شهید محمدجواد آل اسحاق در سال ۱۳۴۵ هجری شمسی در شهر نجف اشرف(عراق) چشم به جهان گشود و تا سن هشت سالگی در جوار حرم امیرالمومنین علیه السلام توفیق حضور داشت. در کودکی همراه پدر در بعضی از دروس و مراسم مانند نماز حضرت امام شرکت می کرد. پدر خانواده، اصالتا اهل زنجان و از شانزده سالگی برای کسب معارف دینی به عراق رفته بود. او ملازم دائمی و از وُکلای امام بود و همه روزه چندین نوبت با امام دیدار داشت. او اخبار رادیوهای خارجی را به امام منتقل میکرد. مادرش زنی مومنه و از خانوادهای فاضل و روحانی بود و با تمام توان در پیشرفت و تبلیغ اسلام کنار پدر بود. او هیچوقت اعتراضی به سختیها و مشکلات زندگی نمیکرد. وقتی بنابر تذکر خادمین و مسئولین قرار شد به دلیل کمبود جا از همراه بردن بچه ها خودداری شود، پدر محمدجواد را همراه خود نبرد. امام از ایشان سراغ جواد را گرفت. عرض کرد که به دلیل کمبود جا قرار شد ایشان همراهم نیاید. امام لبخندی زد و فرمود: "گاهی بیاورید تا ببینمش". در یکی از همین دیدارها، امام دستی بر سر محمدجواد کشیده بود و برایش دعا کرده بود. پدر می گفت عاقبت به خیری جواد از همان دعای امام بود.
تحصیلات مقدماتی را در نجف و قم با موفقیت به پایان رساند. کلاس دوم ابتدایی بود که پدر در نماز امام که اتفاقا جواد هم حضور داشت توسط مامورین امنیتی عراق دستگیر شد. جواد به خانه سپرده شد. پنج ماه و نیم از پدر خبری نبود و بعد از یک مدت، حکم اخراج خانواده از عراق و آزادی پدر صادر شد. با انتقال به ایران، خانواده در محله آبشار قم ساکن شدند و محمدجواد درسش را در مقطع ابتدایی دبستان هدف ادامه داد و سپس در مقطع راهنمایی و دبیرستان به دبیرستان حکیم نظامی و حافظ رفت. بعد از دیپلم در دانشگاه قبول شد. همزمان به پیروی از آبا و اجداد خود و به دلیل علاقه وافر شخصی، به فراگیری علوم دینی پرداخت.
کودکی او در سال های مبارزه انقلاب گذشت و پا به پای بزرگ ترها در این مبارزه مقدس برای نابودی یک رژیم ضد دینی تلاش می کرد. از ابتدا با انقلاب اسلامی همراهی کرد. حضور در راهپیمایی ها و تظاهرات مردمی بر علیه شاه در قبل از پیروزی و شرکت در فعالیت های اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی، او را از مریدان خاص امام (ره) کرده بود. در مسجد اباذر و محل سکونتش در منطقه زاویه قم، نام او درخشش ویژه دارد. حضور تقریبا دائمی در مسجد و راه اندازی کتابخانه از ویژگی هایی است که دائما با یاد آن شهید بر لب های اهالی محل شکوفه می زد. راهاندازیِ کتابخانه بهانهای بود تا نوجوانان محله ی فقیرنشین، درس ایمان و تقوا را از او یاد بگیرند. به بیان دوستش، «اگر محمدجواد نبود مفهومی از تقوا برایم متصور نبود!» با بچههای کوچک گرم میگرفت و با رفتاری متواضعانه، بزرگترها را مدیریت میکرد. پخش فیلم، تهیه نوشتافزار، برگزاری کلاس کمکهای اولیه و ... بخشی از فعالیتهایش در مسجد بود. سابقه حوزوی او در دو مدرسه حقانی و رشویه خان در شهر مقدس قم و نیز مدرسه عالیه حضرت ولی عصر (عج) در تبریز ثبت شده است. او فقط اهل علم نبود. دروس کتابی او را راضی نمی کرد.
در سن ۱۶ سالگی متقاضی حضور در جبهه شد. گاهی در قالب مُبلِّغ، گاهی امدادگر و گاه نیروی عملیاتی. عشق عجیب به نماز با سجدههای طولانی، صورتی زیبا و نورانی، خوشرویی، صبر و متانت از ویژگیهایش بود. بدنی تقریبا لاغر با پیراهن یقه بسته و رو انداخته داشت. مدارک موجود، اولین حضور را در جبهه، تاریخ 24/05/62 یعنی در هفده سالگی ثبت کرده اند.
در آزمون سراسری دانشگاه ها شرکت و در سال ۱۳۶۴ در رشته داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تبریز پذیرفته شد. با توجه به علاقهای که به علوم اسلامی داشت با پیگیریِ مثالزدنی، همزمان در حوزه ولی عصر(عج) تبریز، مشغول تحصیل شد. در فاصله کوتاهی، جایش را در دل جوانان دانشگاهی باز کرد. در دانشگاه برای دانشجویان کلاس اخلاق میگذاشت و راه صداقت و ایمان را با گفتار و کردار خود به آن ها نشان میداد. او در مسابقات حفظ و قرائت قرآنِ دانشگاه شرکت کرده و با موفقیتهایش، جوایزی دریافت کرده بود. بعد از شهادت او، خانواده اش فهمیده بودند که در دانشگاه تبریز جلسه می گذاشته تا با جوان های دانشجو صحبت کند. آن ها هم حرف هایشان را مطرح می کردند و بدین وسیله جوان های زیادی را هدایت کرده است.
در قم که بود بچههای مسجدی را به کوهنوردی میبرد. او در این اردوها که در کوههای اطراف مسجد جمکران برگزار میگردید مسائل مذهبی و شرعی را از این طریق به بچهها یاد میداد. بردن بچهها به مراسماتِ دعای توسل و کمیل، زیارت جمکران و حرم حضرت معصومه(س) از برنامههای محمدجواد بود.
اخلاص، عمل و ایمان به خدا او را به مرحله از عشق و معرفت رساند که حضورش در زمین ناممکن شد و بالاخره در تاریخ 65/11/1 در عملیات غرور آفرین کربلای پنج و در منطقه شلمچه به فیض عظیم شهادت نائل آمد.