شهید عنایت الله مالکی در سال ۱۳۴۰ در شهرستان جیرفت متولد شد و تحصیلات خود را در مدرسه ۱۷ شهریور آغاز و در مدارس شهید باهنر و بهشتی دوران متوسطه را گذراند که از همان دوران راهنمایی استعداد او در زمینه های مختلف از جمله خط و نقاشی مینیاتور شکوفا شد و چندین بار در سطح استان مقام اول را کسب نمود و در دانشگاه ادبیات شهید باهنر کرمان ادامه تحصیل داد و تا فوق لیسانس پیش رفت.
او عاشقانه پله های ترقی، کمال، انسانیت را یکی بعد از دیگری به افتخاری که موجب اعجاب اطرافیان خود بود پیمود و تاریکی های ناامیدی را پس می زند و می درخشید، اهل عرفان بود و معنویات او از اشعارش هویداست که بیانگر وابستگی خاص او به عالم معنی بود. دارای قلبی رئوف و مهربان و دلی شکسته و غمزده از جهل اجتماع بود.
بارها وقتی به زندگی جانباز درد آشنا، شهید مالکی می نگریم احساس می کنیم او از آزمایشی دشوار، با قامتی استوار و سرافراز ییرون آمد و از این رو خداوند را برای خود انتخاب کرد. خدایش این عزیز را با حمزه سیدالشهداء و ابوالفضل العباس (ع) محشور فرماید.
شهید مالکی هنگامی که مبارزات مردم مسلمان ایران بر ضد دیکتاتوری پهلوی به اوج خود رسیده بود همگام با سایرین در کلیه راهپیمائیها و تظاهرات فعالانه شرکت می کرد او از همان اوان کودکی و نوجوانی به علت هوش و ذکاوت سرشارش روحیه انقلابی داشت و تاب و تحمل در مقابل ناحقی ها و نامردی ها را نداشت و با شروع حمله وحشیانه عراق علیه ایران اسلامی شهید مالکی جبهه را به درس و دانشگاه ترجیح داد و داوطلبانه خواستار خدمت مقدس سربازی در مناطق جنگی شد.
بعد از اتمام دوران سربازی مجددا داوطلبانه وارد جبهه های جنگ و نبرد حق علیه باطل شد که این بار طولی نکشید که در سال ۱۳۶۱ خمپاره دشمن سنگرشان را مورد اصابت قرار داد و ترکش های آن سر و صورت و سینه او را شکافت و خون از سر و رویش جاری شد و چهره او را ملکوتی و عاشقانه ساخت و این گونه بود که زندگی سراسر رنج و مشکلات و فشارهای روحی زیاد با استقامت و صبر این عزیز آغاز شد و در رویارویی با صدامیان عباس گونه دو چشم خود را که امانت الهی بود تقدیم معبود کرد و از ناحیه فک و گوش و سینه نیز جراحت برداشت ولی همواره با صبر و شکیبایی خود در مقابل تمامی سختی ها و مشکلات و نامردی ها و دردهایی که بر سینه داشت درس اعتماد به نفس را به ما آموخت و با توکل بر خدا بر مشکلات فائق و مشغول ادامه تحصیل در دانشگاه شد و چندین بار برای درمان به خارج از کشور اعزام شد که متاسفانه نتیجه ای نداشت و بینایی خود را کاملا از دست داد.
بر اثر شیمیائی بودن ترکش هایی که به او اصابت کرده بود از سال ۱۳۶۹ به ناراحتی خونی دچار گردید و پس از رنج ها و زجرهای زیادی که برای درمان در ایران و خارج از کشور کشید سلامتی نسبی را به دست آورد اما در شب جمعه ۲۵/۰۴/۱۳۷۱ در ماه محرم الحرام روح بی تاب او به هر قیمتی که بود قفس تن این جانباز اسلام را شکست و در آسمان ها به پرواز در آمد و او را به آرزوی دیرینه اش رساند. با شرح صدری که خداوند به او داده بهترین و حساس ترین لحظات زندگیش زمانی بود که با خدا معامله کرد و صبر و شکیبایی پیشه خود ساخت و با اعتماد به نفس زیاد دوران ده ساله جانبازی خود را که همراه با تحصیل علم و پرداختن به شعر و شاعری و ایستادگی به تنهایی در مقابل تمامی مشکلات با چشمانی اشک بار و لبی تشنه به ملکوت اعلی عروج نمود و به آرزوی دیرین خود که قربانی شدن عاشقانه و عارفانه در راه خدا بود نائل گشت.