سعيد طفلان آب
نام پدر : اسماعيل
دانشگاه : دانشگاه اصفهان
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : شيمي
مكان تولد : اصفهان (اصفهان)
تاريخ تولد : 1339/02/09
تاريخ شهادت : 1360/09/13
سمت : فرمانده گردان
مكان شهادت : بستان
عمليات : طريق القدس

ایشان دارای نبوغ و استعداد خارق العاده بود که از همان دوران نوجوانی در وی مشاهده می‌شد و قابل لمس می بود. شهید سعید طفلان بسیار با استعداد بود و در کلیه مراحل تحصیل از نمونه بارز شاگردان ممتاز بود که در کنکور سراسری با رتبه ۴۰ در رشته شیمی مهندسی دانشگاه اصفهان قبول گردید و ورود در دانشگاه همزمان با انقلاب شکوهمند انقلاب اسلامی بود که دانشگاه جزو موسسین انجمن اسلامی دانشگاه اصفهان گردید فعالیت های اسلامی در دانشگاه و به کادر در آمدن ایشان در سپاه پاسداران اصفهان حدودا در یک مقطع بود هر از گاهی بنده به سراغ ایشان در دانشگاه می رفتم که می دیدم در این مباحثه و برگزاری راهپیمایی در سطح دانشگاه می باشد که نهایتا دانشگاه تعطیل گردید. ایشان به طور تمام وقت در خدمت سپاه در آمدند و حتی شب ها نیز به خانه نمی آمدند گاه گاهی سری به ایشان می‌زدم در سپاه که در جریان بعضی از کارهای ایشان قرار می گرفتم در یکی از روزها دیدم ایشان با گروهی برنامه‌ریزی در خصوص پاتک و حمله به گروه قاچاقچی در منطقه شرق کشور را داشتند که نظر است برادرم رفته بود نجف آباد و چون آنجا کارخانه های دیگ زودپز سازی زیاد است تعداد قابل توجه دیگ زودپز خریده بودند و چون رشته ایشان شیمی بود مواد منفجره تهیه کرده بودند و کلیه زودپز ها رو با مواد منفجره پر نموده بودند. با چاشنی های الکتریکی که بعد از مراجعت از عملیات که از ایشان در مورد کاربرد دیگ ها سوال کردم که توضیح دادند دیگ ها را در مسیر راه کاروان ها قرار دادیم و با انفجار نامنظم آن ها وسیله های نقلیه آن ها را متفرقه ساختیم و با پاشیده شدن نظم آن ها توانستیم به حمدالله کلیه آن ها را دستگیر یا هلاک نماییم و فقط یکی نفر از بچه ‌های سپاه یک تیر به بازویش اصابت نموده بود. لهذا با توجه به برنامه ریزی نظامی و تدارکاتی ایشان بسیار حاذق بودند در کنار این عملیات ها کلاس های نظامی نیز از طرف سپاه اصفهان در اصفهان تشکیل می دادند که خودشان هم فرمانده نظامی بودند و هم مسئول عقیدتی آن برادران. در نظرم هست از شهرهای کرمان، بم، جیرفت جهت آموزش و اعزام به منطقه غرب کشور به اصفهان آمده بودند در این اردو که حدوداً ۱۵ روز به طور مداوم برگزار گردید حقیر نیز شرکت داشتم و نظرم است که ایشان به طور شایسته ای با بچه ها کار می کردند که روزی نیز آقای سالک جهت سرکشی اردو از نزدیک آمدند و نظارتی داشتند، بعد از اتمام اردو بچه ‌ها را به تهران و در باغ و کاخی که مربوط به نصیری بود (رئیس ساواک) و روزی نیز آقای رفسنجانی به این کاخ آمدند و با بچه‌ ها دیدار و گفتگو کردند و حتی نظرم است که رفسنجانی با ماشین مدل پایین با حضور یک محافظ آمده بودند و رو به بچه ها گفتند: خوب ببینید در ضمن اشاره به ماشین که این همان باغ‌ های پسته است که مردم می گویند من دارم و به راستی که این ماشین در شان شخص برجسته ای نبود، بسیار کهنه و فرسوده و فاقد شیشه های ضد گلوله بود. در هر صورت بعد از این به اصفهان آمدند و بچه ‌ها را برای انجام ماموریت جهت مبارزه با اشرار کشور به کردستان بردند که چند ماهی تا قبل از جنگ جنوب کشور با عراق مشغول مبارزه و ارشاد مناطق کرد در غرب کشور بودند که در آنجا نیز علاوه بر مبارزات نظامی به تبلیغات فرهنگی نیز اشتغال داشتند و کتابخانه ای نیز در آنجا تاسیس نمودند که می‌گفتند مرتب کرد ها شیشه های آن را می شکنند لذا خبری دقیق از فعالیت ایشان در منطقه کردستان ندارم ولی روزی که دو نفر از بچه‌های گردان ایشان مریض بودند آن ها را سوار ماشین کردند و ظاهراً از بانه به سردشت حرکت دادند که در یکی از پیچ های جاده مورد کمین کرد ها قرار گرفته بودند. ماشین از کنترل ایشان خارج شده بود و به ته دره واژگون شده بود که ایشان بعدا توضیح دادند در مراحل اولیه دو نفر از همراهانشان که مریض بودند به شهادت رسیدند و خودشان با وجود اصابت چندین تیر در دست ها و پاها از ماشین بیرون آمده بودند و خودشان را در رودخانه ای که آب سردی نیز داشته پرتاب می‌کنند که مرتب کرد ها در آب شلیک می کرده اند و ایشان همراه با آب چند کیلومتری را طی می کنند و از آب بیرون می آیند و چون بی حال و زخمی با سینه خیز خود را از یک سربالایی به دم جاده می رساند و هرچه نیمه خیز دست بالا می ‌کند که کسی ایشان را سوار کند کسی جرات نمی کرده نهایت یک تانکر ایشان را سوار می کند و یکی از مقرهای نیروهای انتظامی می رساند که سپس جهت درمان به اصفهان اعزام می‌شوند که به حمدالله عمل های ایشان با موفقیت به اتمام می‌رسد و کلیه گلوله ها و ترکش ها از بدن ایشان خارج می شود که هم اکنون آن تیر و ترکش ها نزد بنده به یادگار موجود است و بعد از بهبودی ایشان در پادگان غدیر اصفهان مشغول به تعلیم و آموزش موارد تخریبی می شوند که به عنوان مسئول تخریب پادگان فعالیت‌هایی را عرضه می دارند که نظرم است شبی منزل تشریف آوردند که دیدیم صورت و دست های ایشان باندپیچی می باشد از ایشان سوال کردیم که شده؟ جواب دادند در پادگان مواد منفجره ای را تهیه کرده بودم که به علت زیاد خشک شدن آن وقتی دست زدم و روی شیشه ای قرار داشت منفجر شده و تکه های شیشه دست و زیر گلوی ایشان را پاره نموده بود که بخیه به دست ها و چانه و زیر گلوی ایشان زده بودند و خون زیادی از ایشان رفته بود و رنگشان زرد شده بود. ضمنا ماده منفجره ای که تهیه نموده بودند (فولمینات جیوه) ماده اصلی انفجار کننده مواد منفجره می باشد در حین انجام وظیفه در پادگان غدیر در مسجد محله نیز فعالیت های چشمگیری داشت و بسیج مسجد و تبلیغات فرهنگی مسجد النبی واقع در محله دهچی خیابان آتشگاه ازهمت های ایشان می باشد مرتبا جهت هر برگزاری مراسم کی بود ایشان سخنرانی می نمودند و حتی یادم است پشت بام منزل ما با مسجد محل ارتباط داشت و شب ها برای به جا آوردن نماز شب از پشت بام به مسجد می رفت که نظرم است مسجد سرایداری داشت که بعد از شهادت برادرم روزی برای به منزل ما آمد و گفت روزی که آقای بهشتی رحمت الله علیه را شهید نموده بودند ایشان بعد از نماز شب در مسجد تا صبح آن روز مشغول به گریستن و نا راحتی بودند لذا کلیه فعالیت های محله ای (مسجد) و اداری سپاه و عملیاتی (پادگان غدیر) و برگزار ی نظامی و غیره ایشان را خسته نمی نمود و در اوایل جنگ جنوب بود که ایشان به آبادان عزیمت نمودند ودرآن منطقه فعالیت ها و رشادت ‌ها نشان دادند که بعد از عملیات ثامن الائمه بنده جهت انجام امورات امدادی از طرف ستاد مشترک امداد و درمان اصفهان به آبادان رفتم و برادرم را در هتل آبادان ملاقات کردم مدتی را نیز همان جا با ایشان بعد از عملیات مشغول لایروبی میادین در منطقه ( ایستگاه هفت ) آبادان شدیم که چقدر همرزمان از ایشان تمجید و تعاریف نمودند. از جمله در شرکت شان در حفاری برای رسیدن به مین عراقی ها و خنثی نمودن مین ها شبانه‌روز دریغ ننموده بودند و بعد از عملیات که بنده در معیشت ایشان بودم از ظرافت ایشان در کارشان متحیر بودم که نمونه ای از آن را تعریف می‌کنم.

یکی از روزها که برای لایروبی یکی از خطوط مین‌گذاری رفته بودیم ایشان فرمودند در این خط طبق محاسبه ای که کرده ام ۴ عدد مین مفقود شده که یکی از آن ها منجر به شهید شدن برادر شهید علی علانی شد و سه عدد دیگر باقی مانده که ماموریت یافتیم این سه مین را بیابیم که به حمدالله آن ها را نیز پیدا کردیم و ایشان بسیار خوشنود شدند و در آن حین بود که ستون پنجم محله اکیپ ما را به عراقی ها داده بود و ناگهان خمپاره ۱۲۰ بود که از آسمان باریدن گرفت و ما در ماشین نشسته بودیم حدود ۲۰۰ مین ضد خودرو در آن جمع آوری کرده و اگر بگویم امام زمان در آن وقت کمک ما نمود ( برادرم و من و دو نفر دیگر) اغراق نکرده ام اولین خمپاره در جلوی ماشین به زمین خورد که گرد و غبار از خمپاره و خاک ها به هوا بلند شود و دیگر هیچ کدام کس دیگر را نمی دید که ناگهان برادرم امر پایین بیایید و هر کدام حفره توپی یا خمپاره ای را بیابید و آن شوید که بقیه دارد و از این باب که ترکش های این خمپاره بجز یکی از آن ها که به جلد ماشین اصابت کرده بود هیچ کدام دیگر به ماشین و ما و مین ها اصابت نکرد که اگر فقط یک ترکیش از این 200 مین اصابت می‌کرد که مانند کوه در پشت وانت پاترول بود و همه ما و لوازم به جز خاک چیزی ازمان باقی نمی ماند.

که حدودا ۲۰ خمپاره ای در محدوده ما به زمین اصابت نمود ولی هیچکدام به ماشین حامل میوه‌ها اصابت ننمود. در یکی از بعد از ظهرها که به هتل برمی گشتیم که هوا رو به تاریکی بود از لابلای درخت ها در مسیر مورد رگبار گلوله قرار گرفتیم از طرف (ستون پنجم) که باز به هیچکدام از ما ثابت ننمود. بعد از مدتی که با برادرم همکاری نمودم به اصفهان عزیمت کردم و ایشان گفتند من چند روز دیگرس به اصفهان می‌آیم. سپس ایشان بعد از چند روزی که به اصفهان آمده بودند به من گفتند حمید بیا با هم برویم و به تو قول می دهم تا روز دیگر شر این صدامی ها را کوتاه می کنیم و حمله ای در پیش داریم که تکلیف را یک سره می‌کند که بنا به دلایل خانوادگی من گفتم حال شما برو و به خاطر پدر و مادر سکته نکنند من با ارتش می‌آیم که ایشان در شب رفتن سخنرانی کوچکی در سر سفره شام با کلیه ما داشت و تقریبا وصیتی شفاهی ایراد نمود که همگی ما را رهنمود به اسلام و دنبال روی اهداف امام حسین (ع) نمود و حدیثی از حضرت عباس (ع) نقل نمودند که حتی اگر دست مرا قطع نمودند دست از پیکار بر نمی‌دارم و این آخرین وصی وپندشان بود که به اهل خانواده فرمودند. نهایتا ایشان راهی منطقه جنوب شدند و چنان که با خبر شدیم بعد از شهادتشان.

بعد از عملیات طریق القدس ایشان چون مشغول گردانی بودند و قرار بوده پاتکی در یکی از مناطق همان محدوده به عراقی‌ها وارد نمایند حضور داشته اند منطقه را شناسایی کنند که به تنهایی به جلو می ‌روند و تا نزدیکی عراقی‌ها پیش می‌روند و چون ایشان چشمشان ضعیف بود نتوانسته بودند همه عراقی ها را زیر نظر بگیرند که با تیربار یکی از آن ها به شهادت می‌رسند.



نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.