Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
داوود شوشتري رضواني
نام پدر :
يوسف
مقطع تحصيلي :
كارشناسي
رشته تحصيلي :
رياضي
مكان تولد :
تهران (تهران بزرگ)
تاريخ تولد :
1334/01/28
تاريخ شهادت :
1359/07/05
مكان شهادت :
گيلان غرب
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
خاطرات خانواده شهيد داوود شوشتري رضواني
راوي :
خانواده شهيد
*ایشان خیلی شجاع و با تقوا بودند و به نامحرم نگاه نمیکردند و همیشه بر تربیت و حجاب بچهها تاکید میکردند. یکبار که دختر 5ساله من را با لباس آستین کوتاه دیده بود به من گفت که دختر باید در کودکی حجاب داشته باشد که عادت کند، تا فردا که بزرگ شد بتواند حجاب کامل را رعایت کند. در کل بچهها را خیلی دوست داشت و وقتی آن ها را در آغوش میگرفت، برایشان قرآن میخواند و داستان های قرآنی تعریف میکرد.
*در همه حال امر به معروف و نهی از منکر میکرد، بیش تر از همه در مورد اسراف و حجاب! در هر خانهای که قدم میگذاشت، اگر چیزی برخلاف اسلام و ایمان بود خیلی محترمانه تذکر میداد. اوایل پیروزی انقلاب، نزدیک عید نوروز بود که به منزل ما آمد. من کمی سبزهی ماش و عدس گذاشته بودم. داود به من گفت: "وقتی آدمای زیادی وجود دارن که نمیتونن همین ماش و عدس رو بخورن، این سبزه گذاشتن شما درسته؟؟ از خانم های مسلمون و مومن این اسرافها بعیده!" داود فقط به خانواده تذکر نمیداد؛ یکبار خانمی دربارهی حجاب با داود بحث میکرد اما آخرکار به هیچ نتیجهای نرسیدند. داود یک جمله به این خانم گفت: "وقتی برای خرید ذرت بو داده به مغازهای میری، اون رو تو پاکت میریزن، شما که دیگه زن هستی، میخوای همینطوری بیرون بیای!؟" که آن خانم خیلی تحت تاثیر قرار گرفت
*همیشه تاکید میکرد که من دوست دارم مفقود شوم و جسدم برنگردد. شهید گمنام باشم! شنیده بودیم اسیر شده است اما تا بیست سال از او خبری نداشتیم، وقتی اسرا آزاد شدند یکی از همرزمانش به ما زنگ زد و ماجرای شهادت داود را برایمان تعریف کرد. او گفت که آن ها برای شناسایی به گیلانغرب رفته بودند که با پاتک دشمن مواجه میشوند. داوود نیروها را از ماشین پیاده میکند و به بهانه این که آن ها متاهلاند و او مجرد، آن ها را به عقب میفرستد تا خود جلوی نفوذ دشمن را بگیرد. عراقیها او و همرزمش را محاصره، زخمی و اسیر میکنند. چشمهایشان را میبندند و با خود میبرند. داوود که جراحت شدیدی داشته، بغل همرزمش شهید میشود و دشمن او را از ماشین بیرون میاندازد. حالا در کدام منطقه خدا میداند!
*وقتی از ما دور بود خیلی کم از خودش به ما خبر میداد و کم نامه مینوشت. همیشه میگفت باید خانوادهی من عادت کنند که من برای این دنیا نیستم؛ باید برای آخرتم فعالیت کنم! نماز شب میخواند. ماههای رمضان وقتی افطار میکرد، به مسجد میرفت و تا صبح آن جا بود و زیارت عاشورا میخواند. وقتی برای زیارت به مشهد میآمد، شبها را تا صبح در حرم بیتوته میکرد و وقتی علت را میپرسیدیم میگفت» میخواهم ریاضت بکشم تا شاید چیزی برای ارائه در آن دنیا داشته باشم! داوود نه به فکر غذا بود و نه شیکپوشی... فقط به این فکر بود که با چه اعمالی از این دنیا برود.
*ایشان اصلا راضی نبوند که اسم و رسمی از ایشان برده شود.
*قبل از انقلاب در مسجدهای کرمانشاه و سنندج برای آماده سازی مردم سخنرانی می کرد. تحت تعقیب بود. گاهی موفق به فرار می شد و بعضی اوقات او را می گرفتند و بازداشت می شد ولی وقتی آزاد می شد دوباره ادامه می داد.
*7 مهر 58 فوت پدرشان بود. با لباس سپاه آمد و بالای سر جنازه صورت پدرش را بوسید و چند ساعتی بود و فورا به مخل خدمتش رفت.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
12 خرداد 1403 / 24 ذيالقعده 1445 / 2024-Jun-01
شهدای امروز
سيداحمد كدخدازاده خراساني
مجيد واصفي
حسين غلامي
ناصر كاظمي
رامين رضايي
صديقه نوروزي
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll