سيامك(مهدي) رادپور
نام پدر : حسن
دانشگاه : صنعتي اصفهان
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : مهندسي شيمي
مكان تولد : اصفهان (اصفهان)
تاريخ تولد : 1339/06/10
تاريخ شهادت : 1362/02/11
سمت : فرمانده ي دسته
مكان شهادت : دارخوِئين

در حد.ود ساعت چهار بعد از ظهر روز 19 مهرماه سال 1339 خداوند دومین پسر را به خانواده ستوان دوم ژاندارمری حسن دارپور عطا فرمود. پیرمردی از فامیل در گوش او اذان گفت و اسم مهدی را روی او نهاد. چون اسم دایی او مهدی بود در شناسنامه نامش را سیامک نهادند. از عجایب روزگار پس از بیست سال در سنگر برادران هم سنگرش او را مهدی می نامیدند. مثل این که وظیفه اش از ازل مشخص بوده، به راه راست هدایت شد و عده ای را به راه راست هدایت نمود.

یک برادر بزرگ تر از خودش به نام سعید داشت یک ساله بود که برادر دومش به دنیا آمد و او را علی نامیدند در سال 1342 برادر سومش به نام سیروس پا به عرصه وجود گذاشت تا سال 1343 در گلپایگان زندگی می کردند.

سیامک بسیار حلیم و بردبار بود با برادرانش با مدارا رفتار می کرد و اغلب گوشه گیر بود. اگر بین برادرانش مشاجره ای رخ می داد اغلب تماشاچی بود ولی گاهی در برابر برادر بزرگ تر از حق برادران کوچک ترش تجاوز می کرد ایستادگی به خرج می داد و هیچ زمان از حق خود نمی گذشت کم توقع بود و اسیر شکم نبود با هر غذایی می ساخت کمتر ایراد می گرفت، خودرأی و یک دنده و لجوج بود. به اندک بهانه ای قهر می کرد تا حرف خود را به کرسی نمی نشاند از خر شیطان پیاده نمی شد. در سال 45-46 وارد کلاس اول دبستان قلی فروغ شد، کلاس دوم را دو سال 46-47 در تهران گذرانید. بچه ای خودکار و کوشایی سرتاسر مدت درس خواندن از کسی کمک نگرفت سال سوم و چهارم دبستان را در شهرستان قصر شیرین گذرانید در سال 49-50 کلاس پنجم دبستان را در اسلام آباد غرب (شاه آباد غرب) گذرانید.

کلاس های اول و دوم راهنمایی در دبیرستان پاسارگاد باختران (کرمانشاه) گذرانید. در سال 52-53 سال سوم راهنمایی را در دبیرستان کوروش مهران غرب گذرانید.

طی کردن سال های تحصیلی را در شهرستان های مختلف (به واسطه تغییر شغل پدر) او را اجتماعی بار آورد. زود آشنا بود با هر کس با هر سنی سازگار بود. با بزرگترها با احترام رفتار می کرد، با کوچکترها با زبان خودشان حرف می زد به همین دلیل مورد توجه کوچکترها بود و مورد احترام بزرگترها، بچه ها او را پیشوای خود می دانستند حرف او را حجت می دانستند بزرگتر در برابر فضایل اخلاقی او احساس کمبود می کردند.

از چهارده سالگی تا زمان شهادتش متجاوز از هفت سال بود مرتبا در حال مطالعه کتب مذهبی بود. به نهج البلاغه علاقه وافری داشت. رفقای هم سنگرش اظهار می دارند او در جبهه های مختلفی شرکت داشت دو مرتبه قرآن را ختم کرد. ورد دائمی او حدیث قدسی «من طلبنی وجدنی ...» بود به همین دلیل تقاضا شد که ترجمه این حدیث قدسی روی سنگ قبرش نقر گردد که گردید.

سال اول تا چهارم دبیرستان را در رشته نظری (فیزیک- ریاضی) دبیرستان سعدی اصفهان گذراند. سال ورود به دبیرستان سعدی سال 1353 بود در خرداد ماه سال 1357 دیپلم رشته ریاضی خود را گرفت کارنامه های او که در دسترس است نشان می دهد جزو شاگردان ممتاز بوده و هیچ زمان با تجدید قبول نشد.

از سال دوم دبیرستان یعنی از سال 55 وارد جرگه برادران مسلمان اصفهان گردید در مسجدی که در خیابان چهارباغ خواجو تازه تاسیس گشته بود با جمعی از برادران دیگر نماز خود را درست می کردند و قرائت قرآن تصحیح می کردند جمعی از این جوانان شهید گردیده اند و تعدادی دیگر در نهادهای انقلابی مشغول خدمت هستند. خداوند آنان را شهید گشته اند در حزب خود نگه دارد آنان که مشغول خدمت هستند در کنف حمایت خویش محفوظ نگهداری نماید.

در طی دبیرستان با احکام اسلامی آشنا گردید و کم کم رو به تعالی رفت به جایی رسید که گفتارش حجت بود. طبق روایت دوستان جنگش در تمام مراحل پیش نماز آنان بوده و درباره احکام شرع مقدس اسلام بحث و گفتگوی فراوان داشته است. رفقایش خاطرات فراوانی از او دارند. ان شاءالله هر زمان این برادران دینی به سلامت از جبهه ها بازگشت نمودند کم کم این خاطرات نوشته خواهد شد و به خواست خداوند کتابی تدوین خواهد گردید که اگر برادران در این کار مرا موفق گردانید یک جلد آن را تقدیم بنیاد شهید خواهم نمود تا همگان بدانند آن که خداوند به او توجه دارد و می خواهد رستگارش نماید و رجعت به خودش دهد چه نهاد و صفاتی در این شخص سعادتمند به ودیعه می دهد.

معدل سال اول نظری سیامک 85/14 و نمره انضباط ایشان 5/18 است. معدل سال دوم نظری سیامک 65/15 و نمره انضباطش 19 است. معدل سال سوم نظری سیامک 33/16 و نمره انضباطش 20 است. معدل سال چهارم نظری سیامک 43/17 و نمره انضباطش 20 است.

یک نظر گذرا به معدل و نمره انضباطش معلوم می شودهر چه با مکتب اسلام آشناتر می شده درس خوان تر و با نظم تر می گردیده. این است معنی اسلام و مکتب اسلام که همیشه انسان را به راه راست هدایت می کند و صفات خوب را در انسان تقویت می کند.

مدت چهار سال دبیرستان دور از پدر و مادر در اصفهان نزد مادربزرگ مادریش در خیابان چهارباغ خواجو- کوچه نظام وفا در منزل قدیمی و مخروبه ای زندگی می کرده است. همسایگان هنوز از مردی و مردانگی این پسر خاطره فراوان دارند همیشه در کار خیر پیش قدم بود و تماس دائمی با سازمانی که ایتام را نگهداری می کرد داشت و هنوز قبوض پرداخت وجه به این سازمان ها موجود است با اندک پول جیب ماهیانه خود کمک می کرده تا مدرسه را پیاده می رفته تا بتواند کمک زیادتری به ایتام نماید. به قدری همسایگان به او علاقه داشتند که در هفتم شهادتش زنی از همسایگان ناله می کرد: وای پسرم شهید شد.

موقعی که دیپلم خود را در خرداد ماه 1357 اخذ نمود فعالیت سیاسی خود شدت داد و شب ها دیر به خانه می آمد و گاهی از شب ها را در خانه رفقایش بیتوته می نمود. در همان تابستان با چند نفر از برادران انجمن اسلامی برای شرکت و تشکیل انجمن اسلامی به داران فریدن رفتند که همگی توسط ژاندارمری توقیف و تحویل ساواک فریدن داده شدند به مدت چهار شبانه روز در ساواک زندانی تحت شکنجه های روانی و جسمی قرار گرفتند و نگذاشتند در این مدت چشم به هم بزنند و دائما تحت بازجویی شدید قرار داشتند تا آن که دایی سیامک به ساواک فریدن تعهد کتبی سپرد و جوانان را آزاد نمود. این زندان در روحیه سیامک اثرات عمیقی داشت و تمام علایق بستگیش را از حکومت قبلی برید به طوری که از آن به بعد هر شب با دست های رنگی به خانه می آمد معلوم می شد هر بار با دوستانش شعارنویسی بر در و دیوار را شروع کرده است.

در شهریور 57 در دانشکده مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرفته شد و با دو نفر از رفقای اهل اصفهان در کوی اکباتان سکنی گزیدند و در دانشگاه صنعتی مشغول درس خواندن شدند. تعلیمات اسلامی و چند روز زندانی بودن او را به سوی سیاست سوق داد و در راه انقلاب افتاد در دانشگاه با دو نفر رفیق اصفهانیش جزء انجمن اسلامی دانشگاه شدند و در راه پیمایی شرکت داشتند و در کشتار دانشگاه جزو محصورشدگان دانشگاه تهران بود و شب ها در منزل جلسات محرمانه ای داشتند و مورد سوءظن ساواک قرار گرفتند که ناچارا منزل را عوض نمودند خوشبختانه به واسطه سردرگمی سیاست داخلی ایران از شکنجه و زندانی شدن نجات یافتند تا آن که روز سعادت ملت 22 بهمن ماه 57 فرا رسید از همان روز ورود امام جزو محافظین اطراف منزلشان در دبیرستان علوی بودند و سپس به صف دانشجویان خدمت امام پیوست تا آن که دانشگاه تعطیل شد در اوائل خردادماه 59 جزو جهادگرهای دانشگاه شد و مدت سه سال در دهات دور افتاده لرستان (خرم آباد) در جهاد سازندگی مشغول خدمت شد در اوائل شهریور ماه 59 به اصفهان آمد و مدت دو ماه در کلاس های رزمی کنگفو و کاراته- جودو و شنا و جنگ های تن به تن شرکت و مرتبا جمعا خود را آماده رزم می نمود و سپس مدت 45 روز در اردوی بسیج شرکت کرد و دوره های سخت آن جا را به خوبی گذراند. روحا و جسما آماده رزم بر علیه متجاوزین گردید. او از طرف مسجد خیابان کاخ سعادت آباد به بسیج سپاه معرفی شده بود سه ماه قبل از تیر سال 1360 به کردستان اعزام گردید عکس های متعددی که در کردستان گرفته شده و در دست است معلوم می شود در منطقه های دیوان دره و پاوه مشغول خدمت بوده است. به خصوص در دیوان دره در سرتپه ای با برادران هم رزمش محافظ جاده اصلی بوده و در جنگ های بسیار زیادی در کردستان شرکت داشته است. گاهی در سخنانش با تأثر فراوان اظهار می داشت 5 تن از براردران من در کردستان شهید شده اند چرا باید یک ایرانی مسلمان به دست یک ایرانی مسلمان دیگر شهید شود چرا نباید یک مسلمان تابع حکومت اسلام باشدکه ناچارا باید بر روی او اسلحه کشید.

ده روز پیش عید سال 60 از کردستان مراجعت و چند روز از بعد از سال 1360 به جبهه جنوب رهسپار گردید در اواخر اردیبهشت ماه از جبهه مراجعت به جهاد سازندگی شهرستان بروجن رفت و مدت سه ماه در دهات بروجن مشغول کار گردید و روزهای جمعه برای شرکت در نماز سیاسی عبادی روز جمعه به اصفهان می آمد بعد از مهرماه کار خود را در جهاد سازندگی رها نمود و خود را برای اعزام به جبهه جنوب معرفی نمود در آبان ماه در جنگ یک ترکش به ران او اصابت نمود که مدت دو ماه در بیمارستان های بانک ملی در تهران و فروغ اکبری در اصفهان بستری و چند جراحی روی پای او انجام گرفت. اواخر دی ماه از بیمارستان مرخص گردید و اوائل اسفندماه مجددا به جبهه جنوب عزیمت نمود به گردان زرهی امام حسین پیوست. از خاطراتی که همرزمش تعریف می کنند این است که: در گردان زرهی سپاه پاسداران امام حسین فرمانده گردان گفته بود چون سیامک چشمش ضعیف است و عینک می زند به درد گردان زرهی نمی خورد و بین خود یک نفر را انتخاب می کنند که این موضوع را به اطلاع سیامک برسانند و از او درخواست نمایند به لشکر پیاده بسیج بپیوندد همه تصور می نمودند که سیامک درصدد فحاشی و داد و فریاد برخواهد آمد پس از سه روز تعلل و تسامح ناچارا موضوع به اطلاع سیامک می رسد.

سیامک در تاریخ های 15 الی 17 فروردین مجروح می شود که پس از درمان جهت استراحت در روز 20 فروردین ماه نزد پدر و مادرش می رود سپس برای دیداری از برادران اصفهانی به اصفهان می آید چند روزی در اصفهان در منزل داییش بود در همین زمان بود که اعلام نمود که این دیدار خداحافظی هست بارها و به کرات به دوستان و اقوامش در اصفهان اعلام نموده بود که این وداع ابدی است و من در جنگ آینده شهید خواهم شد و از همه حلالیت طلبیده است.

حسن ربیعی یکی از یاران و هم رزمان صمیمی سیامک در جبهه های کردستان و جنوب بود. که در تاریخ 13/9/60 زمانی که سیامک در اثر ترکش خوردن در بیمارستان بستری بود به دست عراقی های متجاوز از پای درآمد و به خیل شهداپیوست. شهید شدن حسن در روحیه سیامک اثری داشت که کمتر خنده بلندش می آمد.

پس از نماز با جمعی از برادران همرزمش به منزل داییش آمده و عصر پس از خداحافظی عازم خرم آباد می شود و از آن پس هیچ کس او را در اصفهان ندید تا آن که جنازه او را آوردند همه او را دیدند و با او وداع گفتند.

او در تاریخ 5/10/61 خرم آباد را به مقصد اهواز ترک نمود فردای آن روز در جبهه مستقر گردید اوائل روز 10/2/62 از روی پل نظامی که روی رودخانه نصب گردیده سوار بر تانک عبور نمود مرحله اول نبرد بیت المقدس با فریاد یا امیرالمومنین شروع شد گردان زرهی سپاه پاسداران تا خاک ریز ایستگاه خیمه زیر آتش خمپاره و راکت پیش رفت تا جایی که عبور تانک ممکن نبود پاتک ارتش متجاوز عراق شروع شده بود فرمانده و معاون فرمانده گردان زرهی تیپ امام حسین به شهادت رسیدند صحرای کربلا مجسم است یاران حسین بسیاری در خون خود غلطان بودند

یکی از رفقایش توصیف می کند که در شب حمله گفتم سیامک وصیت خود را نوشته ای سیامک گفت وصی من خداست و او هم از وصیت من آگاه است.

شهید سیامک رادپور در روز چهارشنبه 15/2/61 در اصفهان شناسایی شد و ساعت 3 بعداز ظهر روز پنج شنبه در گلستان شهدا در خاک نهفته گردید.


نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.