برادر شهید بهمن حقیقی در چهاردهم بهمن سال 1337 در شهرستان اردبیل به دنیا آمد. در سن 6 سالگی به همراه خانواده به زنجان رفت. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زنجان گذرانید و سال آخر دبیرستان به تهران آمد و در دبیرستان البرز به تحصیل مشغول شد. این زمان برای روح تشنه ی او فرصت خوبی بود تا گمگشته خود را از میان آثار معلم شهید شریعتی باز یابد. او که در محیط زندگی خود بکرّات با متولیان دروغین مذهب روبرو گشته بود و دین فروشی آنان را به خاطر دنیا دیده بود و برخورد با افکار دکتر شریعتی را دیده بود با وجود امکانات مالی بسیار ضعیف و در حالی که دچار کمبود ویتامین و مبتلا به بیماری بود از پولی که خانواده اش برای او ارسال می داشت در شرایط سخت خفقان شروع به تهیه و پخش کتاب های دکتر کرد.
بهمن پس از اتمام تحصیلات متوسطه، در دانشکده صنعت نفت آبادان به عنوان دانشجو در رشته شیمی پذیرفته شد. او هیچ وقت نخواست در قالب ننگ یک «دانشجوی مهندسی» و یا حتی یک «دانشجوی روشنفکر» محدود بماند و در تمام دوران تحصیل دانشگاهیش از این چهار چوب ها فرار می کرد، به طوری که در عرض سه سال تحصیل فقط یک سوم دروسش را گذرانده.
ورود بهمن به دانشکده مقارن بود با اولین جرقه های قیام سراسری توده های مسلمان. بهمن از اوایل ورود به دانشکده در ارتباط با نیروهای فعال دانشکده قرار گرفت و در عین حال به مبارزات خود ادامه می داد و در همین سال به بچه های کارگران که از لحاظ مادی دچار کمبود بودند تعلیم مجانی می داد و همچنین در مدارس دخترانه به تدریس مشغول بود و از این سنگر برای آگاه کردن آن ها استفاده می کرد. در مرداد ماه سال 57 زمانی که رژیم ددمنش پهلوی سینما رکس آبادان را به کوره ی آدم سوزی مبدل کرد، بهمن در آبادان حضور فعال داشت در حالی که نوار پیام امام را بین کارگان شرکت نفت برای اعتصاب عمومی پخش می کرد، از نزدیک یکی از هولناک ترین فجایع بشری را شاهد بود. این فاجعه تأثیر عمیقی در او به جای گذارده بود. روح حساس و بزرگ او تحمل چنین رذالتی را نداشت و بعدها همیشه در هنگام یادآوری آن آثار اندوهی عمیق در چهره اش ظاهر می شد.
پس از تعطیلی دانشکده در پاییز 57 به زنجان بازگشت و از آن پس تا پیروزی انقلاب در ارتباط با مبارزات همشهریان خویش قرار گرفت و مخصوصاً در پخش مواد سوختی و غذایی برای اهالی زنجان تلاشی قابل توجه کرد و در همین مقطع برای مدتی مریض و در بیمارستان بستری گشت و مدتی پس از بازگشایی دانشگاه ها به دانشکده بازگشت. او از بدو ورود به آبادان در ارتباط با دیگر دوستان مسلمان و مبارزش انجمن اسلامی دانشکده را پایه گذاری کردند و با علاقه و پشتکار به انجام وظایف محوله پرداختند. در تابستان 58 با وجود آن که اکثر هم دوره ای هایش، انقلاب را تمام شده یافته و رسالت خود را در ادامه درس و مشق و خارج از کارخانه ی مهندس سازی، جهت عریض و طویل کردن سیستم بودند و به همین دلیل برای تلافی دوران تعطیلی انقلاب، به سرعت واحدگیری و کارآموزی می گرفتند، او با صرف نظر کردن از کارآموزی تابستانی در جهاد سازندگی که وی خود نیز یکی از موسسین آن بود فعالانه شروع به کار نمود. وی از کمک هزینه دانشجویی خود به جز خورد و خوراکش باقی را در راه انقلاب و اسلام مصروف می داشت. او از مدت ها پیش دوران خودسازی تکاملی خود را آغاز کرده بود و این مراحل بسیاری از خصوصیات توحیدی او را شکوفا می کرد. استقبال او از موقعیت های سخت در این شکوفایی استعدادها نقش به سزایی داشت. در ایام سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه 58 که به واسطه بارندگی شدید در خوزستان سیل جاری شده بود با وجود آن که این ایام مقارن با تعطیلات بین دو ترم دانشکده بود و اکثر دانشجویان برای تفریح و استراحت و دیدن خانواده هایشان آبادان را ترک گفته بودند، بهمن نه تنها آبادان را ترک نگفت بلکه به سرعت در ارتباط با جهاد سازندگی قرار گرفت و به واسطه ی ویژگی هایش و لیاقت و مسئولیت پذیریش قسمت عمده مسئولیت کمک رسانی به سیل زدگان و مقابله با خطر سیل را به عهده گرفت.
استقامتی که برادر شهید در این ایام در مقابله با این شرایط غیر عادی از خود نشان داد زبانزد همه شده بود. گاه می شد که چند شبانه روز پشت سر هم بدون استراحت به محلی سرکشی می کرد و از تماس با استاندار جهت تهیه تدارکات گرفته تا تخلیه آب از منازل توسط سطل را با استقامت و پشتکار عجیبی بدون هیچ گونه تفاوت گذاری انجام می داد. در تمام این مدت سرحال و هوشیار و پر تمرکز بود . ایشان از موقعیت های این چنین با آغوش باز استقبال می کرد و رشد خویش را در گرو برخورد هر چه فعال تر با این ابتلائات می دانست.
با شروع جنگ تحمیلی، بهمن ابتلاء جدیدی را پیش روی خود می دید و همچنان که شیوه ی او بود در این مورد نیز به استقبال آن شتافت. در اولین روز جنگ، هنگامی که بر اثر بمباران هوایی قسمتی از لوله های هادی منفجر شده بود و آتش گرفته بودند، به همراه تعدادی از برادران به محل آتش سوزی جهت خاموش کردن آتش شتافته و به هر وسیله ممکن با استفاده از خاک و شن و سنگ، آتش را مهار کردند.
بهمن در هر موقعیت جدید خود را رو در مقابل آزمایش جدید می یافت و در تداوم حرکت خود شهادت را در پایان راه به عنوان آغازی نو می دید و در بزرگ ترین آزمایش زندگی اش، به آغاز پایانش، به تولد دوباره اش رسید؛ بهمن در شامگاه 3 مهر ماه، سومین روز تجاوز نظامی عراق به میهن خونبارمان، در بمباران هوایی خوابگاه دانشکده به شهادت رسید. بهمن به این اصل مکتبی اعتقاد داشت که «این مهم نیست که انسان چگونه بمیرد این مهم است که تا هنگام مرگ در مسیر تحقق سنت های خدا حرکت کند و در این مسیر سازش ناپذیر و مقاوم و سخت کوش باشد، آن وقت مهم نیست که مرگ چگونه او را دریابد، او به هر حال شهید است، حتی می تواند قبل از مرگ شهید باشد، یعنی بالقوه شهید باشد.»
ایشان علاقه فراوانی به مطالعه داشت ولی او مطالعه را نه برای کسب معلومات بیش تر بلکه برای یافتن چراغی جهت روشن کردن راهش می خواست. به آثار معلم شهید(شهید مطهری) و آیت الله طالقانی بیش از دیگر کتب علاقه داشت و همیشه در صحبت هایش به این دو استناد می کرد. خیلی دقیق و موشکافانه مطالعه می کرد به طوری که اکثر نکاتی را که دیگران به سرعت از آن می گذشتند و متوجه نمی شدند با دیدی عمیق بیرون می کشید و مطرح می کرد. بارها می شد که تا سحر به مطالعه ادامه می داد و سپس در همان حالت، کتاب به دست به خواب می رفت.
به احکام دینی و دستورهای مذهبی اهمیت شایانی قائل بود و آن چنان با خلوص نماز می گذارد که گویی در عالم دیگری است. او همیشه سعی می کرد که اوضاع و احوال مستضعفین را احساس کند، بنابراین روی موکت می خوابید و از بالش و تشک استفاده نمی کرد. چندان غذای گرم نمی خورد و معمولاً غذای او را ماست و نان تشکیل می داد. با پدر و مادر خود خیلی با احترام و مهربان رفتار می کرد و سعی داشت که مسائل را برای آن ها مفهوم کند. پشتکار و جدیتش در انجام وظایف محوله قابل تحسین بود. فکر خلاقی داشت و همیشه به دنبال ارائه شیوه های نو در حل مسائل و انجام وظایفش بود. در پیشنهاد یک راه حل سعی می کرد از پیش تمام جوانب امر را در نظر گرفته و تا از موثر بودن آن مطمئن نمی شد مطرح نمی نمود.
در موقعیت های سخت استقامت عجیبی داشت که همچنان که گفته شد در موقعیت های حاد به صورت بسیار بارزی آن را نمودار می ساخت. خیلی کم از خود می گفت و سعی می کرد فقط عمل کند. با برداشت های انحرافی از اسلام به شدت مخالف بود و آن را سمی برای حرکت مبارزاتی توده ی مسلمان ایران می دانست و به همین جهت با حاملین این گونه برداشت ها برخوردی تند و افشاگرانه داشت. با وجود آن که از آموزش بالایی برخوردار بود ولی تواضع و تقوا به او اجازه نمی داد که خود را برتر از دیگران احساس کند.