علیرضا در سال 1345 در شهر اصفهان به دنیا آمد. دوران دبستان او در مدرسۀ هراتی و دوران راهنمائی را در مدرسه علیرضا عباسی در اوج خفقان و انقلاب سپر ی می نمود، در همین حین که بیش تر نوجوانان در کوچه و بازار به بازی های پی در پی خود مشغول بودند او هم گام با برادر بزرگ تر خود و سایر هم رزمانشان می رفت که نظام پوسیدۀ شاهنشاهی را با انفجار مراکز فساد و فحشا و فعالیت های عملیاتی دیگر به اضمحلال بکشاند، تظاهرات شبانه و پخش اعلامیه و نوشتن شعار بر روی دیوارها از جمله فعالیت ها او به شما می رفت، در روز به هر نحوی در مدرسه و مغازه ها به عناوین مختلفی اعلامیه های امام را پخش می نمود، بعد از این که در مرحله ای از نهضت و پیروزی انقلاب در 22 بهمن قرار گرفتیم پس از تشکیلات بسیج عمومی یکی از فعالان بسیج به شمار می رفت به طوری که شب ها تا دیر وقت مشغول فعالیت بود، اما هرگز گوشه ای از کارهایی را که انجام می داد برای کسی بازگو نمی کرد، سرانجام وارد هنرستان فنی کاوه شد و در رشتۀ راه و ساختمان مشغل به ادامۀ تحصیل، به دلیل آگاهی نسبی از معارف اسلام و انقلاب و همچنین فعالیت هایی که چه خارج از محیط هنرستان و چه در داخل هنرستان می نمود از طرف مسئولین، مسئولیت واحد تبلیغغات انجمن اسلامی را به او واگذار کردند و به عنوان یک عضو فعال با توسل به برنامه ریزی هایی که می کرد از طریق مقاله نویسی و بحث و سایر شیوه های برخوردی فعالیت های سیاسی، عقیدتی خود را بر علیه مغرضین و ضد انقلابیون تقویت بخشید، او از هر لحاظ فردی نمونه بود، چه از لحاظ اخلاقی و اجتماعی و غیره به طوری که اکثر اوقات خود را صرف مطالعه و سایر فعالیت های مذهبی می نمود، همیشه با وضو بود و همواره این حدیث را زمزمه می کرد که «وضو اسلحۀ مؤمن برای دفع شیطان است» مهم ترین چیزی که برای او اهمیت داشت نماز اول وقت را به جماعت خواندن بود و هر گاه اذان را می شنید هر کاری داشت به زمین می گذاشت و روانۀ مسجد می شد. دیگر از خصوصیات اخلاقی او برخورد با دیگران بود، با همۀ افراد خرد و کلان برخوردی متناسب با خودشان را داشت، در کارهای خانه بسیار کمک می کرد و اینان بندگان خالص خدایند که در کارهایشان چیزی جز رضای خدا را طلب نمی کنند، علی رضا بسیار دقیق بود، همیشه حساب کارهایش را داشت مخصوصاً در مورد خمس دادن خود را بسیار موظف می دانست، به تمام مسائل اهمیت می داد حتی ورزش، و ورزش را به عنوان این که فرد سالم باشد اما بتواند بیش تر به حال جامعه مفید باشد را مد نظر داشت و در گروه تکواندو کاران اصفهان یکی از فعال ترین آموزش یاران به حساب می آمد او فردی بود که همیشه در خط امام گام بر می داشت و علاقۀ خاصی به آیت الله منتظری امید امت و امام داشت.
سرانجام در شرایطی که زبانه های آتش فتنه همه چیز را در خود فرو می برد. خداوند سبحان به سوی سرزمین سلامت فرایش خواند و در تعطیلات عید نوروز سال 61 راهی جبهه نور علیه ظلمت شد و در لشکر امام حسین علیه السلام در واحد خمپاره انداز و ضد هوایی مشغول به فعالیت گشت. او در عملیات هایی از قبیل فتح المبین، رمضان، خیبر، محرم و والفجر مقدماتی شرکت داشت و در هر عملیاتی مسئولیتی به او واگذار می شد.
و بالاخره برای آخرین بار سرود حی علی الجهاد بر افکار او طنین انداخت، جهادی که دیگر بازگشت در آن نبود و در سال دوم دانشگاه(دانشجوی مهندسی عمران دانشگاه صنعتی اصفهان) با تعطیلات میان ترم خود با راهیان کربلا در تاریخ 15/11/64 از طرف بسیج راهی بزرگراه دارالسلام گردید و در عملیات والفجر هشت قارعه ای بر قصر رفیع آرزوهای حکمرانان بغداد فرود آورد و با سمت آر پی جی زن وارد عملیات گردیده و در نقطه ای که محبوب برای ملاقات انتخاب نموده بود، همان سرزمین وصل و سرزمین موعود، در شهر فاو با رب خود معامله نمود و در سحر گاه 26/11/64 دعوت حق را لبیک گفت و اینک فاو این افتخار را دارد که پرچم جمهوری اسلامی بروزاتش برافراشته شود و خاکش فرش گام های استوار دلیر مردان گشته و سینه اش حامل خون و پیام به خون خفتگان عملیات والفجر هشت باشد.