شهید حسن پهلوان در سال 1340 در خانواده ای مذهبی و غنی از فقر در میمه اصفهان دیده به جهان گشود. حسن در کودکی با رشد قابل توجه در دامان مادری پرورش یافت که صبر و عملش در برابر مصائب دنیایی و بیماری همیشه یارش و صبر جزین در شهادت فرزند دلیرش مصداق «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ» بود. مادر رنجور از فقر ظاهری و بیماری فرزند رشید خود چنان عاشقانه درس دین و آزادگی و ایثار آموخت که امانت را شهید به خداوند منانش هدیه نمود. آری حسن دوران کودکی را سپری و وارد دبستان و سپس دبیرستان گردید. از همان اوائل نوجوانی مادر به او آموخته بود که باید خداوند حی و سبحانش را عبادت کند لذا نماز این ستون دین را به او آموخت تا در برابر پروردگارش به سجده افتد و او چه خوب عابدی بود.
در سال های اولیه دبیرستان مانند هر محصلی به تحصیل می پرداخت و اوقات بیکاری را نیز در کارهای روزمره پدر همیشه عرق بر جبین نشسته اش را یاد می داد. او در این دوران ضمن این که محصل ممتاز بود و در کمک به پدر و مادر از هیچ کوششی فروگذار نمی نمود (نماز را در مسجد) این سنگر عاشقان الله می گذارد به طوری که کمتر اتفاق می افتاد نماز را در خارج از مسجد به جای آورد با وجودی که کانون های مقاومت در محل وی کم وجود داشت اما خود آن چه را آموخته بود عمل می کرد در تهیه نوارهای دلنشین قرآن در این زمان که نوارهای مبتذل حتی روستاهای سازنده انسان های بی آلایش و خالص را نیز فرا گرفته بود در او شور و هیجانی دیگر می آفرید و او را هر زمان مصمم تر می ساخت که باید اسلام حاکم شود و لاغیر...
به این زمان دوران خودسازی کامل وی بود به طوری که با شروع اولین جرقه های انقلاب اسلامی به طور فعال و با خلوص خاص و چهره ای مملو از نور خداوندی و ایمان وارد میدان کارزار شد و چنان جدیت کرد که این شغل اول وی و نجات آمد. چنان که اصفهان این شهر شهیدان را کانون محکم مبارزه جوانان مسلمان بود انتخاب و ضمن تحصیل در آن جا به فعالیت پرداخت و در پخش اعلامیه های امام بزرگوار و نوشتن شعار بر در و دیوار شهر و روستا از هیچ کوششی دریغ نمی نمود.
او هم گام با سیل خروشان جمعیت بدون وقفه در تمام تظاهرات ضد رژیم در شهرستان خود و بیشتر در اصفهان شرکت داشت حتی در دستجات که شب ها در محله های اصفهان تظاهرات و فعالیت می نمودند تا این که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و برای دیدار امام عزیز خود و شرکت در مراسم استقبال از امام راهی تهران شد و عاشقانه در مراسم استقبال شرکت نمود.
پس از این که امام خود را دیدار نمود انرژی او چند برابر شد به طوری که در اولین فرصت ممکن به دیدار امام خود می شتافت.
او از استعداد و ذوقی خاص برخوردار بود و در همین اثناء بود که در دانشگاه اصفهان پذیرفته شد. و در دانشکده پزشکی مشغول تحصیل علم جهت خدمت به مردم محروم و مستضعف جامعه خود شد. او در انجمن اسلامی دانشگاه خود فعالیت های اسلامی و انقلابی خود را ادامه داد ولی دانشگاه نیز که پی ریزی شده عاملین استعمار بود نتوانست وی را اغناء نماید لذا همیشه صحبت از بی محتوی بودن دانشگاه و جدایی آن از جامعه نوپای اسلامی می نمود لذا در جریان انقلاب فرهنگی فعالانه شرکت و جهت تحقق آن تلاش زیادی نمود پس از تعطیلی دانشگاه وی بیشتر مرد عمل بود و با روحیه عملیاتی که از فرهنگ اسلامی جامعه انقلابی کسب کرده بود وارد جمع خونین کفنان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اصفهان گردید و پس از طی آموزش فورا تقاضای اعزام به کردستان که در آن زمان مأمن مجموعه ناموزون ضد انقلاب ها بود را نموده و پس از سه ماه و اندی مبارزه با کفار و منافقین داخلی و زخمی و جهت مداوا به اصفهان آمد.
پس از بهبودی با همکاری چند تن از برادران متعهد شهر خود بنای سازماندهی و تشکل های امت حزب الله را در شهر خود در بسیج نهادند جهت تبلیغ شعائر اسلام و حکومت جمهوری اسلامی در این اثناء در جریان شناسایی و کوبیدن خط انحرافی بنی صدر و آگاه نمودن طرفداران فریب خورده و گاه مغرض وی در شهر و روستا شرکتی بسیار فعال داشت به طوری که از پایین کشیدن منافقین در درگیری ها از تاکسی و به جزای اعمالشان رساندن نیز ابائی نداشت.
پس از اینکه خاطرش از ضربه ناپذیری جبهه شهرش آسوده شد و تا زمان بهبودی از جراحت، دوباره مصممانه تقاضای اعزام به جبهه های جنوب را نموده و علی رغم مخالفت شدید ارگان مأموریت یافت تا به مدت 6 ماه در جبهه های جنوب برزمد که او ورد کلامش بود.
او در ضدحمله ها و حمله های فاصله 10/7/60 تا 31/1/60 از جمله ضدحمله های بوستان چزابه و نبردهای پیروزی آفرین فتح المبین و بیت المقدس شرکت داشت و در حمله فتح المبین ترکش هایی از خمپاره های بعثیون بر پای او جای گرفتند و برای همیشه اسکان گزیدند.» ولی حسن مصممانه می رزمید و می جنگید.
در طول این مدت به گفته برادران همراه وی حسن آن چنان مصمم بود که دیگر هیچ چیز نمی توانست عزم آهنین او را خدشه دار نماید به طوری که در ضد حمله چزابه پس از شهادت بسیاری از دوستان نزدیکش با 8 نفر از برادران تا آخر جنگیدند و فقط تعداد محدودی از آنان را قرعه شهادت نیفتاد و ذخیره بیت المقدس شدند از آن جمله حسن بود.