شهید خسرو صناعی در سال ۱۳۳۸ در سهرو فیروزان در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد و دوران ابتدایی و راهنمایی را در سهرو فیروزان گذراند و از سال دوم دبیرستان درس خود را در اصفهان ادامه داد شهید خسرو علاقه زیادی به قرائت قرآن داشت و از نظر درس و اخلاقی شاگردی نمونه بود اول دوران دبیرستان و قبل از انقلاب در کلاس های مخفیانه ای که تشکیل می شود شرکت می کرد و اقدام به پخش اعلامیه های امام و نوارهای امام خمینی می نمود و مورد تعقیب افراد ساواک بود ولی با زیرکی خاصی که داشت مرتب از چنگال آنان فراری می کرد و در جریانات پیروزی انقلاب اسلامی و اوج درگیری ها محافظت آیات عظام نمود و در راهپیمایی ها و پخش اعلامیه های امام نقش فعال داشت. در یکی از شب های حکومت نظامی در اصفهان خسرو و تعدادی از همرزمانش که می خواستند بانک ها را آتش بزنند مأموران آنها را محاصره کردند اما شهید خسرو با زیرکی خاصی توانست خود و دوستانش را نجات دهد خسرو فردی بود که وقتی بحث میکرد آن را ناتمام و بدون نتیجه رها نمیکرد خسرو در سال ۱۳۵۶ در دوران دبیرستان را به پایان رساند به همان سال در کنکور سراسری شرکت کرد و به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی (برق) سپس با با پیش آمدن جریان پیروزی انقلاب و تعطیل شدن دانشگاه خسرو که فردی معتمد و مسئول بود به عزم مأموریت به سیستان و بلوچستان شد و در سپاه پاسداران خاش مشغول خدمت شد او همیشه میگفت همانطور که امام فرموده اند که جوانان عزیز با یک دست قرآن و با دست دیگرتان سلاح و با عوامل امپریالیسم و کمونیسم بجنگید من چگونه می توانم ساکت و خاموش باشم من راهم را انتخاب کردم که جز راه پیامبر نیست مطابق قرآن میباشد شهید در سپاه خاش مسئولیت امور دفتری را به عهده داشت و در بیشتر ماموریت ها شرکت می نمود سپس با شروع جنگ تحمیلی مدتی در مساجد آبادان در بسیج مشغول فعالیت بود و سپس برای جنگ با مزدوران صدام عازم جبهه شد که بر اثر اصابت ترکش به سرش زخمی شد و همچنان به جنگیدن ادامه میدهد تا این که در اردیبهشت سال ۶۰ در جبهه آبادان ترکش خمپاره به تمامی بدنش اصابت می کند و به بیمارستان آبادان منتقل و از آنجا به بیمارستان دکتر چمران اصفهان اعزام می شود خسرو در این حال مجروح شدن بود که به وسیله منافقین چند ضربه چاقو می خورد ولی به خواست خداوند زنده میماند و هنوز زخم هایش خوب نشده بود که بار دیگر عازم جبهه میشود و بر میگردد و مجدداً به جبهه می رود بعد از فتح پیروز مندانه آبادان که فرمانده گروهان ۳ را نیز به عهده داشت در حین جنگیدن با مزدوران بعثی ترکش به صورتش اصابت میکند و به بیمارستان اهواز منتقل شده و از آنجا به شیراز منتقل میشود و در بیمارستان نمازی بستری میشود و معالجات موثر واقع نشده و به درجه رفیع شهادت نائل میگردد.