در دوم مرداد ماه 1337 در نجف آباد به دنیا آمد. تا سیکل روزانه درس می خواند و بعد از آن تا دیپلم روزها کار می کرد و شب ها درس می خواند. از 15 سالگی وارد فعالیت های سیاسی مانند شرکت در جلسات مخفی و پخش اعلامیه شد. از 16 سالگی مرتب برای خواندن دروس اسلامی به حوزه علمیه نجف آباد می رفت.
در سال 1356 در رشته جغرافیا در دانشگاه اصفهان پذیرفته شد. در فروردین ماه سال 1357 در جریان تظاهرات (حادثه پپسی کولا اصفهان) دستگیر شد و به زندان افتاد. در سال 57 در حال توزیع کتاب در روستای داران دستگیر و به زندان اصفهان منتقل شد و مقارن با پیروزی انقلاب آزاد گردید.
در تعطیلات سال 58 در ایلام و سمنان و سال 59 در سقز در تبلیغات سپاه بود و به تشکیل کلاس و بحث و پخش اعلامیه و تشکیل کتاب خانه و نگهبانی در شبها مشغول بود. هنگام تعطیلی دانشگاه به حوزه علمیه قم رفت و مشغول تحصیل شد. همراه با طلاب قم در تهران آموزش نظامی دید و در دهه اول محرم سال 59 به جبهه رفت همراه با این توصیه به دوستانش که اگر می خواهید به اسلام کمک کنید باید به جبهه بروید.
در جریان هویزه شرکت داشت. به طوری که به جز سه نفر که شهید نعمتی یکی از آن هاست همه برادران در هویزه شهید شدند. شهید نعمتی نیز گلوله ای به پایشان می خورد و در حالی که خون از پایشان جاری بوده دو ساعت و نیم، در حالی که رگبار گلوله اطراف ایشان می خورده، سینه خیز می رود تا این که هوا تاریک می شود و بعد چند ساعت به طور خمیده می رود. بنابراین چندین روز در بیمارستان اهواز بستری بوده و بعد با پای مجروح دوباره برای کارهای تبلیغاتی به جبهه می رود و با اصرار برادرشان به نجف آباد رفته دو روز آن جا می ماند بعد به قم رفته دوستان را می بیند و شب را با خواندن دعای کمیل سپری کرده و به جبهه سوسنگرد می رود در حالی که همه به او توصیه می کردند تا بهبود پایشان در نجف آباد بماند ولی ایشان می گوید: "اگر اسلام را می خواهیم باید به جبهه برویم"
دو روز قبل از شهادتشان با 15 نفر از برادران در قایقی در رودخانه واقع در سوسنگرد در حال عبور بودند که قایق وسط رودخانه خاموش می شود. جهت آب قایق را به طرف عراقی ها می برد. در حالی که همه ناراحت بودند ایشان می خندد و می گوید که شهادت برای اسلام ناراحتی ندارد و به دوستانش روحیه می دهد. و در همین جبهه پس از رشادت های فراوان، به دیار یار شتافت و به لقاء محبوب نایل گشت.