در خانواده ای که با نام ائمه اطهار، منور به انوار الهی بود، در سال 1340 در اصفهان فرزندی که نام او را رسول گذاردند، چشم به جهان دوخت و از همان اوان کودکی در دامان پر مهر و محبت مادر در مجالس عزا و سوگواری محرم با نام زیبای حسین بن علی(ع) آشنا شد و این نام را به همراه حماسه خون بار و مسئولیت آفرین آن، در بین آموزش های تربیتی پدر ستم دیده و زحمت کش خود بهتر فرا گرفت.
او در نوجوانی وارد دبیرستان نمونه اصفهان شد و توانست همراه با مطالعات مختلف، بهتر و بیشتر نسبت به مکتب مورد اعتقاد خویش آگاه شود و در سال های پیش از انقلاب خون بار اسلامی امت، درصدد تبلیغ رسالت عملی که آموخته بود، برآمد و از همان سال 56-55 در کلاس های درس با ایراد صحبت ها و بحث های مختلف و خواندن مقالات گوناگون، ضمن تبلیغ اسلام و شناخت رهبری انقلاب امام امت، خمینی (ره)، به دانش آموزان، در جریان افشای جنایات و خیانت های رژیم پهلوی قرار گرفت و از همان ابتدا به برنامه ریزی تظاهرات و حرکت های دانش آموزان در سطح اصفهان با نوشتن اعلامیه های افشاگرانه پرداخت. او از سال 1356 با عضویت در یک تشکیلات زیرزمینی و چریکی، ضمن کسب آگاهی بیشتر، به ساختن مواد منفجره و حمل و ردّ وبدل اسلحه، برای سرنگونی رژیم طاغوت پرداخت و در هنگام تظاهرات توسط مأموران حکومت نظامی دستگیر شد؛ ولی با زیرکی و هوشیاری توانست خود را از دست آنان رهایی دهد. او با روحی به بزرگی ابدیت و بلندای تاریخ، و با چهره ای متواضع و به دور از هر گونه ریا همیشه در صحنه انقلاب و در صف اول آن حضور داشت و با شناخت امام امت، خمینی کبیر، این پیکره تقوا و جهاد و علم، ایثارگرانه در خط پیامبر گونه او قرار گرفت و به تمامی توطئه ها و چهره های منافقانه زمان آگاه شد و با افشاگری های خود پرده از چهره آنها برداشت.
بعد از پیروزی انقلاب بلافاصله با عضویت در جهاد سازندگی اصفهان، برای خدمت به رنج دیدگان این مرز و بوم شروع به فعالیت کرد و با این که در دانشگاه تهران قبول شده بود حاضر نبود خدمت صادقانه برای روستاییان زحمت کش را رها کند؛ ولی به خواست خانواده و دوستان راهی دانشگاه تهران شد و با عضویت در انجمن اسلامی دانشکده به مقابله با حرکت های تبلیغی و موذیانه گروهک های ضد انقلاب همت گماشت و در این حین برای ایجاد یک نظام آموزشی صحیح و اسلامی و ایجاد انقلاب فرهنگی در سطح دانشگاه ها به فعالیت پرداخت. وی به محض تعطیلی دانشگاه به دلیل انقلاب فرهنگی، دوباره برای خدمت به محرومان جامعه وارد سپا ملایر و هیأت هفت نفره تقسیم اراضی موات و غیر موات شد و به مبارزه با ظالمان مستکبر در روستاهای ملایر استان همدان پرداخت. بعد از چندین ماه که در این سنگر دین خود را به انقلاب عطا نمود، به عشق ورود به لباس مقدس سربازی امام زمان، و خدمت در ارگانی که سرلوحه ورود به آن عشق به شهادت بود، عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران شد.
او بعد از سپری کردن دوره آموزش با وجود مخالفت مسئولان سپاه، به عشق خدمت به ستمدیدگان این مرز و بوم و مبارزه مستقیم با ملحدان و گروه هایی که تصمیم گرفته بودند به خیال خام خود نور خدا را در این سرزمین خاموش کنند، به کردستان رفت و در عملیات های مخالفان کردستان و سرکوبی گروهک های ضد انقلاب جان بازی کرد و بعد از مدت ها دوباره به اصفهان برگشت و در واحد پرسنلی سپاه به خدمت خود ادامه داد. او در هر عملیاتی که سپاهیان کفرستیز اسلام در جبهه ها انجام می دادند، خود را به جبهه های حق علیه باطل می رساند و با ورود به خط مقدم جبهه ها، وجدان نا آرام خود را آرام می کرد و جواب گوی فریاد «هل من ناصر» حسین زمانه خود بود. وی در مدت خدمت در سپاه به عنوان معاون سپاه اصفهان و سپاه منطقه 2 منصوب شد. گرچه همیشه برای نپذیرفتن مسئولیت دلایلی می آورد و از قبول آن شانه خالی می کرد، ولی مسئولان امر دلایل و توجیهات او را قبول نمی کردند. در سال 1361 نیز زندگی خود را با ازدواجی علی وار، خالی از آداب و رسم های اضافه، حرکتی نو بخشید. تا اینکه در سال 1362 برای ادامه تحصیلات، با انتقال از دانشگاه خود، به دانشگاه اصفهان وارد شد و در این میان شب و روز برای ارتقای درجه علمی و انجام تعهدات دانشجویی و دانشگاهی کار و کوشش و مطالعه می کرد و در کنار آن، هنگام شروع عملیات از طرف سپاهیان اسلام، به عنوان رزمنده سنگر علم و تحصیل دانشگاه را رها می کرد و به سنگر جهاد و تهذیب جبهه روانه می شد و این نشان دهنده اوج تعهد و درک مسئولیت او بود که برای نمونه می توان از شرکت او در عملیات خیبر و بدر نام برد. سرانجام در عملیات بدر، در روز یکشنبه 63/12/26، به شهادت رسید.