زندگينامه شهید از زبان مادر ایشان
بعد از تولد اولین فرزندم یعنی خواهر شهید همه ی نوزادان پسری که به دنیا می آوردم از دنیا می رفتند . آن جا بود که نذر و نیاز می کردیم که فرزند پسری داشته باشیم ، تا اینکه خداوند مهربان محمد را به من عطا فرمود و اگر چه وضعیت مالی خانواده نابسامان بود و زندگی ساده و قانع کننده ای داشتیم و چون عشق و صفا و اتکال به خداوند در خانواده ما موج می زد ، وضع مالی مناسب و نامناسب خیلی برای ما معنا نداشت .
چهره جذاب و دوست داشتنی و حرکات معصومانه فرزند شهیدم محمد و خاطره سکوت و آرامش گل زیبای خلقت الهی همه تلخکامی ها را از بین می برد و همگان را مجذوب خود می کرد . فرزند شهیدم علاقه ی زیادی به مادر و پدرش و خواهر و برادرهایش داشت . خورشید وجود این ستاره پر حرارت کانون گرم و با محبتی در خانه کوچکمان ایجاد کرده بود .
او که در روستای بقرآباد به دنیا آمده بود دوره ی ابتدایی را در مدرسه ی ابتدایی روستایمان گذراند . همیشه در راه مدرسه خواهرش که بزرگتر از او بود برادر خود را همراهی می کرد .محمد کلاس دوم ابتدایی بود و در خانه ما کسی با سواد نبود . روزی شدیدا تب کرد و بیمار شده بود،تا جایی که رمق بلند شدن از رختخواب را نداشت و نمی توانست تکلیف مدرسه خود را بنویسد و از طرفی بسیار حساس بود که به تکالیف مدرسه برسد . با گریه و زاری خواست که از بستر بیماری بلند شود و به انجام تکالیف بپردازد ، تا اینکه برای آرام کردن او خواهرش با اینکه سواد خواندن و نوشتن نداشت تکالیف او را به صورت نقاشی از حروفات نوشت و محمد آرام شد و به خواب رفت .فرزند شهیدم تا کلاس دوم راهنمایی را در روستایمان بقرآباد از توابع اردبیل گذراند و کلاس سوم راهنمایی را در تهران در مدرسه عنصری به صورت شبانه طی کرد تا علاوه بر تحصیل منبع درآمدی برای خانواده خود باشد و مسئولیتی ایفا کند .
دوستان و همکلاسی های فرندم شهید جوید فولادی و چنگیز محمدی و فرض ا... فلاح زادگان بودند که بسیار با هم مهربان و صمیمی بودند . وضعیت تحصیلی محمد در دوره ی راهنمایی بسیار خوب و عالی بود و دوره ی دبیرستان را در هنرستان کشاورزی شهید باهنر اردبیل در سال تحصیلی 60-61 شروع کرد و به خاطر حضور مستمر در جبهه امتحانش را به صورت متفرقه (شرایط رزمندی) می داد .
با رسیدن به دوره ی بلوغ و نوجوانی از زمانی که جنگ و جبهه و امام را با تمام وجودش درک و احساس کرده بود تحولی بزرگ در رفتارش به وجود آمده بود و تنها چیزی که از احساسات او درک می کردیم این بود که شهید دنبال فرصتی بود تا جبهه برود و به رزمندگان اسلام بپیوندد . روحیه عالی ، حالات خاص عرفانی و معنوی کاملا در رفتارش دیده می شد . اهالی روستا و محل از امانت داری و درستکاری او ابراز خوشحالی و احساس شعف می کردند .
بیشتر اوقات فراغت خود را به مطالعه کتاب های مذهبی می پرداخت و کتاب های به یادگار مانده از شهید مربوط به زندگی امامان معصوم (ع) به ویژه درباره ی حضرت مهدی موعود (عج) وهمچنینی صحیفه سجادیه ، قرآن کریم ، نهج البلاغه ، مجلات رشد مومنین و رساله الشیعه می باشد . تواضع و ادب و احترام و شخصیت برجسته ی معنوی شهید موجب شده بود که مهربانی از چشمانش می بارید و به همه دوستان و همسالان خود سفارش می کرد که قدر پدر و مادرشان را بدانند و به خواهر و خواهرزاده هایش سفارش می کرد که حجابشان را حفظ کنند و اسلام را لازمه زندگی می دانست وبه همه افراد فامیل و همنوعان خود عشق می ورزید و مهربان بود و دعوت به نماز و دین و تقوا می کرد . بعد از اتمام تحصیلات دبیرستانی وارد مرکز نربیت معلم شهید بهشتی تبریز شد .
تعداد دوستانش بسیار زیاد بود . روزی که پدرش فوت کرده بود بیش از سی نفر از دوستانش از تبریزبه روستای بقرآباد اردبیل با یک اتوبوس آمده بودند و تک تک محمد را در آغوش کشیدند و گریه می کردند . بعدها هر بار که محمد از جبهه برمی گشت می گفت که دوستانش شهید شده اند و ابراز دلتنگی می کرد که نمی دانم چرا من شهید نمی شوم همیشه از این بابت گریه می کرد .
هدفش شهادت بود . آخرین سال های زندگی فرزندم سراسر معنویتت و خاطره و عروج و عرفان و عشق بود . هر بار که کسی از دوستانش به شهادت می رسیدند ، پوستر و عکس شهید را پیدا می کرد و به دیوار خانه نصب می کرد و دستمالی را جلوی صورتش می گرفت و ساعت ها گریه می کرد و طالب خلوتی بود که به گوشه ای برود و به گریه بپردازد و مناجات کند تا جایی که دیوارهای خانه پر بودند از عکس شهیدان .
انس با قرآن و تلاوت آیات دلنواز آ ن از او انسان وارسته ای ساخته بود ، به طوری که معانی قرآن الهی در عمق جان او نفوذ کرده بود و در برابر مردم محروم و متدین خضوع ویژه ای داشت .او ارشاد جوانان را مهم ترین عامل در جهت پیشبرد اهداف الهی انقلاب می دانست . در میدان ورزش نیز فعالیت چشمگیری داشت . او که دعا و توسل و نماز و نماز جمعه و عشق ائمه اطهار(س) را تنها راه نجات بشر از غرق شدن در دنیا و تفکرات مادی می دانست . همواره دوستان و مخصوصا جوانان را به شرکت در مراسم دعای کمیل و توسل و ندبه و شرکت در نماز جمعه و جماعات و مراسم تشییع پیکر مطهر شهیدان ترغیب می کرد و خود از متقدمان بود .
اوعلاقه وافری داشت که دنبال کسب علم و دانش برود و با آگاهی و دانش بتواند به مردم کشورمان خدمت موثری بنماید و عشق به امام از او سربازی فداکار ساخته بود که نامش را بسیجی می گفتند .او دانشجوی دوره ی تربیت معلم بود . لحنی شیرین داشت و با مهربانی تکلم می کرد و همیشه در کارهای خیر پیش قدم بود و دیگران را به این امر توصیه می کرد ، به جز رضای حق قدم برنمی داشت و نسبت به دنیا علاقه ای نداشت .
شور و شوق به پیوستن به خیل یاران خمینی باعنوان رزمنده بسیجی و سرشار از ایمان و اخلاق در جبهه های حق علیه باطل بود و مشتاقانه قدم در راه شهادت گذاشت و سرانجام در عملیات کربلای 5 سال 1365 در منطقه ی عملیاتی شلمچه که در گردان المهدی بود ، در کنار دریاچه ی نمک زخمی شد و با آلوده کردن هوا توسط دشمن بعثی بر اثر ترکش خمپاره و بمباران هوایی و شیمیایی به وصال حق و آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت نائل آمد .