ابوالقاسم حجتي
نام پدر : مرتضي
دانشگاه : صنعتي اصفهان
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : عمران
مكان تولد : نجف آباد (اصفهان)
تاريخ تولد : 1338/10/16
تاريخ شهادت : 1364/11/22
سمت : جانشين فرمانده گردان مهندسي رزمي
مكان شهادت : اروند رود
عمليات : والفجر 8

شهید حاج ابوالقاسم حجتی در خانواده ای از لحاظ مادی فقیر و در سال هایی که به نجف آباد در خشکسالی به سر می برد متولد گردید. و از همان ابتدا در کوران مشکلات و سختی ها قرار گرفت و این شروعی بود بر رنج ها و سختی های فراوانی که حاج ابوالقاسم در طول زندگی سراسر زحمت طاقت فرسای خویش در را اسلام و قرآن متحمل گردید.

شهید از سن 5 تا 6 سالگی با گوسفند چرانی در تامین نیاز های خانواده سهیم گردید. و همزمان شروع به تحصیلات کرد. و دوره دبستان را با نمرات خوب و معدل بالا و در حالی که در بین آن مشغول کارهای سخت و طاقت فرسای گوسفند چرانی و بنائی در تابستان های گرم و زمستان های سرد بود به پایان رسانید. خلاصه زندگی حاج ابوالقاسم از ابتدا عجین با سختی و رن بود. و با اینکه هم درس می خواند و هم به کاهای باغ و آبیاری در ب های سرد زمستان و عملگی در روزهای تعطیل می پرداخت اما در عین حال از فکر جلسات مذهبی و قرآن هرگز بیرون نمی رفت و این چیزی بود که از خصوصیات خانوادگی او به شمار می رفت که هرروز صبح قرآن خوانده شود و در جلسات مذهبی نه به عنوان تفریح که برای یادگیری مسائل شرعی شرکت نمایند. این دوران سختی و رنج ادامه پیدا می کند، تا شروع دوران دبیرستان. در دبیرستان شهید حاج ابوالقاسم بهترین دوستان را انتخاب می کند. دوستانی مانند شهید رسول حسنی، اکبر فتاح، علی ایمانیان، ابوالقاسم منتظری، و شهدائی دیگر که از بچگی با هم بودند. مانند شهید حاج علی عسگری و شهید علی حجتی.

شهید به درس خود ادامه داد تا اینکه در کنکور شرکت کرده و در رشته کشاورزی دانشگاه مشهد قبول شد. اما در عین حال قانع نبود و در سال بعد در کنکور دانشگاه صنعتی اصفهان شرکت کرده و در رشته مهندسی عمران مشغول درس شد.

شهید نه فقط به عنوان یک دانشجو بلکه به عنوان یک فرد فعال مذهبی غیر وابسته به هیچ گروهی در آن زمان، در یک تشکیلات حزب اللهی که از دانشجویان مخلص و پیرو خط امام دانشگاه تشکیل شده بود شروع به برنامه ریزی و جذب نیروهائی که احتمالا سقوط آنان در مهلکه ی گروه های مارکسیستی می رفت، کردند. با برنامه هائی مانند کوهنوردی که نقش موثری در جذب افراد داشت.

با اوج گرفتن انقلاب حضور حاج ابواقاسم در تمام تظاهرات ها و راهپیمایی ها چه در دانشگاه و چه در نجف آباد به خوی مشهود بود. و حتی در درگیری با عوامل ساواک نیز حضور داشت و در اکثر این برنامه ها شهید از عناصر فعال و برنامه ریز بود که در یکی از تظاهرات ها (در مسجد اعظم) بر اثر گاز اشک آور به حالت نیمه بی هوش درآمده بود که توسط بچه ها از چنگال دژخیمان نجات داده شد.

آری عظمت ها و تلاش های فراوانی که شهید حاج ابوالقاسم در دوران انقلاب داشت نیازمند این است که روز به روز به دقت نوشته شود و از آن سرمشق گرفته شود.که هر روزحرکتی انقلابی از او سر می زد و تلاش 24 ساعته او فراموش ناشدنیاست که البته این بررسی دقیق این مختصر خارج می باشد.

بعد از پیروزی انقلاب با توجه به فرمان امام مبنی بر باز شدن دانشگاه ها، شهید فعالیت خود را در دانشگاه با یارانش و در دانشگاهی که در آن روز یکی از پایگاه های مهم ضد انقلاب شده بود تلاش وسیع و همه جانبه خود را برای حفظ دستاورد های انقلاب اصیل اسلامی تداوم و گستردگی بیشتر می بخشد تا آنجائیکه ضد انقلاب از او به عنوان اسوه نام می برد و می گویند که او را باید از بین برد. شهید حاج ابوالقاسم این انسانی که حتی یک لحظه از حرکت در راه خدا باز نمی ایستاد، همراه با یارانش کار خود را در جهاد سازندگی و دورترین روستاهای شهر شروع کرد، برای حاج ابوالقاسم که فقر و محرومیت را لمس کرده بود کار و تلاش در دورترین روستاها و برای مردم زجر دیده و زحمت کشیده ان نقاط از بالاترین عبادت ها محسوب می شد و ایشان تمام نیرو و خلاقیت خود را در این راه به کار می برد، در پی باز شدن دانشگاه شهید باز به درس خود ادامه داد، تا انقلاب فرهنگی پیش آمد و دیگر سنگر دانشگاه تا مدتی تعطیل بود و شهید کار خود را باز در روستاهای دور افتاده شهر کرد ادامه داد و در ضمن اینکه او یک جهادگر به تمام معنی بود و در قسمت های راهسازی، مدرسه سازی و کارهای دیگر روستائیان فعالیت داشت، اما احساس کرد که باید برای آن مردم محروم معلم هم باشد و به عنوان معلم راهنمائی و دبیرستان کار تدریس را آغاز نمود و علاوه بر تدریس همانند یک معلم راستین به تعلیم و تربیت اسلامی دانش آموزان همت گماشت به طوری که پس از مدتی عده ای از دانش آموزان او در جبهه حضور پیدا کردند و حتی بعضی از آنها هم شهید شدند.

شروع جنگ تحمیلی:

در پی شروع جنگ تحمیلی از سوی استکبار جهانی برای نابودی انقلاب اسلامی شهید هرروز می خواست در جبهه حضور پیدا نماید ولی توجیهاتی که برای او می کردند، مبنی بر اینکه این منطقه محروم می باشد و اینجا هم باید کار شود، او تا 6 ماهی که از شروع جنگ گذشته بود، در آن منطقه فعالیت کرد، ولی مگر می شود حاج ابوالقاسم را از جنگ و سرنوشت انقلاب دور نگه داشت؟ و بالاخره او با دیگر یارانش همچون شهید اکبر فتاح و بقیه بچه ها راهی جبهه آبادان شدند. و هر کدام در سنگری شروع به فعالیت مخلصانه و پیگیر در آت جبهه حساس به انجام وظیفه پرداختند. یکی از مسائل مهم در جبهه آبادان در تابستان گرم مسئله یخ بود و با توجه به اینکه آوردن یخ به آنجا غیر ممکن بود، با تلاش 24 ساعته حاج ابوالقاسم و شهید علی ایمانیان و دیگر یاران او چند کارخانه یخ با وجود آسیب فراوانی که دیده بود و در فاصله 2 الی 3 وکیلومتری دشمن قرار داشت داه اندازی شد و توانستند یخ منطقه عملیاتی آبادان را تامین نمایند، تا زمانی که حصر آبادان شکسته شد و عملیات های پی در پی رزمندگان اسلام شروع شد و در عملیات طریق القدس با انجام کارهای قبل از عملیات منطقه را آماده کرد و در محور جاده سوسنگرد، دبستان (محور دهلاویه) مسئولیت اداره کردن دستگاه های مهندسی را به عهده داشت.

در روز اول عملیات نزدیکترین یارش یعنی برادرش محمدعلی به درجه رفیع شهادت نائل می آمد و پس از چند ساعت خودش نیز مجروح می شود و به پشت جبهه منتقل می گردد، و در پی بازگشت به نجف آباد اولین کسی بود که خبر شهادت محمدعلی را به پدرش داد. البته مسئله را اینطور مطرح کرد، که اگر چیزی را خداوند از انسان بخواد انسان باید چه کار کند؟ و اگر محمدعلی شهید شده باشد بهتر است یا اینکه زنده باشد، که این پدر بزرگوار در جواب می گوید اگر زنده باشد بیشتر می تواند خدمت کند ولی اگر شهید هم شده باشد من راضی به رضای خداوند هستم، که در این هنگام حاج ابوالقاسم می گوید محمدعلی شهید شده است.

حاج ابوالقاسم در پی بهبودی نسبی باز راهی جبهه می شود و یکی از حساس ترین قسمت فعالیت ایشان که آماده سازی منطقه عملیاتی فتح المبین در محور دالپری بود شروع می شود. کار و تلاش شهید در این قسمت 24 ساعته بود و یکی از حساس ترین کارهای او شناسائی راه های مناسب برای عملیات و باز کردن راه و مسیریابی بود که انجام می گرفت. و پس از مدت کوتاهی راه مورد نیاز احداث می شد، از دیگر مسئولیت های او احداث بیمارستان صحرائی بود که در عرض 4 الی 5 روز کار 24 ساعته توسط برادران جهاد وتحت نظر ایشان احداث گردید و یا فعالیت ها و تلاش های فراوان دیگر.

با فرا رسیدن شب عملیات فتح المبین، حاج ابوالقاسم اصلا خواب نداشت و با شروع عملیات توسط نیروهای رزمنده، ایشان همراه نیرو های مهندسی جهاد شروع به ساختن حساس ترین خاکریز منطقه کردند که تا صبح عملیات مقدار زیادی از آن احداث شده بود.

کار شهید در منطقه عملیاتی فتح المبین ادامه داشت تا اینکه این منطقه تثبیت شد و نیروهای رزمنده آماده عملیات برای فتح خرمشهر شدند، آنچه که در اینجا شایان تذکر است اینکه در روز اول عملیات فتح المبین دو یار دیرینه حاج ابوالقاسم یعنی شهید اکبر فتاح و علی ایمانیان و همچنین شهید احمد صالحی به لقاالله رسیدند، و دیگر حاج ابوالقاسم از خود بیخود شده بود و همیشه به یاد دوستان شهیدش علی و اکبر بودو از آن ها یاد می کرد.

حضور در منطقه عملیاتی بیت المقدس:

حاج ابوالقاسم همراه دیگر برادران جهاد سازندگی نجف آباد، در محور فرسیه کار را شروع کردند و خاکریزهای حساسی در آن منطقه احداث کردند، البته پس از چندی با توجه به شناخت برادران سپاه و جهاد نسبت به کارآیی بچه های جهاد نجف آباد، بچه ها به محور دارخوئین رفتند و کار خود را با برادران تیپ امام حسین (ع) شروع کردند که پس از چند روزی عملیات آغاز شد.

حاج ابوالقاسم بار دیگر چند روزی خواب نداشت و چونکه بچه های تیپ امام حسین منطقه وسیعی را در تحت کنترل داشتند، در نتیجه کار بچه های جهاد و از جمله حاج ابوالقاسم نیز خیلی زیاد بود. باز در این عملیات عده ای از بهترین و نزدیکترین دوستان حاج ابوالقاسم، و کسانی که وقتی انسان چشم به آن ها می دوخت، به انقلاب امیدوار می شد و می گفت انقلاب تا این بچه ها را دارد هیچ ضربه ای نخواهد خورد. رادمردان ایثارگری، همچون شهید مهدی رضوی، حسین علی امامی، ابوالفاسم منتظری، شهید احمد حجتی، عبدالحسین رجائی و .... و شهید امیر کاوه به درجه رفیع شهادت دست پیدا کردند که امیدوارم خداوند همه آن ها را با شهدای کربلا محشور بفرماید. اما فتح خرمشهر مرحمی بود که بر این زخم ها گذاشته و آرزوی شهیدانی چون احمد حجتی و حسین پارسا را که همیشه آرزو می کردند که دوباره به خرمشهر برگردند و سپس شهید شوند، اما این روز را ندیدند تحقق بخشد. که البته خداوند نوید فتح خرمشهر را در بهشت به آن ها داد. و حاج ابوالقاسم دوباره به نجف آباد بازگشت و در مراسم شهیدان شرکت نمود و با آن ها عهد و پیمان بست که تا مرز شهادت راه آن ها را ادامه بدهد و به راستی چه صادقانه و مخلصانه و عاشقانه بر این پیمان استوار باقی ماند. با شروع عملیات رمضان حاج ابوالقاسم دوباره در جبهه حضور پیدا نمود و در تمام مراحل عملیات حضور گسترده و فعال داشت و عضمت های فراوان از خود بر جای گذاشت و در این عملیات بود که یکی دیگر از یاران دیرین حاج ابوالقاسم که از کودکی با او آشنا شده بود و لقاالله پیوست، او شهید محمدعلی حاج علی عسگری بود که خاطره او خاطره بیچارگی ها و فقر ها و محرومیت های دوران حاج ابوالقاسم بود، و خاطره او، خاطره تمام سختی ها و رنج هائی بود که او حاج ابوالقاسم در زندگی با آن دست به گریبان بودند. و این ها همه به راستی برای یک انسان مانند حاج ابوالقاسم بسیار دشوار است که هرروز دوستی و یاوری صدیق را از دست می دهد. اما او شاد و سرمست از این بود که زمان وصل خواهد رسید و دوران هجران به پایان می رسد. و او به دوستان خود واصل خواهد شد و سرانجام هم به دیدار دوستانش در بهشت نائل آمد. در عملیات محرم نیز مسئولیت باز کردن یکی از محور های عملیات (محور بیات) با حاج ابوالقاسم بود، این محور که دارای بریدگی های زیادی بود اما در عین حال ایشان این محور را باز کردند و در موقع مناسب منطقه عملیاتی را پشتیبانی کردند. البته در همه این عملیات ها حاج ابوالقاسم باید تکه تکه می شد ولی به خواست خداوند سالم می ماند مثلا در عملیات بیت المقدس در کنار دژ عراق جاده پاسگاه زیر در 2 الی 3 کیلومتر ایشان یک راکت هواپیما می افتد ولی عمل نمی کند و من وقتی به او رسیدم، او گفت این راکت کنار من به زمین خورد و عمل نکرد.

با نزدیک شدن زمان عملیات والفجر مقدماتی، کار سنگین مهندسی، همراه بمباران های شدید دشمن شروع شد، که باز حاج ابوالقاسم این انسان مقاوم و دلسوخته انقلاب حضور پیدا می کند و پس از چندی در اثر بمباران خوشه ای دشمن ایشان مجروح می شود و یکی از همرزمانش که در تمام عملیات ها کمک یکدیگر بودند، یعنی استاد عبدالحسن جلالی به درجه رفیع شهادت نائل می گردد. و با شروع عملیات نیز شهید حسین غیور این پرخاشگر حزب الله بر طاغوتیان و سرمایه داران و فرصت طلبان به لقاالله می رسد.

در عملیات والفجر 1 نیز حاج ابوالقاسم در پی بهبودی نسبی در منطقه چم سری حضور پیدا می کند،که البته این عملیات به دلایلی به پیروزی نمی رسد. ایشان به پشت جبهه بر می گردند، کوه های منطقه عملیاتی والفجر 4 شاهد گویائی بر تلاش خستگی ناپذیر و گسترده حاج ابوالقاسم برای احداث جاده های پیش از عملیات و مسیریابی ها و کوهپیمائی های او که گاه 24 ساعت طول می کشید تا یک مسیر خوب را پیدا کند، می باشد، جاده چاله سبز یا جاده های جنوب شهر پنچوین از جاده های اساسی منطقه بود که ایشان سهم به سرائی در ساختن آنها داشتند.

در منطقه عملیاتی والفجر 5 نیز ایشان حضور داشت و چون برادران جهاد نجف آباد، جاده چنگوله را احداث نموده بودند و بعد از آن هم جاده های {...} آن توسط شهید کاظم حجتی مسیر یابی شده بود و احداث شده بود و منطقه آماده عملیات بود، فرماندهان تصمیم گرفتند که در این محور عملیات والفجر 5 را انجام بدهند. در پی آن بچه های جاده نجف آباد، در منطقه عملیاتی خیبر شروع به کار می کنند، آن هم در منطقه طلائیه با آن آتش سنگین که حضور حاج ابوالقاسم در این منطقه و تلاش فراوان او شایان توجه است. و همچنین ساختن جاده سیدالشهدا که شهید حاج ابوالقاسم و شهید کاظم حجتی و تمام عزیزان جهاد نجف آباد نفش فعالی در احداث آن داشتند. پیش از عملیات بدر نیز نیرو های نجف آباد کارهای عهده عملیات را در جزایر مجنون انجام دادند. و شهید حاج ابوالقاسم با تلاش بچه ها توانستند تعداد زیادی خاکریز در شرق دجله برای نیروها احداث نمایند و آخرین نیروهایی که از شرق دجله برگشتند نیروهای جهاد بودند که تا آخرین آن ها شهدائی همچون حاج عبدالرضا بریائی، مجتبی هادی، کاظم حجتی و شهید حاج ابوالقاسم بودند که با یک {...} ترکش خورده به عقب بازگشتند و خود می گفتند این جان دوباره ای است که خدا به ما داده است. پس از عملیات به کارهای مهندسی عملیات والفجر8 شروع شد و حاج ابوالقاسم در فاصله بین عملیات بدر و والفجر8 چندین مرتبه در جبهه حضور پیدا می نماید و آخرین مرتبه 3 روز قبل از عملیات به جبهه می آید و این آخرین دیدار ما با او بود و او در شب 22 بهمن سال 1364 در منطقه عملیاتی والفجر8 در شمال اروند رود به دعوت حق لبیک می گوید و با کمال خلوص و عشق و ایمان و با عمری از تلاش و و جهاد بی پایان در راه خدا به دیدار معبود و معشوق خویش در بهشت جاویدان واصل گردید و به ملاقات دوستانش در بهشت شتافت.



نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.