شهید در1340/3/2 در شهرستان بروجرد در
روستای ملمیجان در خانواده ای متدین متولد شد. دوره ابتدايي را در دبستان روستا
آغاز کرد. در این مقطع باید هم کار می کرد و هم درس می خواند چون تنها پسر خانواده
بود و پدرش نیز در شهرهای دیگر مشغول کار برای امرار معاش خانواده بود در نتیجه او
مسئولیت مهمی به عهده داشت؛ هم خانواده و هم تحصیل. دوره راهنمایی و دبیرستان را
در بخش اشترینان پشت سر گذاشت. او در طی این مقاطع می بایست فاصله روستا تا
اشترینان را که 5 کیلومتر بود هر روز دو بار با پای پیاده طی می کرد. با این وجود
از تحصیل دست برنداشت و توانست مدرك ديپلم را كسب کرده و وارد دانشگاه تربیت معلم
شهید مطهری شود.
در ایام فراغت بیشتر به کار کشاورزی و مطالعه و ورزش کاراته می پرداخت.
او هميشه صبور بود و در همه كارهاي خود به
خداي يگانه توكل ميكرد. اين خصلتهاي زيبا در امور زندگي او را از ديگران متمايز
ميساخت. وي در كنار تحصيلات در اموركشاورزي همراه پدر بود و به او كمك ميكرد. سپس
براي دفاع از نواميس ملت مسلمان ايران لباس مقدس سربازي را به تن كرد و به
كفرستيزان جمهوري اسلامي ايران پيوست. وي دوران سربازي را در اردوگاه پرندك تهران
مشغول به خدمت بود. وقتي با اسراي عراقي و اهداف پليد بعثي رژيم عراق آشنا ميشود
به نداي رهبر انقلاب امام خميني (ره) لبيك گفته و عازم رفتن به جبهه ميشود.
او اخلاق بسیار خوبی داشت و بسیار بخشنده و مؤمن بود با وجود همه مشکلات همیشه نسبت
به دوستان گذشت می کرد و مواردی هم بوده که از لباس های خود به دوستانش که نیاز
داشتند بخشید او همیشه خواهرانش را به پوشیدن روسری و حفظ حجاب و خواندن نماز و
قرآن راهنمایی می کرد. هیچ وقت نسبت به خانواده و مخصوصا خواهرانش عصبانی نمی شد
همه اقوام و دوستان او را دوست داشتند و هرگز از او ناراحت نشده بودند. همیشه صله
رحم به جای می آورد و به تمام اقوام رسیدگی می کرد رفتارش به گونه ای بود که هر
کدام از دوستانش مشکلی داشتند به او مراجعت می کردند تا جایی که می توانست به آنها
کمک می کرد. یکی از مهمترین اهداف زندگیش، تحصیل بود و همه را نیز به خواندن درس
راهنمایی می کرد و به همین جهت بود که شغل شریف معلمی را انتخاب کرد در دوران
انقلاب با این که نوجوانی بیش نبود در تظاهرات شرکت و به عنوان بسیج خدمت می کرد.
او قبل از انقلاب هم در امور فرهنگی و سیاسی شرکت می کرد. ایشان موضع سر سختی در
مقابل منافقین داشت و اگر در بین مردم عادی مسئله ای را مشاهده می کرد با استدلال
برای آنها توضیح می داد و آنها را راهنمایی می کرد. او رابطه خوبی با خانواده و
همسر و دیگران داشت. بسیار خوش برخورد و فروتن بود. او در زمینه مکانیکی و کشاورزی
مهارت داشت. نظرش در مورد جنگ این بود که: فتوا داده اند جبهه را برای همه کسانی
که توانایی جسمی دارند و گرم نگه داشتن پشت جبهه را برای کسانی که توانایی ندارند
واجب است.
او
چند مرحله به عنوان بسیج در جبهه و نیز برای درس دادن به بسیجیان به جبهه اعزام شد
و آخرین بار هم به عنوان بسیج از طرف تربیت معلم بروجرد به جبهه اعزام شد. همیشه
می گفت توکلتان به خدا باشد و التماس دعا داشت برای اینکه به شهادت برسد. می گفت
بنا به گفته امام؛ جنگ سرلوحه تمام کارهاست. آخرین بار اصرار زیادی داشت تا با
خانواده عکس بیاندازد و این کار را هم کرد. هنگامی که رفت پشت سر خود را نگاه می
کرد گویی که می دانست بازگشتی نیست.
در وادي نور، از سنگري به سنگر ديگر و از
موقعيتي به موقعيت ديگر، مجنون صفت دنبال ليلي ميدويد. در سحرگاهي نگاهش در نگاه
يار گره خورد و تن و جان يكي هديه دوست كرد.
ایشان در تاریخ65/2/30 در
منطقه عملیاتی حاج عمران هدف تير مستقيم دشمن قرار گرفت و قلب مهربانش از طپش ميايستد و
شاهد سيمين ساق، شهد شيرين شهادت را در كامش ريخت . جسدش در سال 74 کشف و در
زادگاهش به خاک سپرده شد.