تقویم نگاشته شده بود، نیز پیدا نشد؛ ولی توصیه همیشگی او این بود كه: خدا را فراموش نكنید؛ حضرت محمد(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت را مدّ نظر قرار دهید و از بی حجابی و عمل زشت و ناپسند بپرهیزید.
علی در حد توان به انقلاب شكوهمند اسلامی و دفاع از میهن در جنگ تحمیلی خدمت كرد كه امید است كه مورد رضایت خداوند عالم و پیغمبر اكرم(ص) و ولی عصر(عج) و نایب بر حقش حضرت امام امت باشد و روحشان شاد، و راهشان سرمشق جوانان عزیز گردد.