شهید هوشنگ شیخی در سوم اردیبهشت سال 1343 در خانواده ی مستضعف و مذهبی در روستای وچکبود سفلی از توابع شهر آبدانان دیده به جهان گشود.
وی از همان دوران کودکی علاقه ی بسیار شایانی به اسلام داشت. در سن 6 سالگی به پیشنهاد خانواده وارد مدرسه شد به امید این که روزی فرا رسد که این عزیز بتواند گره ای از مشکلات خود و جامعه را باز کند راهی مدرسه در یکی از روستاهای همجوار به نام روستای سرابان شد. شهید تا پایان دوره ابتدایی در این روستا با موفقیتی چشم گیر مشغول تحصیل شد و دوران ابتدایی را پشت سر گذاشت. بعد از دوره ی ابتدایی چون که دوره ی راهنمایی در روستای مذکور نبود ایشان مجبور شد جهت ادامه ی تحصیل به دهلران برود. خانواده با داشتن فقر مادی و کمبود امکانات به خاطر ادامه تحصیل شهید امکاناتی را فراهم نمود و او را به خانه ی عمویش در دهلران فرستادند. کلاس اول راهنمایی شهید مصادف بود با سال 57 سال پیروزی انقلاب اسلامی. ایشان در این سال در مراسمات، راهپیمایی ها و تظاهرات فعالیت های چشم گیری داشت. از جمله پخش پوستر و اعلامیه و نوشتن اشعار بر در و دیوار و همانند سایر همکلاسانش در تعطیل کردن مدارس نقش بسزایی داشت. بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی جرقه هایی در شهید بوجود آمد و کاملا او را عوض کرد و از نشانه های بارز این جرقه ها این بود که شهید بعد از پیروزی انقلاب با جدیت هر چه تمام تر به تحصیلش ادامه داد و می گفت آینده ی این کشور به دست ما دانش آموزان است و دانش آموزان به قول امام پاسداراران و آینده سازان انقلابند. ایشان همان طوری که گفته شد به تحصیلش ادامه داد. سال 1359 سال جنگ تحمیلی شروع شد. در این سال شهید کلاس سوم راهنمایی بود که جنگ تحمیلی بر علیه حکومت نو پای اسلامی شعله ور شد و مناطق مرزی را در برگرفت. هر چند خانواده اش از لحاظ مادی در وضعیتی نامناسب بودند با این وصف کمک به جبهه ها را فراموش نمی کرد و پول تو جیبی خود را به جبهه ها اهدا می کرد. دوران دبیرستان را نیز با موفقیت شروع کرده بود و به طور تدریجی آن را پشت سر می گذاشت. چهره ی بشاش و خندان و تبسم همراه با مهر و محبت او و اخلاق نرم و گیرای او بر دوستان و همکلاسانش پوشیده نبود و روشن می باشد ایشان در مراسمات و تشکیلات آموزشگاهی فعالانه شرکت می کرد مخصوصا در مراسمات عبادی سیاسی نماز جمعه پیش قدم بود. وی فردی دوستدار اسلام و امام و مقلد امام بود.
ایام تعطیلات تابستان وقت مناسبش بود تا دستان شهید شیخی آشنای وسایل کشاورزی گردد تا شاید کمک خرجی برای خانواده ی مستضعف خویش باشد.
ایشان در سال 64 با توجه به هزاران مشکلات مادی و اقتصادی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد و در امتحانات گزینش دانشجو همان سال شرکت کرد و با توجه به خصوصیات اخلاقی، مذهبی و اجتماعی که مسئولین گزینش دانشجو در وجود ایشان احساس کرده بودند شهید در این امتحانات گزینشی پذیرفته شد و به مرکز تربیت معلم راه یافت و جهت ادامه تحصیل همراه با چندی از دوستانش به مازندران شهرستان نوشهر مرکز تربیت معلم شهید مطهری در رشته آموزش ابتدایی فرستاده شد و سال اول تحصیلش را با موفقیت به پایان رسانید و به سال دوم راه یافت و جهت سرشماری عمومی نفوس و مسکن به محل خدمت خود مراجعه نمود و بعد از پایان سرشماری به قول دوستانش گفت که من از یک موضوع شرمسارم و آن این که بنا به وضعیت خود و خانواده ام تاکنون قادر نبوده ام که به جبهه بروم و این موضوع وجدانم را بسیار آزار می دهد زیرا امام گفته است هرکس توانایی دارد برود و کار این جنگ را یکسره کند.
بلافاصله بعد از اتمام دوره سرشماری و در تاریخ 65/9/10 بار سفر را برگزید و به میادین نبرد شتافت. بعد از اینکه ایشان را جهت انجام خدمت به تیپ 114 حضرت امیرالمومنین فرستادند با توجه به توانایی هایی که برادران سپاهی در وجود ایشان دیدند بعد از یک سری آموزش های تخصصی شهید به عنوان نیروی تخصصی مخابراتی گردان ویژه شهید محلاتی انتخاب شد که رشادت های زیادی از خود نشان داد و شجاعانه به این وظیفه حساس مشغول شد تا اینکه بالاخره در تاریخ 65/11/23 در جبهه مهران هنگام تعمیر خط مخابرات مورد اصابت مستقیم ترکش نارنجک تفنگی از ناحیه سر و سینه قرار گرفت و به شهادت رسید.