شهید رسول خلیل آبادی یکم شهریور ماه 1335 در یک خانواده فقیر در محله ابراهیم آباد اردبیل به دنیا آمد. در همان دوران خردسالی والدینش را از دست داد و همراه خواهرش تحت حمایت پدربزرگش قرار گرفت. او برای این که رشد و نمو یابد، همراه خواهرش سختی های زیادی کشید اما با این وجود، در سال 1353 موفق به اخذ دیپلم شد و در کنکور سراسری همان سال در رشته روان شناسی دانشگاه تبریز پذیرفته گردید.
حضور در دانشگاه تبریز فصل مهمی از زندگی او بود و چنان تأثیر عمیقی بر زندگی او گذاشت که بعد از دو سال تحصیل در دانشگاه، او به یک مبارز واقعی تبدیل شد. رسول خلیل آبادی با درک و بینش عمیقی که از گروه های مختلف سیاسی فعال در فضای دانشگاه های آن سال ها از جمله گروه های چپ مثل سازمان چریک های فدایی خلق و مجاهدین خلق داشت، عضویت در هیچ کدام از آن ها را نپذیرفت و با بچه های مذهبی شروع به فعالیت مستقلی کرد.
پس از سپری شدن دو سال از حضور رسول خلیل آبادی در دانشگاه، در سال 1355 او رفته رفته به عنوان یک دانشجوی ضد رژیم تبدیل می گردد و از این بابت مسئولان دانشگاه نیز دل پری از او پیدا کرده و به دنبال بهانه ای برای اخراجش از دانشگاه برمی آیند تا این که در اسفند ماه 1355 این بهانه برای کمیته انظباطی دانشگاه به دست می آید. رسول در کلاس درس، به یکی از اساتید خود که طرفدار حکومت و رژیم شاه بوده، به خاطر حرف های جانبدارانه ای که از حکومت می کرده، اعتراض می کند که همین مسئله باعث به وجود آمدن مجادله و درگیری لفظی بین آن ها می شود. این مسئله بهانه خیلی خوبی را به دست مسئولان دانشگاه داد تا جلسه کمیته انظباطی را تشکیل داده و او را 4 ترم از ادامه تحصیل محروم سازند. بعد طی نامه ای او را به اداره وظیفه عمومی، جهت گذراندن دوره خدمت سربازی معرفی کنند. بدین ترتیب او بعد از تعلیق از تحصیل، وارد خدمت سربازی شد و فعالیت های انقلابی و عقیدتی خود را در پادگان نظامی ارتش پی گرفت. در ارتش نیز چندین بار به همین خاطر دستگیر و زندانی شد، اما همچنان فعالیت های مبارزاتی اش را پی گرفت.
رسول خلیل آبادی بعد از این که امام خمینی از نظامیان و سربازان خواست تا پادگان های نظامی را ترک کنند، از اولین سربازانی بود که از پادگان مراغه فرار کرد و به اردبیل بازگشت. رسول تا بازگشت امام خمینی به ایران، حضور مؤثری در جریان مبارزات نهضت اسلامی در اردبیل داشت تا این که بعد از 22 بهمن به شوق دیدن پیر و مراد خود به همراه دو تن از دوستانش راهی تهران شد.
سرانجام پس از دیدار امام، در روز 22 بهمن در حین بازگشت به اردبیل در خیابان سپه تهران با مشاهده تیراندازی گروهی از افسران به سوی مردم، برای کمک به سوی آن ها می شتابد. در حین تلاش جهت خلع سلاح نظامیان داخل محوطه دانشکده افسری، مورد اصابت گلوله یکی از دژخیمان قرار گرفته و به شهادت می رسد. پیکر او بعد از سپری شدن یک روز از شهادتش، توسط چند تن از اطرافیان در بهشت زهرای تهران تشییع و به خاک سپرده شد.