خدمت خانواده محترم سلام علیکم
قبل از عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند منان و متعال خواهان و خواستارم و امیدوارم در لحظه به لحظه مراحل زندگیتان موفق و پیروز بوده باشید و اگر از راه لطف و مرحمت جویای احوالات برادر حقیرت جمال برآمده باشید، سلامتی برقرار و جهت نگرانی از طرف فراقت دیدار شما عزیزان می باشد.
باری خواهر محترمم، حال من نامه ای از جبهه جنوب برای شما ارسال می دارم و چند روزی بود که می خواستم نامه ای ارسال کنم ولی فرصت نوشتن را حاصل نمی نمودم، ولی امروز بخت از درگاه باز و نوشتن نامه موثر افتاده و خواستم از نگرانی شما بکاهم و چند شب ایست که شما را در خواب می بینم و جمشید و مادرمان را و چند روزیست دلم به شدت برای دیدرتان می طلبد ولی به جز خدا کس دیگری قادر نخوادهد بود که درد و شدت و بخش فراقت را از خانواده و آشنایان بداند.
ولی چه می توان کرد که امتحان الهیست و مکتب، مکتب الهیست که تزکیه و جهاد را قبل از تعلیم و تعلم می داند و وظیفه ی شرعی ماست که مدافع اهداف انقلاب اسلامیمان باشیم و این جهاد در راه خدا بود که مرا از دانشگاه به این جا کشید و حتی ممکن است که اگر جسم ضعیفمان اگر مورد قبول درگاه ایزد متعال باشد در راهش قربانی شوم و این آرزوییست که از ته دل از ایزد جل و جلال خواستارم و امیدوارم شما هم دعاگوی ما باشید. در پشت سنگر مدارس و در ضمن اگر هم نتوانستم جز این نامه نامه ی دیگری ارسال دارم، ناراحت نباشید و از طرف من از برادر عزیز جمشید و مادربزرگ مکرم و معظمه مان حلالیت بطلب و خودت نیز حلالم کن چون خیلی وقت ها بوده که ناراحتت کرده ام و حالا روزهای کودکی و بازی در خانه یادم آمد به خصوص آن روزی که رختخواب رویمان ریخت و فکر می کنم آن موقع ها انقلاب هم نشده بود حدودا 8-9 ساله بودم و به یاد می آورم خاطراتی را که از شروع انقلاب نوشتم و عکس شهیدان را از روزنامه ها می بریدم و به تیر برق ها می زدم و چه روزهایی در مدارس با خلق دعوا می کردم و روزها و ایمان ها بود که من را به جبهه کشید و {...} که در ته دل به اسلام و خداوند متعال داشتم. خلاصه نمی دانم چرا این ها را می نویسم. اما مادرجان و جمشید عزیز من خیلی خیلی در دوران زندگیم مزاحمتان بوده ام ولی شبی نبوده است که با گریه به احوال زندگیم به روز نرسانم و روزی نبوده است که با درد و فکر و سوزش قلبی از وضع مستضعفا به شب برشد و خلاصه اگر هم چیزی بنویسم که می خواهم بنویسم فرصت نیست و در ضمن در هیچ کاغذی نخواهد گنجید.
و اما سفارشم، از خانواده مان، از تو خواهرم و از تو برادرم و مادرم این است که همه کارتان را عبادت کنید، ممکن است تعجب کنید که چطور می شود هر کاری عبادت شود ولی من می گویم که می شودفقط با نیا خالص در هر کارتان بلاخص حتی در خودتان این نیت را داشته باشید که می خواهید بخورید تا به مثال درس بخولنید برای خدا.
در آخر سلام گرم و صمیمانه خود را از فزسنگ ها راه ولی با قلبی نزدیک، خدمتتان ارسال داشته و امیدوارم سلام مرا به مادر و جمشید و اهل فامیل و دوستان و آشنایان ارسال داری. و در آخر سفارشی دارم به تو که هرگز از انجمن اسلامی مدرسه تان دست برنداشته و در هر لحظه به لحظه زندگیت با ضد انقلاب با تمام قدرت ستیز کن که خداوند عزوجل پشتیبان جمیع مسلمانان است.
خدایا خدایا تا انقلابمهدی خمینی را نگه دار.
1364/11/9