عباس علي محبي نيارق
نام پدر : الله وردي
دانشگاه : مركز تربيت معلم رشت
مقطع تحصيلي : كارداني
رشته تحصيلي : آموزش ابتدايي
مكان تولد : روستاي نيارق (اردبيل)
تاريخ تولد : 1334/01/01
تاريخ شهادت : 1357/11/23
مكان شهادت : اردبيل
عمليات : انفجار بمب

شهيد عباسعلي محبي دراولين روز ازفروردين ماه سال 1334 درروستاي نيارق ازتوابع شهرستان اردبيل متولد شد وي اولين فرزند خانواده بود ودريک خانواده هفت نفري بزرگ شد.پدرش الله وردي محبي ديپلم ودرآن زمان به کارگري مشغول بود ومادرش خوش قدم کريم پور پيراقوم بي سواد ودرخانه به خانه داري وتربيت فرزندان اشتغال داشت. چون عباسعلي اولين فرزند خانواده بود بنابراين خانواده ازتولد او خيلي خوشحال بودند. زمانيکه پدرمتوجه شده بود مهماني درراه داردهميشه سرنماز خداراشکر مي کرد وعاجزانه از خدا مي خواست که فرزندش پسري باشد که مايه افتخاروسربلندي خانواده باشد نه موجب سرافکندگي .بالاخره آرزوهاي پدر ومادربرآورده شد وخداوند پسري زيبا وآرام به آنهاعطا فرمود . آنها اسم فرزندشان را عباسعلي گذاشتند. وضع مالي خانواده ضعيف بود به همين دليل مراسم خاصي براي تولد او نگرفتند. به اين ترتيب با ورود عباسعلي خانواده محبي سه نفره شد وهمانند قبل درخانه پدري الله وردي همراه پدرومادر وعموها وعمه ها به زندگي پرداختند.الله وردي هم مثل اکثر جوانان آن روستا که تازه تشکيل خانواده داده بودند درخانه پدري وبا خانواده ي خويش زندگي مي کرد.آقاي محبي تحصيل کرده وديپلم بود وخانم کريم پور براي بهبود وضع مالي ازهيچ گونه کمکي به شوهرش مضايقه نمي کرد. الله وردي با پدروبرادرانش به کارگري مي پرداخت ومادردوشادوش او درخانه وبيرون خانه نيز کارميکرد تا به وضعيتي بهتردست يابند.تقريبا" دوسال پس از تولد عباسعلي خانواده به اردبيل عزيمت کردند. البته الله وردي براي کارمدتي به رشت رفت. درتمام اين سالها   مادرهم طاقت فرسا کارمي کرد تا بچه هايش کمبودي نداشته باشند.عباسعلي قبل ازهفت سالگي وآغازسنين مدرسه بابچه هاي محله بازي مي کرد .اسم دوستانش که بيشتربا آنها بازي ميکرد عادل ، بهمن، علي وعسگربود.او خيلي مودب وآرام بود وبيشتروقتش رادرخانه صرف کمک به پدرومادرميکرد.درهفت سالگي مثل بيشتربچه هاي آن زمان به مدرسه رفت. روز اول مادرخودش دستهاي کوچک او را دردست گرفت. وبه اين ترتيب اوقدم به مدرسه رشديه گذاشت . اوايل مدرسه زياد به محيط آنجا عادت نداشت وخوشش نمي آمد تا اينکه يک روز ازمدرسه فرار کرد وزودتر ازوقت مقرربه خانه آمد. مادرازاين کار او ناراحت شد وبه شدت او را تنبیه کرد و از اوقول گرفت که هرگز اين کاررا تکرارنکند. ودرس ومدرسه را جدي بگيرد .عباسعلي ازهمان بچگي خيلي بيشتر از هم سن وسالهايش مي فهميد .با شور وشوق به مدرسه ميرفت وبا علاقه تکاليفش را انجام مي داد تمام سرگرمي اش درس خواندن بود به طوريکه خيلي ازکلاسها را به صورت جهشي گذراند .معلمها واولياء مدرسه از درس واخلاق او راضي بودند.رابطه اش با هم کلاسي هايش که بيشتر ازبچه هاي محله بودند خيلي خوب بود واودوستان دوران قبل ازمدرسه را همچنان حفظ کرده بود وفقط با آنها درس مي خواند.زياد اهل بازي نبود ودوستانش را هم با همين معيار انتخاب ميکرد. وقت فراغتي براي خود ايجاد نمي کرد چون تمام وقت سرگرم درس ومشق بود وبقيه وقتش راصرف کمک به مادرمي کرد. بعد ازدوران ابتدايي خانواده به محله ي علي آباد نقل مکان کردند. دراتاقي که زمينش را خريده بودند وبنايش را هم به کمک هم ساخته بودند به زندگي پرداختند.تحصيلات راهنمايي شهيد درمدرسه پهلوي سپري شد اومثل سالهاي گذشته هم دراخلاق وهم دردرس نمونه بود وموجب افتخار پدرومادرشد.دراين دوران کم کم به کمک خانواده پرداخت. خيلي با هوش وبا استعداد بود هم درسهايش را به نحو احسن مي خواند وهم از لحاظ مالي به خانواده کمک مي کرد. با دوچرخه اش کپسول گاز مورد نياز محله را بين اهالي توزيع مي کرد ودرآمدش را بي کم وکاست دراختيار مادر مي گذاشت هرچقدر به خانواده اش احترام مي گذاشت متقاعد نمي شد وهميشه مي گفت کم است من حتي يک ذره از زحمات شما را جبران نکرده ام. شما سرمايه جواني خودرا به پاي من ريختيد . من هم تا مي توانم درخدمت شما هستم.درمساجد وهيأت زنجيرزني شرکت ميکرد وتنها سرگرمي اش دراين دوران فقط همين مجالس بود ويا اينکه درکلاس آموزش موسيقي شرکت مي کرد چون از بچگي به نواختن تارعلاقه داشت وازهمان دوران خودش اين کاررا به طورخودآموز آغازکرده بود. خيلي هم خوب مي نواخت وهمه را آرام مي کرد.دوران دبيرستان را درمدرسه طالقاني آغاز کرد واين دوران را نيز با نمرات عالي سپري کرداولياء مدرسه ازاو خواستند تا درتربيت شاگردان به آنها کمک کند وشهيد محبي به عنوان کمک معلم مشغول شد. او هميشه فردي مومن ومتعهد بود به والدين احترام فراواني قائل بود وهميشه به فکرخواهرها وبرادرهايش بود وبراي آنها دلسوزي ميکرد ودرگذران امورات زندگي کمک بزرگي براي پدرومادربود.ادب ونزاکتش زبانزد خاص وعام بود. همه اورا به چهره مي شناختند ولي کسي نام ونشاني ازاو نداشت وفقط مي دانستند که عباسعلي جواني نمونه است. دوران نوجواني را هم بيشتر با دوستان دوران کودکي وهم محله ايها سرکرد چون اخلاقشان با هم جوربود ازنظرعقايد وانديشه طرز فکر يکسان ومشابهي داشتند وهمه اهل دين ومذهب بودند وهدفشان درس خواندن وخدمت به وطن بود.به پدرومادر واولياء مدرسه احترام زيادي قائل ميشد. روحيه اي کاملا" انقلابي داشت وتمام افکار وانديشه اش درجهت تحقق اهداف انقلاب رشد يافته بود. درتمام راهپيمائيها وتظاهرات شرکت ميکرد ومجروحان وحادثه ديدگان را با محبت وفداکاري به بيمارستان ودرمانگاه منتقل مي کرد.نسبت به انقلاب وپيروزيش خيلي حساس بود ودراين رابطه فوق العاده احساس مسئوليت مي کرد وازهيچ تلاشي دراين راه فروگذار نبود. با وجود علاقه زيادي که نسبت به علم وتحصيل آن داشت وقتي خواهرهايش قصد تحصيل درمدارس را کردند به شدت مخالفت کردوقاطعانه گفت: درشرايط غيراخلاقي موجود در مدارس فعلي جايي براي پيشرفت ورشد اخلاقيات وتعالي روحيات دختران وجود ندارد.با طي موفقيت آميز دوران دبيرستان عباسعلي دردانشکده تربيت معلم رشت پذيرفته شد وبا علاقه ي شديدي که به علم داشت به آنجا رفت. درآنجا با چند جوان شمالي هم اتاق بود و با آنها رابطه ي خوب وعميقي برقرار کرده بود که متاسفانه درزلزله ي ماسوله ورودبار دوستانش فوت کردند. شهيد خيلي ازاين اتفاق ناراحت شد وتاثيربدي روي روحيه اش گذاشت. ازطرفي هم چون درخود اردبيل وروستاي محروم اطراف خيلي به معلم وآموزش يار نيازداشتند عباسعلي دانشگاه را نيمه کاره رها کرد وبه اردبيل برگشت ودرهم يجا به خدمت کردن به همشهريانش پرداخت.با اينکه آموزش تارنديده بود وبه عنوان يک فرد ناشي تارميزد اما هروقت مهماني داشتيم يا درجايي جمع مي شديم او ماهرانه تار مي نواخت وبا نواختنش آرامش خاصي به همهمي بخشيد .اوقات فراغتش را دراين دوران بيشتر درمساجد مي گذراند وپاي ثابت هيأت زنجيرزني محله بود وازکوچکترين فرصت براي مطالعه استفاده مي کرد.همواره آسماني فکر ميکرد. چون فرشته اي ملبس به لباس آدمي بود. خيلي توداربود بار غمهايش را به تنهايي به دوش مي کشيد وازمشکلاتش با کسي حرف نمي زد تا مبادا کسي را ناراحت کرده باشد. اما شاديهايش را هرچند کوتاه وگذرا با همه حتي غريبه ها قسمت مي کرد.آرزويش پيروزي انقلاب وسلامتي رهبرکبير انقلاب امام خميني بود. وقتي درمورد امام صحبت ميکرد دگرگون ميشد گويي درعالمي ديگربه سرميبرد. هميشه اسم امام را با احترام وابهت به زبان مي آورد وعاشقانه درمورد پيرجماران سخن مي گفت. بنا به گفته هاي پدرومادرش ازکودکي به مهندسي علاقه داشت البته درسالهاي قبل ازشهادت که به معلمي پرداخته بود باعشق وعلاقه کارمي کرد وچنان غرق خدمت به وطن بود که گويي ازاول همين شغل را دوست داشته است. هرگاه ازتظاهرات وراهپيمائي ها سلامت به خانه برمي گشت با ناراحتي وغمي که درعمق کلامش نهفته بود اظهارمي داشت که لايق شهادت درراه انقلاب وامام نبوده که خداوند او راقبول نکرده وبه فکر فرو مي رفت. مادرش چنين اظهار مي دارد:با هرکسي دوست نمي شد اما با آنهايي که دوست بود چنان صميمي ومهربان بود که رابطه ي عاطفي عميقي بينشان برقرار گرديده بود به طوريکه دوستان دوران کودکي که تا جواني با او همراه بودند پس ازشهادت وي اردبيل را ترک کردند وگفتند اين شهر بدون عباسعلي چون حبابي خاليست که ما نمي توانيم درآن دوام بياوريم.ازهمان کودکي ازهيچ کاري براي کمک به خانواده دريغ نمي کرد. وقتي اولين حقوق معلمي را دريافت کرد با شوق وهيجان به خانه آمد ومرامجبور کرد لباس بپوشم وبا هم به بازار رفتيم. دربازار براي همه خواهرها وبرادرهايش وبراي من وپدرش کلي لباس ووسايل خريد ولوازم ومايحتاج مان را تهيه نمود.باقي پولهايش را هم به من داد تادرمواقع لزوم خرج کنم. خيلي خوشحال بود که با اين خريدها لبخند را به لبهاي ما هديه کرده در ادامه مادر اضافه کرد که بعد از شهادت همه ي وسايلي را که عباسعلي خريده بود جمع کردم ودرصندوقچه اي به عنوان يادگاري نگه داشتم. طبق گفته هاي مادرش دخترخاله اش رابراي عباسعلي خواستگاري کرده بوديم وجواب مثبت گرفته بوديم که قبل ازهرمراسم وقيد وشرطي عباسعلي به استقبال شهادت شتافت.بالاخره عباسعلي درروز 23 بهمن ماه سال 1357 دردرگيري مردم مبارز ودژخيمان رژيم شاهنشاهي پهلوي درميدان شهداي اردبيل (شهرباني سابق ) به آرزوي ديرينه وهدفش دست يافت وبا شادي گلوله اي را که درمغزش جاي گرفت پذيرا شد ودرمزار شهداي علي آباد آرام گرفت.




نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.