اکبر فتاح المنان در سال ۱۳۳۷ در خانواده ای متوسط ( از لحاظ وضع اقتصادی ) در نجف آباد پا به عرصه وجود گذاشت. از پدری زحمتکش و با ایمان و مادری نیز اینچنین . و اکبر نیز براستی شکر چنین نعمتی را گزارد . و ضعیت مالی خانواده عامل مهمی در بنیان گذاری روح پرجوش و خروش وی داشت همچون بسیاری از انسان های بزرگ که فقر و محرومیت و رنج برسرراه آنان بوده و باعث ساخته شدن آنان شده شده است. او ازسوئی کاگری بی آلایش و ساده بود و از آنسو محصلی پرتلاش٬ از طرفی درخانه خدمت می کرد و از آن طرف روحی پرنشاط و شاداب داشت و ورزشکاری پر انرژی بود. اکبر عزیز خانواده بود و هم معلم آنان. او محصل بود اما نه محصلی که تنها عنوان محصل را یدک کشیده و دنبال مدرک رود٬ بلکه درس می خواند و شاگردی نمونه و ممتاز بود و به این جدیت ها فکر بازو روشن او را باید اضافه نمود. او دردوره دبیرستان با مسائل سیاسی و فساد رژیم آشنا شد و مطالعات خود را نیز شروع نمود. او در همان سال ها امام را شناخت٬ راهش را در پیش گرفت و آغاز به مبارزات نمود. پس از طی نمودن دوره دبیرستان در کنکور شرکت نمود و همان سال با امتیاز بسیار خوبی در رشته راه و ساختمان دانشگاه صنعتی پذیرفته شده و ورود وی به دانشگاه (سال ۵۶) مقارن شد با آغاز حرکت توفنده امت اسلام و اکبر نیز که همواره خود را سرباز کوچکی از اسلام می دانست٬ همراه این سیل خروشان فعالیت می نمود. دیگر نه روز آرام داشت و نه شب. مأمورین پلید و منحوس ساواک که فعالیت های وی بیمناک شده بودند بارها وی راتهدید نموده و برایش ایجاد مزاحمت کردند. اما خدای تبارک و تعالی که خواست او همان منشأ و مبدأ همه مصالح و خیرات است اکبر را از همه این معرکه ها سالم بیرون آورد٬ برای مراحل بعدی انقلاب شکوهمند اسلام. اکبر از سوئی در تمامی برنامه های دانشجویان اسلامی و خط امام شرکت می کردو از طرفی درمقابل دانشجویان فریب خورده واغفال شده نقش پیامبرانه و آگاهی بخش و منذر بودن را ایفا می کرد. زمانیکه اکبر همراه خیل انبوه دانشجویان دلسوخته اسلام و انقلاب٬ احساس کرد که دانشگاه با آن کیفیت و اوضاع و احوال لانه فساد است و نه محل تحصیل دانش دست به هجرت زد و ایثارگرانه در سنگر جهاد سازندگی درمنطقه جهل و فقر زده چهار محال بختیاری شروع به فعالیت نمود. وی در همین زمان دست به پیوند مقدس ازدواج با خواهری از یک خانواده متدین و مذهبی زد٬ اکبر معتقد بود که ازدواج مانع فساد و تباهی اوست از سوئی منکر این عقیده اشتباه بود که ازدواج سد کننده راه فعالیت و تلاش می باشد. او درشهر کرد مسئول جهاد سازندگی در بخش اردل ازهمان ابتدا جهادگری نمونه و خستگی ناپذیر بود. مدتی نیز از طرف جهاد سازندگی به تدریس در مدارس منطقه پرداخت و در این راه خدمت نمود. در این زمان جنگ تحمیلی آمریکا علیه انقلاب مقدس ما آغاز گشته بود. در حالیکه سه چهارماه از شروع جنگ نگذشته بود روح پرشور او بیش از این تاب نیاورد و راهی جبهه شد. او درجبهه درکنار دیگر برادران جهادگر در سنگرهای مختلف به تلاش پرداخت.
مسئولیت های او دراین مدت عبارت بود از:
۱-مدیریت داخلی ستاد جهاد سازندگی اصفهان مستقر در آبادان بعد از شهادت حسین پارسا.
۲-مسئولیت کارخانه های یخ و قیرسازی.
۳-مسئولیت کارگاه داخلی جهاد سازندگی نجف آباد مستقر در سوسنگرد.
و هنگامی که برادران ما جهت تدارک مقدمات عملیات بزرگ فتح در دشت عباس مستقر شدند(و حقاً این مسئولیت بزرگ را بخوبی انجام دادند ) سرپرستی ستاد در دشت عباس را بعهده گرفت. البته ذکر این نکته لازم است که وی خود را هیچگاه سرپست٬ مسئول و ... نمی دانست و هرگاه از وی سئوال می شد که در جبهه چه می کنی می گفت من تنها یک تماشاچی هستم. لیکن خدا بهتر می داند و کسانی که با وی بودند می دانند شهید عزیز ما٬ جهاد گری بود سستی ناپذیر و خستگی ناشناس برای فعالیت شب از روز نمی شناخت و این همه را بهمراه گرفته بود از روحی مؤمن و عاشق خدا٬ نیایش با خدا٬ دعای کمیل و ... مجاهدی بود٬ ساخته شده و همچون دیگر مردان خدا دارای چندین بعد:
-تلاش و فعالیت بیش از اندازه و قاطعیت به جا وبمورد.
- حسن خلق و رفتار نیکو ( بهمراه خنده هائي که هیچگاه از یادمان نخواهد رفت.
- سادگی و نداشتن ریاء و...
- داشتن حالت عرفان و عشق بخدا و لقای او.
و سرانجام چنین مردانی اگر چه در بستر هم بمیرند باز شهید هستند٬ جزء شهادت چه می تواند باشد؟
پایان بخش حیات کوتاه اما سراسر عشق و تلاش و ایثار و حرکت و فعالیت اکبر٬ گلوله ای بود که از اسلحه یکی از تک تیراندازان مزدور بعثی خارج شد و او را که به مقتضای مسئولیت حساسش تا قلب دشمن و اولین خطوط نبرد پیش تاخته بود٬ مزدورانشان کروکور و نفهم و بی شعور بوده و هستند که همان لحظه که در خون خود غلطید فرشتگان خدا او را همچنانکه تمامی شهیدان را درآغوش گرفته و به بارگاه ایزد یکتا بردند٬ بردند به جائیکه اکبر در تب وصال به آن می سوخت و درهای حیات جاوید را بر وی گشودند.