اسدالله شیران در سال 1339 هجری شمسی در یک خانواده متوسط دیده بر جهان گشود.
در سن سه سالگی پدر را از دست داد و از همان آغاز زندگی طعم تلخ فقر و رنج و با تلاش و کوشش و ایمان به خدا جلا داد.
دوران تحصیلش در دبستان و دبیرستان با کار همراه بود و با آغاز نخستین روزهای انقلاب و نخستین مرحله آن، به صف مجاهدان و مبارزان راه حق پیوست.
همزمان با دستگیری آیت الله طاهری نماینده امام و رهبر مبارزات ضد رژیم مردم اصفهان وی نیز همراه با مردم در منزل آیت الله خادمی دست به تحصن زد و در تمام تظاهرات خیابانی و اجتماعات مردم مسلمان و مبارز اصفهان شرکت نمود. و در حد توان خود به انقلاب اسلامی ایران کمک نمود بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کمیته های انقلاب پیوست و چه بسیار شب ها و روزهایی را که به پاسداری از دست آوردهای انقلاب خونبار اسلامی سپری کرد. با آغاز عملیات و توطئه های امریکایی در خوزستان که توسط مدنی و شیطان های امریکایی دیگر از جمله فئودال های منطقه، برای ضربه زدن به انقلاب و تحت عنوان و بهانه خودمختاری خوزستان و آزادی خلق های عرب طرح شده بود شهید شیران به خرمشهر شتافت و پس از شرکت فعال در مقابله و قلع و قمع مزدوران امریکا به اصفهان بازگشت و مدتی در کمیته امنیت شهر فعالیت نمود اما روح سرشار از ایمان و عشق او به اینها خرسند نمی شد پس از شرکت در کنکور دانشگاه در رشته متالوژی دانشگاه علوم و فنون و برنامه ریزی کامپیوتر پذیرفته شد و به تحصیل در رشته کامپیوتر ادامه داد. در همان ماه های نخست دانشجویی با شروع انقلاب بزرگتر از انقلاب اول، به فاتحین لانه جاسوسی پیوست و با چهره پلید و پر نیرنگ امپریالیسم از نزدیک آشنا شد و هر چه بیشتر به ضرورت مبارزه تا پیروزی کامل بر کفر جهانی پی برد. و در این مدت آموزش چریکی لازم برای مقابله با حمله های نظامی را فراگرفت چرا که می دانست امریکا و امپریالیسم لحظه ای از توطئه علیه انقلاب اسلامی باز نمی ایستد.
با پایان یافتن مسئله گروگان ها، به تدریس در مدارس تهران پرداخت و در همین زمان دست امریکا از آستین صدام بیرون آمده جنوب و غرب کشورمان عرصه تاخت و تاز مزدوران بعثی صهیونیستی عراق شد. شهید اسدالله شیران با شور و شوقی آتشین به همراه گروه شهید چمران به اهواز، دارخوئین و سپس به سلمانیه رفت و به مبارزه با مزدوران صهیونیسم پرداخت.
در این زمان که متاسفانه با فرماندهی بنی صدر خائن مصادف بود و رخوت و رکود جبهه ها را فراگرفته بود برادر شهیدمان که نمی توانست با آن سستی ها و رخوت ها کنار آید و سازگاری نشان دهد. به تهران بازگشت. و دوباره به تدریس روی آورد و از همین زمان تحصیل در واحد مطالعات و تحقیقات فرهنگی و تاریخی را آغاز کرد.
شاگردانش در مدارس تهران و همکاران و دوستانش در واحد مطالعات و تحقیقات خاطرات بسیاری از او دارند و خلق و خوی مهربان و چهره خندان او را هیچگاه از یاد نمی برند با تمام شدن کار مدارس به کمک جهاد دانشگاهی اصفهان شتافت و با پذیرش مسئولیت در قسمت کامپیوتر برق منطقه ای اصفهان به همراه دیگر برادران جهادگر به خدمت مشغول شد. اما در طی این مدت خود نیز همچنان بیش از پیش ساخته می شد و چنان ساخته شد که دیگر جهاد نیز با همه عظمتش برایش کوچک می نمود و روح بزرگش را دیگر قرار ماندن در آن جا نبود آخر چگونه می توانست ببیند که دیگر برادرانش همگی به آن فوز عظیم دست می یابند و او خود را از آن همه محروم نماید، دیگری جای ماندن نبود. لذا با آغاز عملیات فتح المبین به تهران رفته تا از آن جا همراه با دیگر رزمندگان به جبهه اعزام شود. اما در تهران جهت راه اندازی پایگاه شمیرانات به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد.
با عضویت در سپاه پاسداران گویی راه خویش را بهتر یافته است چه از همان آغاز، حال و هوای آشنای سپاه روحی تازه تر در او دمید و تحولی دیگر و دگرگونی ای عمیق تر در وی بوجود آورد. حس می کرد که به دوست نزدیک و نزدیک تر شده است در آن جا بود که جان بیدارش بیدارتر شد و روح خود را از همیشه بیشتر تزکیه بخشید. اینک راهی را یافته بود که تنها مردان راه را به خود می خواند، چه می بایست در میان خون می رفت و از پای فتاده سراپا تسلیم و ایثار به دیدار یار می شتافت. او که در ماه های آخر عمر دائم سخن از شهادت می راند و هوای پرواز در ملکوت و رها شدن از زندان تن را داشت اینک در وادی طلب به دوست رسیده بود و دوست هر چه آشناتر و تابناک تر خود را به او می نمود. جبهه جنگ او را به خود می خواند، چه، آواز دوست را از آن جا می شنید گویی عطر دل آویز شهادت را شمیده بود.
ماه مبارک رمضان بود و سفره رحمت خداوندی گسترده، او می دانست که جان عاشق و تشنه اش تنها از این سرچشمه سیراب می شود و تنها از این سفره توان می گیرد با آغاز عملیات رمضان پرشکوه و بی تاب به جبهه شتافت تا با دشمنان حق بجنگد و در آن جا خدای خویش را از نزدیک دیدار کند.
بالاخره انتظار به پایان رسید. هنگامی که تاریکی شب بر سراسر دشت بین النهرین سایه افکنده بود دگر باره با دیدگانی مشتاق نظر به سوی کربلا دوخته، در انتظار زیارت قبر شش گوشه امامش حسین بن علی(ع) با عزمی راسخ و قلبی بی قرار در راهی که آرزویش بود گام نهاد. بسم الله و به الله و فی سبیل الله و علی ملت رسول الله، سومین مرحله عملیات گسترده رمضان در شب عید فطر با استعانت از نام مبارک حضرت مهدی(عج) و با رمز یا صاحب الزمان ادرکنی به منظور پاکسازی مناطق تحت اشغال و انهدام مواضع و تجهیزات زرهی و مکانیزه دشمن آغاز گردید و شهید اسدالله شیران با دیگر رزمندگان اسلام موفق شدند ضربات سنگینی به بعثیون متجاوز وارد آوردند و سرانجام در روز عید فطر روز رحمت واسعه الهی پس از رزمی شجاعانه و تن به تن با دشمن مزدور با تنی مجروح در سرزمین خون گرفته کربلا به اسارت نیروهای کفرپیشه صدامی درآمد و به علت دلاوری و مقاومت و ایمانی که در او دیده بودند همانجا سبعانه بر وی حمله آوردند و او خشنود و آرام و مطمئن شهادت داد یگانگی معبودش را و رسالت پیامبرش را و ولایت امامش را و مظلومیت آن باغبان پیر را. و در جوار معبودش به یگانگی رسید.چه اینک زمان وصال بود و معشوق نیز عاشق خویش را طلب می کرد و این چنین جان بی تابش در جوار او آرمید.