معلم مجاهد و دانشجوی شهید در اولین روز اردیبهشت ماه سال 41 مطابق با میلاد حضرت ثامن الحجج امام رضا (ع) در خانواده مذهبی و مقید به احکام اسلامی در زنجان چشم به جهان گشود. به واسطه عشق و علاقه به غریب الغربا حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) و به خاطر راضی بودن به رضای احدیت نامش را علی رضا گذاشتند. دوره ابتدایی را در سال 47 در دبستان توفیق، راهنمایی را در سال 56 در کوروش کبیر (چمران- رضایی کلج فعلی) و مقطع متوسطه را در دبیستان امیرکبیر آغاز نمود. در دوران متوسطه با مشاهده جو مسموم و تلاش های گسترده رژیم منحوس پهلوی در جهت اسلام زدایی شهید ترابی به تلاش همه جانبه در زمینه خودسازی و افزایش معلومات اعتقادی، اجتماعی و سیاسی همت گماشت. با شرکت در تشکل های مذهبی و نشر و پخش اعلامیه های ضد رژیم عملا وارد مبارزات سیاسی گردید. سال های 56 و 57 بارها با مامورین رژیم منفور شاهنشاهی درگیر بود.در سال 59 دوران دبیرستان را با نمرات عالی در رشته ریاضی فیزیک به اتمام رساند. به علت تعطیلی موقت دانشگاه ها (انقلاب فرهنگی) در کنکور سراسری تربیت معلم شرکت نمود و با رتبه عالی قبول و در رشته ریاضی در تربیت معلم شهید رجایی قزوین از تاریخ 12/10/60 تا 30/4/61 مشغول تحصیل گردید. بر اساس طرح شهید رجایی برای اتمام یک سال دیگر می بایست دو سال در روستا تدریس می کرد و تابستان های همان سال را در تربیت معلم تحصیل می نمود. ایشان به خاطر حضور در جبهه یک سال دیرتر یعنی در تابستان 64 فوق دیپلم خود را گرفت. به علت علاقه به علم و دانش در سال 63 در کنکور سراسری دانشگاه ها شرکت کرد و با رتبه 60 در رشته دبیری ریاضی دانشگاه تهران قبول شد و در ضمن تحصیل به علت ماموریت تحصیلی در منطقه 17 تهران در مدرسه راهنمایی پاداران با هفته ای 12 ساعت به تدریس پرداخت.معلم شهید با کوله باری از دانش ، تجربه معرفت بالای خویش قبل از اینکه در دانشگاه تهران پذیرفته شود در مدرسه راهنمایی روستای قلتوق زنجان، مدرسه راهنمایی علامه طباطبایی روستای سعید آباد و مدت کوتاهی هم در برنامه تابستانی مدرسه شهید حسن آیت زنجان به تدریس ریاضی و علوم پرداخته بود.آری علیرضا عارف بالله بود. عاشقانه تقرب به معبود را طلب می کرد. آن گاه که تکلیف ایجاب می کرد با افراد منحرف مقابله می نمود. در روستا معلمی دلسوز و مهربان، در دانشگاه علاقه مند و کوشا در خانه پشتوانه ای امین و با وفا ، برای امام سربازی مخلص، برای انقلاب سربازی مدافع و برای جنگ جان بر کف بود. آری او مصداق کامل حزب الهی بود و هر آن که احساس می کرد وجودش برای جنگ و جبهه لازم است، درس و مشق را رها می کرد و به جمع رزمندگان اسلام می پیوست. او غواصی بود که در عملیات ها جان خود را در طبق اخلاص می گذاشت . هنوز چند ماهی از جنگ تحمیلی نگذشته بود که شهید علیرضا از سنگر مدرسه راهی سنگر عشق و شهادت یعنی کرخه می شود و تا آخر سال 59 در این جبهه به یاری رزمندگان کفر ستیز می شتابد. پس از اتمام ماموریت وجددا به مدرسه باز می گردد. همچنین او که مشغول تحصیل در تربیت معلم بود مجددا رهسپار جبهه میمک می شود و به عنوان مسئول بهداری منطقه، خود را وقف خدمت به سربازان اسلام می کند . در سال 62 در گردان ابوذر به همراه دوستان شهیدش در عملیات خیبر شرکت می نماید. بارها خود را در چند قدمی شهادت می بیند اما باید بماند تا جان فشانی ها و ایثارگری های فدائیان اسلام را به دیگران منتقل نماید. اگچه خود تشنه شهادت است. و بارها از خدا طلب عروج به ملکوتیان را نموده است. در آخرین دفعه اعزام به جبهه در دانشگاه تهران موقعیتی برای خود دارد که خیلی ها آرزوی رسیدن به آن را دارند اما علیرضا با بی اعتنایی به آن ها در 9 مهر 65 راهی سرزمین قدسیان می شود ولی این بار خداحافظی و برخوردش حالت خاصی دارد و هر کسی را که می شناسد حلالیت می گیرد تا با خاطری آسوده به معبود خویش بشتابد.
03 آذر 1403 / 21 جماديالاول 1446 / 2024-Nov-23