شهيد حسين شركت در سال 1334 در خانواده اي مذهبي در اصفهان به دنيا آمد. از سن 7 سالگي تحصيل در دوران ابتدايي را آغاز نمود. دوران ابتدايي, راهنمايي و متوسطه را در زادگاه خود به پايان رساند. او در كنار تحصيل به كار هم مشغول بود و هزينه هاي تحصيلي و شخصي خود را, به شخصه تأمين مي كرد.
بعد از پايان دوره متوسطه در سال 54 موفق به اخذ ديپلم شد. و پس از آن براي خدمت مقدس سربازي به سپاهي دانش رفت. محل خدمتش روستاي قارمه دره, شهرستان قروه كردستان بود. آشنا ساختن دانش آموزان آن منطقه با اعتقادات مذهبي و آموزش قرآن, تهيه كتاب براي آنها و كمك در ساختن مدرسه, حمام و غيره از جمله فعاليت هاي فرهنگي و مذهبي او در طول مدت خدمت در آن منطقه بود. در ابتدا انقلاب اسلامي با شركت در راهپيمائي ها و تظاهرات و بعدها فعاليت در كميته دفاع شهر همگام ديگر مردم كشورش در دفاع از انقلاب پيش مي رفت .او از فعاليتهاي مذهبي و تبليغاتي خود مانند تشكيل جلسات قرائت قرآن و آموزش جوانان ,حتي در زمان حضور در جبهه دست برنداشت. هر چند كه بارها موجبات بازجويي توسط ساواك را در قبل از انقلاب برايش فراهم ساخت. انجام دقيق فرايض ديني و اهتمام به انجام آنها, انس شديد با قرآن, آرزوي عاريه دادن سر به معبود و رفتن براي وضو خون ساختن از ويژگي هاي بارز و برجسته او بود. معتقد بود كه فهميدن يك آيه قرآن بهتر از خواندن آن بر سر مزارهاست.
در سال 58 از طريق كنكور سراسري به دانشگاه راه يافت. رشته الهيات دانشگاه تهران علاقه او به فراگيري دانش و معارف اسلامي او را وامي داشت تا از هر فرصتي براي به ثمر رساندن هدفش بهره جويد. از اين رو همزمان با تحصيلات دانشگاهي در قم به تحصيلات حوزوي خود پرداخت. با آغاز دوران جنگ تحميلي سنگر خاكين و خونين جبهه ها را بر حضور در سنگرهاي علم ترجيح داد.
چمدان قرمز را به چمدان سبز رنگ آن گونه كه در خواب ديده بود ترجيح داد, برداشت و رفت.
از طرف سپاه پاسداران قم كه پس از پيروزي انقلاب خدمت در آنجا را شروع كرده بود. عازم جبهه هاي نبرد شد. اين رفتن به جبهه او را دچار عوارض پوستي كرد از اين رو براي مداوا به اصفهان بازگشت. دوره سه ماهه اي را كه در اصفهان ماند در دادگاه انقلاب اسلامي مشغول به كار شد و به استثناي همين اقامت 3 ماهه, در جبهه هاي خونين حضور دائم و هميشگي داشت. هميشه ماند تا سرانجام در سوم خرداد سال 61 به آرزوي ديرين خود رسيد . وضوي خون ساخت و چون مولايش “ سر خويش را از هم پاشيده و به گفته امام نخستينش, حضرت علي(ع) عاريه به معبودش داد و در ديار خونين تنان عاشق مأوا گزيد.