محسن آغاسی اصفهاني در سال1336 دراصفهان به دنیا آمد،پس از اتمام دوره ابتدایی به همراه خانواده اش به تهران عزیمت نمود دوره دبیرستان را در دار الفنون با موفقیت تمام به پایان رساند.محسن در تمام طول تحصیل فردی نمونه وممتاز بود فعالیتهای مذهبی-سیاسی اواز اواخر دوره دبیرستان شروع شد که تا مدتها از نظر خانواده اش مخفی بود. از جمله فعالیتهای شهید دراین زمان می توان اعتراض شدید او به معلم مدرسه،راجع به همکلاسی اش که به ناحق مورد ضرب وشتم وتنبیه بیجای او قرار گرفته بود ونیز اعتراض به اینکه چرا از آزمایشگاه مدرسه صرفا به عنوان دکور استفاده می شود را نام برده بدنبال این اعتراض شهید شیشه آزمایشگاه را می شکند ودر پی آن بناحق یکسال از دیگران ازتحصیل عقب می ماند. لكن اين تهديدات در روح ناآرام شهيد اثري نميگذارد و بيش از پيش به مبارزات حق طلبانه اش ادامه مي دهد. وی در خارج ا زمحیط تحصیل با کمک دوستان وهمرزمانش اوقات بسیاری از به چخش وتوزیع کتب وجزوات ممنوعه امام وآثار نویسندگان متعهد دیگر می پردازد و بارها در درگیری های که با مزدوران رژیم پیش آمد مجروح می شود که با تلاش زیاد از خانواده اش مخفی می دارد.
پس از اخذ دیپلم شهيد آماده رفتن به دانشگاه مي گردد و همزمان در 5رشته تحصیلی دانشگاه قبول می شود لذا رشته بهداشت صنعتی مجتمع علوم پیراپزشکی را از بین آنها انتخاب می نمایدومشغول تحصیل می گردد دراین زمان به فعالیتهای شهید بیش از پیش افزوده می شود. بطوريكه در پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي همچون همزمان ديگرش سهم چشمگيري را داشته است. همچنين در تشکیل انجمنهای اسلامی خصوصا انجمن اسلامی دانشکده نقش بسزایی ایفا نمود. باشروع انقلاب اسلامی محسن به عضویت درکمیته هایی که تازه تشکیل شده بود در می آید و شبانه روز در این سنگر انقلاب پاس می دهد. شهيد آغاسي از لحاظ روحي زيرك و با تدبير و براي خانواده و دوستانش بسيار عزيز و مهربان بود فردي كه هرگز در ايمانش به الله ترديد نداشت. عاشق به تمام معناي اولياء خدا و ائمه (ع) و امام بزرگوار خميني كبير بود. وی در مقابل گروه های منحرف همچون کوهی استوار می ایستاد و ساعتها با آنها به بحث و هدایتشان می پرداخت و هرگز احساس خستگي نمي نمود. براستي مصداق آيه « أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ » بود. خضوع و تواضع شهيد زبانزد خاص و عام بود و با رفتار پسنديده اش به ديگران درس اخلاق و تواضع مي داد. با تمام وجودش در خدمت به قشر عظيم مستضعفين و محرومين جامعه بود. چنانچه در اوايل انقلاب كه كمبود نفت و غيره احساس مي شد بي صبرانه اين امكانات را به كسانيكه در مضيقه بودند ميرساند. لباس هاي خود را به آنان مي بخشيد و خود لباس دست دوم مي پوشيد. به گفته مادرش محسن شبها بدون بالش سر به بالين مي گذاشت.
چند روزي از هفته را به فرموده امام جهت خود سازی روزه می گرفت، فعالانه در کلیه تظاهرات و راهپیمائیها شرکت مینمود و با شعار آتشين خود مشت محكمي به دهان ياوه گويان زمان مي نواخت. در انجمن اسلامي دانشكده از بارزترين چهره هاي متعهد بود. همکاری نزدیکی با دفتر تحکیم وحدت داشت با شروع انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها از افردی بود که لحظه ای در پیاده شدن این طرح عظیم غفلت نورزید.
در اين زمان شهيد ترم آخر تحصيلي را سپري مي كرد يعني با وجود اينكه 6 ماه بيشتر به پايان تحصيلش باقي نمانده بود همراه ديگر همرزمانش در بستن دانشگاه ها و اسلامي شدن آنها سهم بسزائي داشت .
پس از تعطیلی موقت دانشگاه محسن رسما به عضویت سپاه انقلاب اسلامی درآمد و در بخش فرهنگی سپاه تهران مشغول خدمت شدوهمچون گذشته به پاسداران از حریم انقلاب وجمهوری اسلامی در این سنگر پرداخت. تا ساعاتي از نيمه شب را كه ديگران در بسترهايشان آرميده بودند محسن در خيابانها گشت مي داد بدون اينكه لحظه اي احساس خستگي نمايد.
با شروع جنگ عراق بر ايران شهيد لحظه اي درنگ را جايز نمي شمرد و ميل داشت با تمام وجود در دانشگاه اسلامي جبهه تحصيل كند و فارغ التحصيل شود. علیرغم نیاز شدیدی که درسپاه تهران به وجود وی احساس می شد با اصرار فراوان عازم جبهه شد. پس از دوماه ونیم نبرد در جبهه «دارخوين» به مدت ده روز به تهران بازگشت لكن عشق به اسلام و امام سبب گشت بيش از 4روز در تهران نماند و با اشتياق فراوان رهسپار جبهه گشت. سرانجام در حاليكه بيش از ده روز از اعزام مجددش به جبهه نمی گذشت که درتاریخ 2/10/1359 زماني كه با تعداد ديگري از همرزمانش جهت شناسایی منطقه ای که دردست دشمنان اسلام بود میرفتند بعد از ظهر همان روز در جبهه (دارخوین- سلمانیه) به شهادت رسید.