در چهارم شهریور ماه سال 1343 شهید از پدری به نام یدالله و از مادری به نام لطیفه پیر نعمتی متولد شد. درآن ایام وضیعت اقتصادی خانواده ایشان از طریق بافندگی فرش بود که در خانه ای که در آن سکونت دارند یک کارگاه بود که تقریباً 23 نفر در آن جا مشغول به کار بودند و یکی از آن ها هم خواهر شهید بود و کارگاه به مدیریت پدر شهید و مادر شهید یاور معتقد اداره می شد.
به مکتب خانه یا مهد کودک نرفته بود. از همان دوران کودکی پدرش او را با یکی از آشناهای خود به نام سیفعلی آشنا کرده بود. سیفعلی که خود سیم کش ساختمان بود در کار خود زبانزد دیگران بود. پدر شهید تصمیم گرفت او زیر دست او بزرگ شود تا فن سیم کشی را که یک حرفه فنی بود یاد بگیرد. یاور هم حرف پدر را اطاعت نمود و مرتب و مداوم در این کار پشت کاری خود را نشان داد. هر روز یک شیفت به مدرسه می رفت و شیفت دیگر با سیفعلی در سیم کشی ساختمان در تعلیم این کار همت می ورزید.
اولین روز مدرسه پدر شهید او را به مدرسه بردند و علاقه قبل از ثبت نام یاور به درس و مشق نشان از جدیت ایشان داشت. پنج سال ابتدایی را شهید یاور در دبستان شیخ صفی واقع در بند عالی قاپو پشت سر گذاشت .
دوران ابتدایی شهید همراه بود با فراگیری شهید به مهارت های فنی حرفه ای. سیفعلی که یاور زیر دست ایشان برای کسب مهارت کار می کردند از او برای پدر شهید تعریف می کرد که ایشان سیم کشی را بسیار زود و آسان یاد گرفته اند. او به کار فنی هم چون سیم کشی ساختمان بسیار علاقه خاصی داشت .
آن موقع که مادر شهید به کارگران کارگاه فرشبافی رسیدگی می کرد خواهر شهید زیادتر از همه، با یاور سر و کار داشت. هر وقت یاور از مدرسه برمی گشت بدون هیچ وقفه ای با زبان نرم و لطیف خودش می گفت: خواهر زود به من غذا بده تا به سر کار بروم.
در سال 1356 وارد مدرسه راهنمایی ارباب زاده گردید که بعد از اتمام تحصیلات دوره راهنمائی که با موفقیت تمام بود در سال 1359 این مقطع را به اتمام رسانید و در دبیرستان و هنرستان رازی شهرستان اردبیل جهت ادامه تحصیل در این دبیرستان ثبت نام شدند و تا آن زمان نه در دوره راهنمایی و نه در مقطع دبیرستان ایشان ترک تحصیل نکرده بودند. با توجه به این که شهید برای خود یک سیم کش ماهر شده بود به مسئولیت خویش با ساختمان ها جهت سیم کشی قرار داد می بست و با مسئولیت خویش آن را به اتمام می رسانید که این کار در ضمن تحصیلات دبیرستانی بود. جالب توجه این که ایشان با آن همه کار و فعالیت یکی از شاگردان ممتاز مدرسه به حساب می آمد.
بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی با تحول بنیادی و سیاسی در ایران و شهر ایشان، شهید یاور نیز تحت تأثیر انقلابیون و دانشجوبان پیرو خط امام قرار گرفتند و در هم سویی و هم فکری با آنان قدم برمی داشت.
شهید یاور معتقد بعد از اتمام یک شیفت درسی در آموزشگاه یک وعده را اختصاص می داد به سیم کشی ساختمان و معدود وقتی که در اختیار داشت در پایگاه حضور فعال داشت و تا این زمان کمک خرج خانواده بودند.
ایشان از قشر ضعیف حمایت می کرد و یار و یاور آن ها بود. وقتی ساختمان افراد بی بضاعت را سیم کشی می نمود گه گاهی می شد که حق الزحمه خود را نمی گرفت.
وقتی کار سیم کشی که گروهی بود و نیاز به افراد زیادی بود را انجام می داد، با آن ها دائماً در شوخی و خنده رویی صحبت می کرد به طوری که دوستانشان و همکارانشان از این روش کار شهید احساس راحتی و لذت می نمودند چرا که در موقع بازگشت به خانه از سرگذشت آن روز برای اعضای خانواده صحبت می نمود. بیشتر از همه پدر و مادر در نظر شهید از احترام خاصی برخوردار بودند و به افراد دیگر نیز توصیه می نمود که باید با پدر و مادرانشان به نیکی رفتار نمایند .
شهید یاور از همان دوران کودکی غیرت و تعصب مالی در خونش جاری بود. هیچ گاه زیر بار حرف ناحق نمی رفت، تعصب به میهن و اسلام به تدریج در باطن شهید خود را نشان می داد .
شهید یاور معتقد در دانشگاه شهید صدوقی یزد در رشته اتومکانیک ادامه تحصیل داد و این در مقطع کاردانی بود که دوران دفاع مقدس و حال وهوای آن شهید را به سوی خود متوجه ساخت .
ایشان علاوه بر تحصیل در کار فنی سیم کشی تبهر خاصی داشت و از این راه علاوه بر شغل اصلی اش به اقتصاد خانواده کمک می نمو.د وقتی شهید در دانشگاه مشغول تحصیل بود دوستانی داشتند که بیش تر آن ها فارسی زبان بود و تنها یکی از آنان ترک بودند که نامش محمد عیسی زاده بود که با وی ارتباط تنگاتنگی داشتند. اوقات فراغت شهید بیش تر از هرچیز به سیم کشی و مطالعه کتاب های مذهبی همچون کتاب های استاد شریعتی و مطهری بود که علاقه خاصی به آن ها داشت. در برخورد با گرفتاری ها بسیار صبور و شکیبا بود و به این آسانی ها مشکلاتش را با دیگران مخصوصاً به پدر و مادر نمی گفت تا به دین ترتیب اسباب ناراحتی آن ها را فراهم نکند. تلاشش بر این بود که خود مشکلاتش را حل و فصل نماید. همیشه بزرگ ترین افتخارش خدمت به خلق خدا بود که در مسیر تحقق آن می کوشید و در آن زمان در دانشگاه دوست داشت معلم ریخته گری شود که هرگز به این آرزوی خود نرسید .
زمستان 64 بود. ایشان در زمانی که به خدمت سربازی رفته بود و در حین خدمت خبر قبولی در رشته ریخته گری در دانشگاه شهید صدوقی یزد به گوشش می رسد.
با این که شهید در دانشگاه مشغول تحصیل بود اما جنگ تحمیلی و دفاع از سرزمین اسلامی را در مقابل تحصیلش ترجیح داد و این عمل او می تواند نظر او را که باید در مقابل دشمن ایستاد و دفاع کرد دلیل قاطعی برای مقدس بودن این جنگ داشت .
اگر از جبهه باز می ماند، حقارت او را پژمرده می ساخت و ماندن در دانشگاه و حضور نیافتن در جبهه را نوعی ذلت و خواری می دانست. در جبهه در تدارکات، پشتیبانی از رزمندگان و در پشت جبهه در مراسمات اسلامی، مذهبی حضور چشم گیری داشت.
این جمله که امام را تنها نگذاریم و تنمان را به دست متجاوزان بعثی ندهیم از جمله سخنانی بود که شهید قبل از شهادت همیشه در زبان داشت. شهید یاور دوست دیگری داشته به نام محمد صفرزاده که صمیمی بودند. در بهبوحه جنگ وقتی مادر محمد مریض بود یاور به جبهه رفت و به او خبر داد که مادرش مریض است و او از جبهه به خانه آمد. غیرت و شجاعت و در عین حال احترام و کمک به فقرا جزو خصلت های او بود.
شهید یاور معتقد در دانشگاه با بسیجیان دانشگاه شهید صدوقی یزد به جبهه اعزام گردید. پس از زخمی شدن و به دنبال آن به بیمارستان صحرایی منتقل شدن، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به قلب شهید و عدم موفقیت پزشکان در عمل ایشان در تاریخ 65/2/6 در جزیره مجنون در منطقه ورود به خط مقدم مورد هجوم دشمن قرار می گیرد و همراه هفتاد نفر از همرزمانش به شهادت می رسد و در گلزار شهدای غریبان اردبیل به دیدار خدایش نائل می شود.