منصور نریمانی در سال 1343 در روستایی از روستاهای اطراف اصفهان به نام دهنو به دنیا آمد و سال های تحصیلی دبستان را در دهنو گذراند و چون دهنو از امکانات آموزشی کامل برخوردار نیست برای ادامه تحصیل در دوره دبیرستان به اصفهان می آمد و از آن جا که دارای هوش و استعدادی سرشار بود تحصیلات را با موفقیت به پایان رسانید.
سال هایی که منصور در کلاس سوم راهنمایی و اول تجربی تحصیل می کرد مصادف بود با اوج انقلاب شکوهمند مردم ایران و منصور نیز که فردی انقلابی بود و خود را در برابر خدا و پیامبر خدا مسئول می دید در تظاهرات و مبارزات سیاسی شرکت فعالانه ای داشت و با تشکیل کلاس قرآن در خانه و مکان های دیگر سعی در انجام مسئولیت سنگینی که خداوند بر دوش انسان گذاشته است داشت. تا اینکه انقلاب اسلامی ایران به رهبری خمینی عزیز به پیروزی رسید ولی روح بزرگ و پر تلاطم منصور بار نتوانست آرام بنشیند و او را وادار کرد که پس از اتمام امتحانات سال دوم نظری همراه جمعی از دوستان در سپاه پاسداران سیستان و بلوچستان مشغول به خدمت شود و با موقعیت این کویر خشک آشنا گردد و در همان ایام بود که تعدادی از دوستان منصور به دست خوانین منطقه به شهادت رسیدند و از آن موق بود که منصور بیشتر حسرت شهید شدن را می خورد و آماده شهادت شده بود تا آن جا که وصیت نامه ای آماده و در زیر قرآن در خانه شان گذاشته بود.
منصور پس از بازگشت از سیستان و بلوچستان و ادامه تحصیلاتش موقعی که دید جنگ ایران و عراق یعنی جنگ بین حق و باطل شروع شد از طریق سپاه پاسداران به جبهه ایلام اعزام شد و در سال آخر دبیرستان پس از اینکه امتحانات دیپلم خود را داد به جبهه رفت ولی با اصرار دوستان به اصفهان بازگشت و در امتحانات ورودی دانشگاه شرکت نمود. و در رشته پزشکی دانشگاه اصفهان پذیرفته شد و در دانشگاه ثبت نام نمود و شروع بع تحصیل در رشته پزشکی نمود اما در تمام این مدت هوای جبهه در سر داشت و هر گاه عملیاتی توسط رزمندگان انجام می شد حسرت می خورد که چرا در جبهه نیست و در آن عملیات شرکت ننموده است ولی هرگاه می خواست به جبهه برود با اصرار دوستان و با توجه به اینکه آموختن علم و تعلیم و تعلم عبادت است به جبهه نمی رفت. آری منصور در طلب علم بود ولی علمی همراه ایمان. منصور نمونه ای بود از اخلاص، پاکی و شجاعت و از خود گذشتگی و ایثار او که در برابر دشمنان موجی بود از خشم و در مقابل دوستان دریایی از عطوفت و مهربانی و فرزندی لایق برای پدر و مادر. منصور موقعی که در خانه بود، سعی می کرد با شوخی های خود پدر و خصوصا مادرش را شاد کند. تا رنج و مشکلات زندگی برای آن ها خیلی طاقت فرسا نباشد و همیشه در کار های زراعت به پدرش کمک می کرد و همدم و مونسی بود برای پدرش اما ای منصور تو همیشه سعی می کردی با حرف ها و کارهایت دل پدر و مادرت را شاد کنی اکنون چه کسی است که با سخن هایش پدر و مادر داغ دارت را خوشحال کند تا رنج و در این مصیبت بزرگ را تحمل کنند. یکی دیگر از خصلت های منصور این بود که همیشه در کار های خیر پیش قدم بود. هر چند کار های زیاد دیگری داشت و یا حتی موقع درس و امتحانش بود ولی با این حال دست از کمک و یاری دیگران بر نمی داشت و برای رضای خدا حاضر بود هر کاری را انجام بدهد چون ذره ذره وجود منصور با درد مردم آشنا شده بود و با عشق به الله آمیخته بود و این امر سبب می شد که منصور نسبت به مسائل جامعه و محیط اطراف بی تفاوت نباشد.