برادر رادمردیان در سال 1346 در خانواده ای مذهبی و روشنفکر در روستاي دره سبز بخش چغلوندی از توابع خرم آباد لرستان چشم به دنیا گشود و در سن دو سالگی پدرش را از دست داد و سرپرستی او و چند برادر و خواهرش به عهده مادری قهرمان و فداکار قرار گرفت که با تمام وجود در تعلیم وتربیت فرزندان سعی و کوشش نمود.
باقر در سن چهار سالگی و در سال 1351 وارد مدرسه شد و تا 4 ابتدايي را در زادگاهش ماند. با توجه به اینکه خانواده با وجود مشکلات فراوان علاقه وافری به ادامه تحصیل وی داشتند به علت عدم وجود امکانات در محل، همراه خانواده به محله اي در جنوب خرم باد به نام اسبستان مهاجرت نمودند و كلاس 5 را در آن محله پشت سر گذاشت و دوران راهنمایي را در مدرسه شهرام حافظي و دبيرستان را در شهرستان خرم آباد طي كرد. در سال 1365 موفق به اخذ مدرك ديپلم رياضي شد و همان سال در كنكور سراسري شركت كرد و رتبه ممتازی در منطقه3 (180) کسب کرد. لیکن به علت علاقه وافر به جبهه و جهاد با کفار بعثی به دانشگاه نرفت. اما مجددا کنکور داد و با رتبه 200 در رشته مهندسي شيمي دانشگاه صنعتي شريف و اولین انتخاب خویش پذیرفته شد.
برادر عزیزمان رادمردیان علی رغم حضور مستمر و طولانی در جبهه ها و چندین بار مجروحیت از سهمیه رزمندگان در کنکور سراسری استفاده ننمود.
با اصرار و التماس نزدیکان اگر چه به طور موقت به ادامه تحصیل پرداخت و ترم اول را با موفقیت به پایان رساند در ادامه ترم سوم با فرمان حضرت امام دانشگاه را رها کرد و به میعادگاه خویش شتافت. بعد از مدتی، سه ماه به مرخصی آمد و سه روز بعد عملیات منافقین با پشتیبانی و کمک بی دریغ استکبار جهانی و هماهنگی و همکاری بعثیون آغاز شد.
او داوطلبانه همراه گردان همیشه پیروز انبیاء از لشکر 57 ابوالفضل(ع) به نبرد با منافقین شتافت و در حالی که تیربارچی یکی از گروهان های گردان انبیاء بود ضمن جلوگیری از پیشروی آنان در جاده اسلام آباد-باختران در تاریخ 6/5/67 در عملیات مرصاد به دست دیو سیرتان منافق به خیل شهیدان پیوسته به لقاءالله شتافت.
شهید باقر اگر چه از روزی که دست راست و چپ خویش را شناخته بود در راه اسلام گام بر می داشت ولی فعالیت های او از دوره راهنمایی که مصادف با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی بود رونق بیشتری گرفت. اکثر روزها به تظاهرات می رفت و اکثرا پرچمدار تظاهرات بود و بارها ضمن پخش اعلامیه حضرت امام از دست گاردی ها کتک خورده بود و وقتی نیز به منزل می آمد یا در صدد تهیه پلاکاردی برای فردا بود یا شبانه همراه دیگر دوستان روی دیوارهای کوچه و محله علیه سردمداران کثیف ستم شاهی شعار می نوشت.
در انجمن اسلامی دبیرستان امام خمینی خرم آباد شروع به فعالیت نمود و مسئولیت تحقیقات و اطلاعات انجمن اسلامی به عهده ایشان بود و در اداره جلسات سخنوری، مقاله نویسی، کاریکاتور، آموزش قرآن و ... تبحر و فعالیت زیادی داشت. از طرف منافقین بارها تهدید به مرگ شده بود ولی نستوه و استوار به فعالیت های خویش ادامه می داد و همواره سخن حضرت امام را متذکر می شد که می فرماید:
«محکم باشید و به چیزی جز اسلام فکر نکنید».
با شروع جنگ تحمیلی، شهید رادمردیان که تمام هم و غم خود را صرف جنگ کرده بود مدرسه را رها کرد و به جبهه رفت. همیشه متوجه کلام امام و مسئولین جنگ بود. مواقعی که احساس خطر می شد رادمردیان مدت مأموریت را بدون مرخصی در مناطق حساس جبهه می گذراند. وقتی از جبهه بر می گشت مسجد و پایگاه بسیج مقر اصلی او بود. آری او از همه چیز بریده و به خدا پیوسته بود.
شب ها را به نگهبانی و عبادت و روزها را به دیدار معلولین و خانواده محترم شهدا و جانبازان و اسیران اختصاص می داد.
نماز شبش قضا نمی شد. اکثر روزها، نمازها و روزه های مستحبی بجا می آورد. در جواب سوال افراد مختلف در این مورد می گفت: «شما خیال می کنید من تا کی زنده ام و فرصت دارم روزه بگیرم».
او وقتی می خواست برای سحری بیدار شود دوست نداشت برای اهل خانواده کوچکترین مزاحمتی ایجاد کند به همین خاطر نصف غذای شام خود را برای سحر نگه می داشت.
البته فعالیت های شهید آن قدر زیاد است که شاید اگر بگوییم از سن هفت سالگی تا شهادت همه اش شخصی فروزان بود و نور گرمایش به انقلاب و امت اسلامی می رسید اغراق نکرده ایم. فعالیت های دوره انقلاب فعالیت در انجمن اسلامی دبیرستان طالقانی و فعالیت در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف تهران، شرکت در نماز جمعه راهپیمایی ها زیارت قبور شهدا و تشییع جنازه و دعای کمیل، عضو فعال پایگاه مقاومت شهید بهشتی ناحیه ثارالله، تشویق جوانان به مسجد و نماز و روزه، شهید اسوه اخلاق قاری قرآن مداح امام حسین(ع) دانشجوی مهندسی دانشگاه تهران، بسیجی دلباخته عاشق شهادت قهرمان ورزش تکواندو و...
خدا و ملائکه سپاه و بسیج و کوه های غرب و باتلاق های جنوب و مساجد و اماکن خرم آباد شاهد بر این دعایند.