ایشان در عید قربان سال1345 به دنیا آمد و پدرش به تناسب آن عید سعید، او را اسماعیل ذبیح الله نام نهاد تا شاید پیروی باشد برای ابراهیم خلیل الله. در همان زمان کودکی با زمزمه دعای ندبه و نوای دلنشین آن که در منزلشان برگزارمی شد خو گرفت و آتش عشقش به حضرت صاحب الامر(عج) شعله ورگردید.6-5 ساله بود که درایام عزاداری سید الشهداء(ع) لباس عزا برتن کرد و درجمع عاشقان و متوسلین به اباعبدالله(ع) حاضرشد و قیافه جذابش در پیشاپیش هیئت های عزاداری، همگان را به تحسین وا می داشت. در سن 6 سالگی پا به مدرسه نهاد و با موفقیت و جدیت کامل، دوره ابتدایی را به پایان رسانید. دوره راهنمایی را زمانی آغاز نمود که رژیم طاغوت رو به انحلال بود و انقلاب اسلامی به رهبری امام بزرگوار در شرف پیروزی بود. در جریان انقلاب و پس از پیروزی با آنکه 12 سال بیشتر نداشت با دیگر عزیزان همکاری نمود. بخصوص در کلاس های نماینده شهرمان حاج اسفند یاری برگزار می شد، شرکت می جست. اهل مطالعه بود و از کمترین وقت خود به بهترین شکل استفاده می کرد. زمانی که جنگ شروع شد شهید از اولین اعضای بسیج به شمار آمده و در آموزش های مختلف نظامی آموزش دید. از طرف دیگر به علت چابکی و زیرکی که در او بود مسئولیت بخشی از آموزش بسیجیان فداکار را بردوش ایشان نهادند که در این مقطع نیز شهید عزیز، با آشنا نمودن روستائیان و اقشار دیگر، ورق درخشانی را به زندگی خود افزود. در تشکیل پایگاه های مقاومت بسیج تلاش فراوانی نمود به عنوان مسئول تبلیغات پایگاه شهید باهنر به برگزاری کلاس های معارف و احکام و امر تبلیغ در سطح شهر کوهدشت پرداخت. برای اولین بار به جبهه شتافت و در عملیات پیروزمندانه بیت المقدس شرکت کرد که درضمن آن از ناحیه پا مجروح گردید و مدتی در بیمارستان بستری شد. اما او دست ازتلاش نکشید و با همان پای شکسته درحالی که هنوز چند ماه از مجروحیت او نمی گذشت دیگربار به جبهه های نورعلیه ظلمت اعزام شد. در عملیات رمضان شرکت نمود.
آری اسماعیل عزیز در جبهه با دشمنان اسلام به نبرد برخواسته بود. یکی جبهه های جنگ و دیگر کلاس های درس. لذا از سنگر درس هم غافل نبود. دردوره دبیرستان علاوه بر عضویت انجمن اسلامی به عنوان یکی از اعضای اتحادیه انجمن اسلامی مدارس انتخاب شده و در این برهه نیز با تهیه و تنظیم روزنامه های دیواری و ایجادکلاس های مختلف در مدارس به مسئولیت خطیر خویش ایفا نمود. در خردادماه سال 62 برای چندمین بار اعزام میدان های نبرد شده و درمنطقه جفیر و کوشک به خدمتگزاری اسلام مشغول شد. او مجموعا 12 ماه سابقه حضور مستمر در مناطق عملیاتی به عنوان تک تیرانداز، آر پی جی زن، امدادگر و دیده بان داشته و جانباز هم بودند.
اواخر همین سال بود که به همراه یار وفادارش شهید مجتبی آدینه وند در جبهه زبیدات حضور یافت. به دنبال تلاش های پیگیر و فعالیت های فراوان در اتحادیه انجمن های اسلامی مدارس به عنوان مسئول شناخته شد و بارگران مسئولیت هدایت و کنترل و اداره آنها را بر عهده او نهادند که دراین مقطع هم زحمات گسترده اش برای همگان بخصوص برای دانش آموزان فراموش نشدنی است. برای آگاهی بیشتر از علوم اسلامی علاوه بر دروس دبیرستان به فراگیری دروس حوزه پرداخت و با برادر همرزمش شهید آدینه وند به بحث و مطالعه مشغول شد.
درسال 64 با شرکت درکنکور سراسری، در رشته پزشکی قبول شد و به دانشگاه اصفهان راه یافت و همگام با آن دروس حوزه را دامه داد. دانشگاه نیز او را از جبهه باز نداشت؛ چراکه دانشگاه واقعی را جبهه های نبرد می دانست. لذا این بار با نیروهای لشگر امام حسین (ع)متشکل از بسیجیان اصفهان در جزیره مجنون در یک مأموریت و در جبهه فاو در مأموریت دیگر و در میان یاران راستین حجت بن الحسن(ع) حضور یافت. شهید زنده ما اسماعیل عزیز با وجود جراحت پا و با اینکه چند بار تحت عمل جراحی قرار گرفته بود اما هیچگاه از تلاش باز نایستاد و درسنگرهای دانشگاه و حوزه و جبهه های حق علیه باطل به کسب فیض و تزکیه نفس و تزئین روح پرداخت. آن عزیزی که چهره منور و جذابش و اخلاص در عمل وکردارش یادآور یاران رسول الله (ص) و ائمه (ع)بود.
پس از شهادت برادر آدینه وند، حاج علی و حاج محمد در عملیات های کربلای 4و5 برای آخرین بار به جمع سپاهیان قرآن و اسلام می پیوندند و آنچنان از غم دوری فراق یار رنج می برد که به مشهد آنان رفته و با خون مطهرشان میثاق می بندد که راهشان را ادامه دهد. اسماعیل، جوانی متدین و انقلابی و معتقد به نظام و ولایت فقیه بود و هیچوقت آن شور و اشتیاق و حالت معنوی آکنده در جبهه ها را فراموش نمی کرد و برای آخرین بار درحالی که سال سوم رشته پزشکی بودند به ندای رهبر لبیک گفته و در سنگر علم و دانش روانه دانشگاه الهی (جبهه و جهاد) گردید.