سردار رشید اسلام سعید بارباز اصفهانی درسال1336در خانواده ای مذهبی متولد شد. وی از اوان کودکی بدلیل علاقه وافر پدر مرحوم خود حاجرضا بارباز اصفهانی به مجالس ابا عبدا....الحسین(ع) با فلسفه عاشورا و زیارتنامه مخصوص آن آشنا شد. او دوران دبستان را در مدرسه کاشفی سابق و تحصیلات دبیرستانی خود را در مدرسه نشاط اصفهان به پایان رساند. هنگامی که واقعه زلزله طبس اتفاق افتتاد نامبرده با وجود سن کم جهت یاری رسانی به هموطنان آسیب دیده خود به آن منطقه عزیمت نمود و روزهای زیادی را در خدمت مردمان مصیبت دیده آن دیار گذراند.
وقت شناسی، نظم و ترتیب خاص روحی ایشان،خط زیبا، قدرت قلم و بیان شیوا، تسلط به زبان انگلیسی عامل توجه خاص معلمان و دیگر اولیا مدرسه و اقوام به ایشان بود، نامبرده فردی قوی دردروس خود بوده ایام تابستان بعضا همسایگان فرزندان خود را جهت تقویت دروس خود نزد ایشان می فرستادند.
امانت داری از صفات دیگر آن شهید بزرگوار بود، بنابراین که بعنوان ناظر خرج اردوی دبیرستانی به ساری اعزام شده بود، به دلیل جلوگیری از دست درازی برخی به پول و اموال نزد او و برخورد قاطعانه شهید با اینگونه افراد مورد تنفر واقع شد و عقاید او مبنی بر مخالفت با رژیم شاهنشاهی توسط این افراد برای سازمان ساواک فاش شد و او پس از بازگشت از اردو توسط ساواک شهرکرد دستگیر شد که ذکاوت ایشان باعث رهایی اش گردید.
و اما موفقیت نامبرده در آزمون های مقاطع تحصیلی بالاتر با توجه به موفقیت های قبلی تحصیلی نامبرده امری طبیعی بود، بنابراین ابتدا بواسطه علاقه در انستیتو تکنولوژی صنایع غذایی تربیت معلم شهید محسن مهاجر در مقطع کاردانی پذیرفته شد و در مورخه 21/06/75با معدل عالی فارغ التحصیل گردید .در ادامه تلاش علمی خود در مقطع کارشناسی در رشته مدیریت بازرگانی دانشگاه اصفهان پذیرفته شد و تعهد خاص مدهبی ایشان عامل اختلاف با گروههک های محارب در دانشگاه گردید.
با شروع انقلاب در تظاهرات علیه رژیم ستم شاهی شرکتی فعال داشت و بارها در تظاهرات ضد رژیم در آخرین لحظات موفق به فرارشد.
با خبر ورود حضرت امام ، به تهران عزیمت نمود و روزها در انتظار ورود ایشان بود و چون بدلیل ازدحام جمعیت موفق به زیارت آن حضرت نشده بود بشدت احساس ناراحتی و دلتنگی می نمود.
اگرچه پس از پیروزی انقلاب اسلامی دانشگاه بدلیل انقلاب فرهنگی تعطیل شد اما در طول یک ترم تحصیل ، مبارزه شدیدی را علیه گروهک های محارب در دانشگاه آغاز نمود و همیشه خطر این گروه ها را به دوستان جوان خود گوشزد می کرد. جالب آنکه در وصیتنامه خود قبل از عملیات و شهادت گروهک های مذکور را مجددا مورد حمله قرار داده است.
با تعطیلی دانشگاه احساس بی قراری نامبده برای خدمت به مردم شریف کشورمان و تبیین مسائل اصیل اسلامی، باعث شد که بعنوان آموزگار قراردادی عازم منطقه محروم شهرستان لردگان از توابع استان چهار محال و بختیاری و روستاهای تابعه آن شود.
اما دیری نپایید که ایشان مورد توجه فرماندار وقت لردگان قرار گرفت و بعنوان شهردار لردگان منصوب شد که در این راستا خدمات چشمگیری انجام داد. پس از مدتی به سمت سرپرست اداره آموزش و پرورش آن شهرستان منصوب و مشغول به انجام وظیفه شد. نامبرده فعالیت های فوق برنامه را ضروری می دانست به همین لحاظ بد از ظهرها بعد از فراغت از کار اداری در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لردگان مشغول کاربئد و مانند سایر عزیزان سپاهی و حتی بعضا بجای دیگران طبق اظهار دوستان ایشان نگهانی می داد.
رعایت کامل احترام پدر و مادر از جمله خصلت های دیگر ایشان بود که مکررا از زبان پدرشهید بعنوان خاطره ای فراموش نشدنی و جگر سوز بیان می شد.
دفاع از مظلومیت شهید بهشتی و افشای مخالفت بنی صدر با ولایت مطلقه ولی فقیه در زمان رای گیری برای مردم از دیگر افتخارات آن شهید بزرگوار است.
در زمان جنگ علیه باطل خدمت در جبهه را مقدم بر کارهای دیگر ولو در مناطق محروم می دانست و در عملیات رمضان عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و از آن پس از آن پس به منزل بازمیگشت و تمام هم و غم خود را جهت خدمت در جبهه بکار بسته بود، از نکات فابل ذکر آنکه قبل از یکی از عملیات ها بدلیل اصابت گلوله خمپاره 120 در کار ماشین حامل او، ماشین واژگون و از ناحیه دست و پهلوی راست زخمی شد و بلا فاصله پس از بهبود مجددا به جبهه عزیمت کرد. در مدت حضور در جبهه سرپرستی دلاوران واحد تخریب در منطقه دهلران را بعهده داشت.
عنایت خاص به زیارت عاشورا و قرائت هر روز صبح آن از جمله صفات بارز ایشان بود که از زبان همرزمان این شهید بزرگوار بیان شده است.
ازجمله دلاوری های ایشان که برای برادر خود تعریف نموده اند آنکه در یکی از محورهای عملیاتی تا پشت مزدوران بعثی جلو رفته و در محل درو ورودی یکی از سنگرهای دشمن مین کار گذاشته بود و صبحدم در بازگشت صدای انفجار آنرا خود ایشان شنیده بود.
این شهید بزرگوار در عملیات های رمضان، محرم والفجر مقدماتی زحمات غیر قابل وصفی متحمل و رشادتهای زیادی از خود نشان دادو سرانجام در مورخه 1362/1/21 در عملیات والفجر1 در منطقه فکه در حالی که در حین خنثی کردن مین بود بر اثر اصابت ترکش خمپاره و همچنین انفجار مین زخمی و در حالت بیهوشی توسط)سردار شهید محمد علی محمودی( به آمبولانس منتقل و به بیمارستان امام خمینی تبریز انتقال داده شد .وی پس از یک هفته در تاریخ 1362/1/28 در بیمارستان به دیدار حق شتافت و بدرجه رفیع شهادت نائل آمد.