کودکی اش با شیطنت های خاص همراه بود وی دوران دبستان و راهنمایی که با روزهای انقلاب همراه بود علیه طاغوت به مبارزه و شعار نویسی می پرداخت و با سن کمش در کنار فعالیت های اجتماعی و تحصیلش به خانواده کمک وافر می نمود.
او درسال 1360برای بار بعد از دوران آموزشی به فعالیت در تیپ مستقر زرهی 38 ذوالفقار مشغول شد.
او یک توپچی فوق العاده وصد درصد تانک ها را هدایت می کرد تا جایی که او را سرهنگ صدا می کردند، ایشان در کنار جبهه درس را رها نکرد و کنکور را در رشته نقشه کشی صنعتی در دانشگاه تهران پذیرفته شد.
وی که در عملیات کربلای 5 در نهر جاسم یک ترکش به ستون فقراتش اصابت کرده بود ایشان باز به جبهه حضور یافت.
روزی با تانکش در حال اجرای آتش روی مواضع دشمن بود که انگشتان دست راست خود را در درو دهلیز تانک از دست داد به کسی چیزی نگفت که ضمن دست دادن به دوستانش خون از انگشتانش سرازیر می شد. ولی همچنان به مبارزه ادامه می داد و یک روز 6 خودرو حامل تجهیزات دشمن را هدف آتش خشم کفر ستیز خود قرار داد و منهدم ساخت عملیات در شب 1/4/1366آغاز و با یاری خدا رزمندگان مائوت عراق را فتح کردند.
عبدالحسین که هدایت چند تانک را در آن محور به عهده می گیرد حین بیرون آمدن از تانکی ورفتن به تانکی دیگر گلوله ای به او اصابت کرد و به شهادت رساند و بعد از 12روز پیکر مطهرش را جمع آوری کردند و 1366/4/3مظلومانه به سالار شهیدان می پیوندد و پدر و مادرش که در حال رفتن به حج بودند ناگهان خبر شهادت فرزند دومشان آنها را در سوگی دیگر نشاند، و پس از تشییع در سراپرده سربنان به خاک سپردند.