در بهمن ماه سال 1336 در خانواده ای مذهبی و متوسط در شهر اصفهان چشم به جهان گشود . از کودکی روحش در زیر تابش انوار قرآن جان گرفت و معاشقه با خدا را از زبان دعا آموخت و آن را به عنوان تنها مونس تنهایی و یاور روح بی تابش برگزید . از همان ابتدا معنای تلاش و کوشش ، صبر و استقامت ، فقر و تحمل شدید ایثار و گذشت را درک کرد و همپای آن قدرت توکل به خدا را آموخت . هوش سرشار و جسم چالاکش بیش از آن که او را به بازیهای بچگانه سوق دهند برای قبول مسئولیتها و پیشقدمی در امور دشوار آماده می کرد . به طوری که از آرزوهای دوران کودکی اش آن بود که بیابانها را آباد کند و به دست روستاییان محتاج بسپارد و شاید همین انگیزه ی درونی بود که او را واداشت تا بعدها به خدمت در جهاد سازندگی و وقف کردن قسمتی از بهترین لحظات عمرش در خدمت به محرومین بپردازد. دوران آموزش متوسطه را در دبيرستان ادب اصفهان گذراند و اوایل وررودش به دبیرستان با مسايل سياسی آشنا شد. وابستگی عمیق او به مسائل مذهبی و دقت و مراقبتش در عمل به احکام و واجبات، تفکر و تعمق و سکوت از خصايص بارز او بود. کم سخن می گفت اما سخنانش از چنان عمقی برخوردار بود که شنونده را به سکوت همراه با خضوع در مقابلش وامی داشت.
بعد از اتمام ددوره متوسطه، در سال 1355 در رشتة برق(الکترونيک) دانشگاه صنعتی اميرکبير پذیرفته شد و در آنجا فعاليت خود را در زمينه های سياسی و مذهبی بيشتر کرد.
او با شناختی که از اسلام و روحانیت اصیل و در خط امام داشت علیرغم وجود خطوط انحرافی چپ و راست در محیط دانشگاه لحظه ای از صراط مستقیم اسلام خارج نشد. در مبارزات مخفی و علنی قبل از انقلاب و در محیط دانشگاه و خارج از آن سرباز راستین اسلام و امام بود و با درک این که کار فکری لازمه ی حرکت آگاهانه در خط امام و اسلام اصیل است همپای حضورش در صحنه ی مسائل سیاسی و اجتماعی به مطالعات وسیعی در زمینه ی عقیدتی سیاسی داشت. از لهو و لعب و وقت گذرانی به شدت پرهیز می کرد و اغلب همراهش کتابی می دیدی که مواقع فراغت، خود را با آن می گذراند.
غلامحسین علاوه بر اهتمامش به رشد معنوی و فکری از تقویت جسم نیز غافل نبود. به کوهنوردی علاقه ی خاصی داشت. در کوه و جنگل علاوه بر آموختن صبر و استقامت و تحمل شداید برای رسیدن به هدف گویی با پای دل در موج تسبیح گویان ا... حرکت می کرد و با چشم دل می یافت که«أینما تولوا فثم وجه الله»روح {خوش}و پرصلابت، اراده ی قوی و خلل ناپذیر، قدرت تفکر و تعمق و تجزیه و تحلیل مسائل، منطق قوی، تسلیمش در برابر حق، قلب رئوف و لطافت روحش در بیان اشعار عارفانه و سوز و گداز عاشقانه با خدا وجودش را جامع اضداد می کرد و احترام و تکریم دیگران را در برابرش برمی انگیخت؛ با این همه هیچ ادعایی نداشت و تنها با اعمالش مشوق دیگران بود. او می خواست به ائمه (علیهم السلام) اقتدا کرده باشد که در میان اهل زمین غریب و ناآشنا و در میان اهل آسمان، مشهورند.
با شروع حرکت توفنده انقلاب اسلامی، او که خود را برای چنین روزهایی آماده می کرد در تمامی صحنه های حساس انقلاب حضور فعال داشت و با این که بعد از ورودش به دانشگاه اغلب در تهران به سر می برد. در حوادث پنجم رمضان و بعد از آن در به آتش کشیدن بانکها و ... در اصفهان بود. در برخوردهای دانشگاه تهران و کشتار دانش آموزان و دانشجویان در دانشگاه تهران، 22 بهمن و آزادی پادگانهای نظامی در تهران به دست مردم همراه با امت حزب الله حاضر در صحنه بود. با مشاهده ی حرکت گروهکها و بخصوص منافقین در روزهای اولیه پیروزی انقلاب معتقدبود که این انقلاب، انقلابی است که تمام جهان کفر بر علیه آن خواهند ایستاد و مسلمانان پاک، باید کارهای نظامی را بدانند و در بعد عقیدتی، فرهنگ اصیل اسلامی را بشناسند تا در زمان نیاز کسانی که وارد عمل می شوند از آنها باشند نه از منحرفین. و خود، جزء اولین کسانی بود که بعد از تشکیل هسته اولیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تهران به آن پیوست.
او که در میدان عمل، مجاهدی خستگی ناپذیر است و گویا به چیزی جز کاری که می کند نمی اندیشد، عارفی دربند و عاشق دل سوخته ای است که در تمامی لحظات و حرکاتش در جستجوی گمشده ای است.
بعد از تعطیلی دانشگاهها که چند ماه بعد از انقلاب، صحنه توطئه و قدرت نمایی و مرکز تشکل گروه های وابسته شده بود. او که همراه با دانشجویان مسلمان و دل سوخته انقلاب به ضرورت این تعطیلی واقف و در آن نقش داشت به اصفهان آمد و در کنار برادران جهادگر به خدمت به انقلاب اسلامی و یاری مستضعفین پرداخت.
در سال 1359 به عضويت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اصفهان در آمد. پس از مدتی رهسپار کردستان شد تا در آنجا از انقلاب دفاع نمايد.
این شهید بزرگوار هیچ گونه ادعایی نداشت و فقط با اعمالش مشوق دیگران بود. برای او تنها مسئله ای که خیلی مهم بود کار کردن برای رضای خدا و خودسازی و آماده شدن برای شهادت بود. او فرد متقی بود و چون همیشه در حال مبارزه با نفس و جهاد اکبر بود خود را با مشکلات درگیر می کرد تا گوهر وجودش در کوره ی ابتلائات آبدیده شده و بر خلوصش بیفزاید.
پس از شروع عمليات فتح المبين، شهيد غلامحسين احمدی، مدام در جبهه بود. در عمليات بيت المقدس، محمد، برادر غلامحسين به شهادت رسيد .
شهادت محمد، تأثير عمده ای بر غلامحسين گذاشت. قبل از شروع عمليات محرم، شهيد احمدی مسئوليت خود در واحد زرهی را به پايان رساند و به گروه خط شکن عملیات فتح المبین پيوست. در شب حمله گروه خط شکن پس از عبور از مواضعتعیینشده، با طغيان آب رودخانه در مسير راه مواجه می شوند و لذا نمی توانند به ياری گروههايي بشتابند که از شب حرکت کرده بودند. از اين گروه خط شکن عده ای زخمی و عده ای نيز شهيد می شوند. سرانجام غلامحسين پس از نبرد قهرمانانه و انهدام چندين سنگر سلاح سنگين دشمن از ناحيه سر مورد اصابت تير دشمن واقع می شود و به فیض شهادت نايل می گردد.