حسين در سال 1339 در اصفهان در خانوادهاي مذهبي و علاقمند به روحانيت متولد شد. او از همان ابتداي كودكي رابطهاي نزديك با خدا و پيوندي عميق با مذهب داشت.
حسين در اواخر دوران دبيرستان كه مصادف با حوادث انقلاب بود سر از پا نميشناخت و در تعطيل كردن دبيرستان و تظاهرات دانشآموزان نقش عمدهاي داشت. در محيط دبيرستان هرگز يك محصل عادي نبود و در عين حال كه درس ميخواند، به ديگران آگاهي ميداد، آنها را منسجم ميكرد، جهت ميداد و به حركت وا ميداشت. سكون و سكوت، برايش بيمعنا بود و به تمام معنا شور بود و حركت.
يك روز قرار بود يكي از اساتيد حوزه در سالن اداره آموزش و پرورش سخنراني كند. لحظاتي قبل از شروع جلسه يكباره صداي بلندگو قطع شد و سخنگوي جلسه پشت ميكروفون قرار گرفت و اعلام كرد كه امروز مجلس ما به وجود استاندار محترم و روحانيون عاليقدر مزين شده است و ... كه يكباره حسين از ميان انبوه جمعيت حاضر به پاخاست و فرياد زد: ما وجود اين انسانهاي كثيف را تحمل نخواهيم كرد چه رسد به اينكه نام آنها قبل از نام روحانيون عزيزگفته شود. اين ندا كه از عمق جان وي برخاست، بلافاصله بر دلها نشست و همه جمعيت فرياد زدند: صحيح است. مجلس به يكباره متشنج شد و همه مهيا شدند كه استاندار شاه را از جلسه بيرون كنند كه در اين لحظه سخنگوي جلسه خواست ضمن عذرخواهي، جمعيت را آرام كند ولي موفق نشد تا اينكه استاندار از درب ديگر سالن، فرار را بر قرار ترجيح داد و بدين ترتيب جمعيت آرام گرفت و اين نمونهاي از پيشتازي او در صحنههاي مختلف انقلاب بود. او چه قبل و چه بعد از انقلاب قهرمانانه به عنوان يك حزباللهي تمام عيار برخصم شوريد و معتقد بود حزب ا... چون در در لابلاي صفحات تاريك و سياه تاريخ ميدرخشد و نويد بخش آينده روشن و حاكميت قطعي و حتمي صالحان بر زمين است و زنده ماندن دين حق را منوط به تلاش، اسارت و شهادت افراد حزبالله مي دانست.
حسين بعد از پايان دبيرستان در سال 1358 در رشته مهندسي عمران دانشگاه صنعتي اصفهان پذيرفته شد. او از بيرنگي انقلاب و ارزشهاي آن در دانشگاه برآشفت و يكه و تنها به پاخاست و عليه گروهك هاي به اصطلاح مسلمان التقاطي وابسته به شرق و غرب و منافق در محيط مسموم و خفقاني آن روز به دفاع از اسلام و انقلاب و امام پرداخت. بارها مورد آزار گروهك ها قرار گرفت و حتي يك شب او را تنها در خوابگاه دانشگاه يافته ناجوانمردانه به او حمله كرده، مورد ضرب و شتم قرار دادند. محمد حسين بعد از تعطيلي موقت دانشگاه ها، به منظور دفاع از كيان انقلاب اسلامي، به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست. مدتي نيز در سنگر معلمي، وقتش را به تربيت اميدهاي انقلاب سپري نمود و بخشي از وقت خود را در حوزه علميه جهت كسب علم مصروف داشت. علاقه عجيب او به امام و روحانيت علت اصلي همه حركت هايش بود و همانند يك مبلغ اسلام، از ارزشهاي الهي دفاع مينمود و چه بسا تهديد بهمرگ ميشد.
حسين در سال 60 به جبهه رفت و در دارخوين در كنار دوستانش از سنگر اسلام دفاع نمود. بار دوم و در عمليات محرم سبكبال و عاشق به سوي ميدان نبرد حق عليه باطل شتافت و همچون مولايش حسين (ع) و ياران فداكارش به ديدار حق شتافت.