شهید حمید شفرئی در سال 1339 در اردیبهشت ماه در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی و راهنمایی را بدون حادثه مهمی گذراند. در این دوران اکثر دوستان وی از قشر فقیر و مستضعف بودند. دوران دبیرستان را د دبیرستان نشاه گذراند د و در اواخر دوران دبیرستان او همراه با اوج گیری انقلاب و وقوع زلزله طبس و نیاز مردم زلزله زده کشانده و با تمام وجود به این محرومان خدمت کرد بطوریکه حتی شبها خواب نداشت. دوستان مجروحش حکایت از عشقش به محرومین بود. ولی با تمام وجودش در به ثمررساندن انقلاب تلاشگری کرد تا این ریشه فساد را نیز از جامعه با کمک همین مجروحین برکند و با تمام تواناییش و با تلاش خستگی ناپذیر فعالیت می کرد. تا اینکه انقلاب به ثمر رسید و دیوار استکبار و سایه منحوس از کشوراسلامی رخت بربست.بعد از انقلاب در پی حفلظت از دستاوردهای انقلاب بود و نفاق موجود در جامعه بعد از انقلاب روح بزرگش را رنج میداد بطوریکه در وصیت نامه اش هم قید کرده است. همیشه در پی رسواکردن این جرثومه های نفاق بود بطوریکه وقتی شخصی از او می پرسید آیا تو طرفدار مجاهدین خلق هستی ؟ می گوید من طرف مجاهدین هستم نه طرفدار منافقین؛ بعد از رسوا شدن نفاق موجود در جامعه اقدام به رفتن سپاه بروجن کرد و در جهاد آنجا نیز برای محرومان به کار مشغول می شود. سپس در رشته ریاضی در دانشگاه اصفهان به تحصیل می پردازد ولی روح جهادگرش او را آرام نمی گذاشت و فریاد مظلومین را در بند کشیده فلسطین را به جهاد بر علیه استکبار جهانی در لبنان کشاند ولی عواملی با مانع از رفتن وی به جنوب لبنان شد. چندین مرتبه دیگر تصمیم به رفتن افغانستان می کند که باز عللی مانع از او می شود تا بالاخره به بروجن برمی گردد و مدتی دیگر در آنجا به خدمت مردم می پردازد و پس از آن به اصفهان می آید و در آموزش و پرورش اقدام به پرورش نونهالان می کند. با اینکه ریاضی درس می داد دربالا بردن بینش سیاسی و دینی این نوجوانان تلاش فراوان می نمود و اما روح پرفروعش را تاب ماندن نبود و همانگونه که خود زمزمه می کرد:
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/موجیم که آسودگی ما عدم ماست
برای اینکه بتواند مسئولیت پرورش این نوباوگان را بخوبی انجام دهد و بتواند آنها را با سرچشمه زلال اسلام آشنا کند خود باید به منبع زلالی متصل شود از همین جهت اقدام به رفتن به قم بهترین شهر دنیا می کند و در آنجا مشغول تحصیل علوم آل محمد (ص) می نماید تا بدین وسیله بتواند به آرزویش دست یابد بطوریکه استادان و دوستانش می گویند: درمدتی که در قم بود درسش از همه شاگردان بهتر بوده و به سرعت جلو می رفت. شهید حمید از شاگردان مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی بود. او به وسیله امداهای غیبی به جبهه ها فراخوانده شد وبا کفر جهانی به جهاد پرداخت تا بالاخره درنیمه شبی در حالی که با محبوب خویش به نجوای عاشقانه نشسته بود رگبار گلوله ای از سلاح دشمن دین خدا به قلب او نشست و او به مقام والای شهادت می رسد.