زندگی نامه شهید شمس الله الوندی
شهید شمس الله الوندی در سال ۱۳۴۵ در یک خانواده مذهبی در سرابی تویسرکان دیده به جهان گشود، دوران کودکی وی آینه فضائل اخلاقی و نمود یک انسان وارسته از رذایل است، که چون هاله ای برگرد شمع وجودش دور می زد و غبار مادیات از قلب پر عطوفتش می زدود. الحق که تمامی این خصائص می تواند ریشه در کانون گرم خانواده پاک ایشان داشته باشد که از همان دوران اولیه کردکی روح فرزند خود را با ذکر کلام خدا پیرایش می دهد و در تربیت او تمام سعی و کوشش خود را در طبق اخلاص می نهد.
پدر دست فرزند را می گیرد و با دنیایی از آرزوهای پدرانه فرزند پاک را برای ادای حق پدری در یکی از مدارس ابتدایی به نام استخر ثبت نام می کند. انسانی به مکتب می رفت و بیرقی بر پا می گردید. درسی داده می شد و عاشقی نمودار می گردید همه این ها دست به دست هم می دهند و شیدایی را می سازند که در بند بند وجودش عشق حسینی تسلس بخش روح او می گردد. او درس هفته آینده را امروز مهیا می کند و در دبیرستان شهامت با کلمه شهادت آن را پاسخ می دهد.
عجب نباشند این که انسانی که از همان دوران کودکی نماز شب را به حیطه فرامرشی نمی سپارد. شهادت را هم او می تواند به معنای حقیقی اش تبیین کند.
شهید دوران ابتدایی را با موفقیت سپری می کند و پس از آن در سال ۱۳۵۶ در مدرسه راهنمایی دهخدای سرابی ثبت نام می کند. زمان می گذرد و او هم به دنبال این گذر پیاپی عمر لحظه ها می شمارد تا وعده های راستینش را در صحنه های انقلاب به اثبات برساند.
او مقطع راهنمایی را با وجود مشقات بسیار با نمراتی عالی سپری می کند در سال ۱۳۵۹ در دبیرستان شریعتی نام نویسی می کند. در اینجاست که او وظیفه خود می بیند تا در این زمان باقی مانده یار دیگر مردانی باشد که می خواهند خصم را از پای در آورند و در سرزمین کفر بیرق اسلام را به جهانیان بنمایند.
او در طی این دوران چندین بار دوشادوش برادران رزمنده علیه دشمن جانی و تشنه به خون اسلام می جنگد و در عین حال هیچ گاه از ادامه تحصیل چشم پرشی نمی کند و با حافظه خدادادی دوره دبیرستان را هم با معدلی خوب به پایان می رساند.
آن روزها سخن از پیکار بود سخن از تجاوز دشمن بعثی به خاک میهن و این انگیزه ای برد که شمس الله نمی توانست از آن بگذرد و به همین دلیل هم در آزمون سراسری دانشگاه توانست شرکت کند. ولی او توانست با مطالعات قبلی خود در سال ۱۳۶۳ در آزمون سراسری تربیت معلم شرکت کرده و به این محیط تعلیم و تربیت راه یابد و به آرزوی درونی خود معلمی که به فرموده امام راحل "معلمی شغل انبیاست" برسد. او در مرکز تربیت معلم شهید بهشتی قدم می نهد و یک سال و اندی در این مرکز با وجود فعالیت های بسیار می ماند و در طی این مدت چندین بار به جبهه های حق علیه باطل عازم می شود و در سال دوم تربیت معلم عازم جبهه های حق می شود و در سیزدهم فروردین ماه در جبهه فاو در عملیات والفجر ۸ به درجه رفیع شهادت نائل می گردد. آری او رفت ولی یاد او هرگز از خاطرات محو نخواهد شد.
به قول دوستان شهید که گفته اند شمس الله مظلوم برد و مظلومیتش از رخسارش پیدا بود. اهل مطالعه بود و اگر می دید که کتاب، مطالب خوبی دارد کوشش می کرد آن را برای دوستانش هم بیان کند او آینده نگر بود و به زندگی خویش می اندیشید و همیشه در کارها به دیگران کمک می کرد و در زندگی رضایت خداوند را در نظر داشت با این که جوان برد ولی بینشی عمیق داشت چونان کسانی که سال ها تجربه اندوخته باشند.
سعیش بر این بود که کسی از او آزرده نشود و در هر حال رضایت خداوند را طلب می کرد خاضع و فروتن بود. او لباس های تمیز و منظم می پوشید و به نظافت اهمیت فرارانی می داد و سلامتی جسمش را در نظافت می دانست. او فرهنگ غنی اسلام را دوست داشت و از این که فرهنگ بیگانگان ممکن است فرهنگ اسلام را خدشه دار کند به شدت ناراحت بود.
شمس الله فرزندی متکی به محبت مادر برد و اخلاق و منش او همگی از رفتارهای با محبت مادر جلا و مصفا می گرفت.
مادر این شهید در توصیفش چنین می گوید: شمس الله فرشته ای بود که خدا به ما عنایت فرموده و خود نیز او را برد.
او دادرسی بود به تمام معنا چون خود را از وفاداران به مولا علی(ع) می دانست رفت و آمدش در کوچه و محله چنان بود که همسایگان تا زمانی که او شهید شد از وجودش با خبر نبودند. جبهه و کمک به رزمندگان و یاری مستضعفان از سفارشات مهمی برد که به مادر توصیه می کرد، صبر و استقامت از فضائل اخلاقی وی بود. چنانکه در بیمارستان و هنگام مجروحیتش، پزشک را از آشامیدن آب منع می کند و او هم از فرط تشنگی در درون حالی دیگر داشت، باز هم به یاد تشنه حسین (ع) و مظلومیت او در دشت پر مخاطره کربلا می افتد و این تشنگی طاقت فرسا را تحمل می کند.
آه چه لحظه غمناکی است زمانی که مادر در کنار تختش لبان تشنه او را می بیند و دوان دوان لیوانی آب برای او می آورد و آن لحظه فرزند را لب تشنه و در بستر شهادت می بیند.
و این مادر مهربان و دلیر چنان شجاعانه این غم بزرگ را تحمل می کند. که حتی در کنار جسد فرزند به خاطر قداست این نعمت الهی حتی قطره ای اشک نمی ریزد و در این هنگام وضو می گیرد و نماز می خواند و از خدا می خواهد این هدیه را قبول کند و همچنین از خداوند در خواست صبر می نماید.
خاطره ای که از این مادر با شهامت برجاست دل تاریخ را به لرزه می افکند استقامت و صبوری او در کنار
جنازه فرزند شهید است که در برابر دو پرستار می ایستد و جواب های دندان شکنی به آن ها می دهد و می گوید: من فرزندم را در راه اسلام هدیه داده ام و از خدا می خواهم این هدیه را از من بپذیرد. تا اسلام زنده بماند. فرزند من بنده حق بود زمانی که او در بیمارستان بود خرده های شیشه در گلویش فرو رفته بود از من آب می خواست به او گفتم پسرم پزشکان تو را از نوشیدن آب منع کرده اند چرا که برای تو ضرر دارد. او هم در جوابم گفت : «مادر شوخی کردم تنها چیزی که از تو می خواهم این است که مرا حلال کنی و بر من ببخشی» و در همان حال جان می سپارد و کلام حق مصداق پیدا می کند "وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ "
این شهید عزیز دارای خلق و منشی مختص به خود بود. نماز او هیچ گاه قضا نمی شد و جایی خاص برای نماز خواندن داشت. همیشه پشت پرده نماز می خواند و در نیایش خود با خدا خلوص نیت داشت. شب زنده داری از دیگر خصایص او بود که تا پاسی از شب با خدا نیایش می کرد و از او طلب مغفرت می نمود و در بین نماز دعا های فراوانی می خواند و قرآن تلاوت می کرد و با همین پاکی نیت برد که هیچ گاه بدگویی و غیبت نمی کرد و از این که دیگران در مساجد و اماکن مختلف به بهانه ای مشغول این کار بودند او به شدت از آن ها نفرت داشت و دیگران را برای انجام این گونه اعمال سرزنش می کرد.
اغلب دوستان او شهید شدند. یکی از دوستانش که آزاده می باشد و چندین سال دراسارت بوده بعد از اسارت می گوید: هنگام عملیات بود که دوستان هر یک از دیگری حلالیت می طلبید من انگشتری که به دست داشتم درآوردم و به شمس الله به عنوان یادگاری تقدیم نمودم ولی او قبول نکرد. علت را پرسیدم گفت: اگر تو شهید شدی من با دیدن این انگشتر چگونه دوری تو را تحمل کنم و سرانجام انگشتر را پس داد و قبول نکرد.
مادر شهید درباره همین آزاده که از دوستان فرزندش بوده است چنین می گوید: یک روز برادر آزاده ای به منزل ما آمد و خود را معرفی کرد بعد فهمیدم که از همرزمان شمس الله است. پس از سلام و احوالپرسی احوال شمس الله را جویا شد و چون فهمید که شهید شده است اشک در چشمانش جاری شد و همان خاطره انگشتر را برایم بازگو نمود. و در پایان هم گفت من از سوغات سفر چیزی جز این جانمازی که از پیراهنم در دوران اسارت برای شمس الله دو ختم ندارم که به او تقدیم کنم.
از دیگر خصوصیات رفتاری آن شهید گرامی، راستگویی، امر به معروف و نهی از منکر، خوش رویی با افراد با دوست و غیردوست بود. او هیچ گاه از خود چیزی نمی گفت و همیشه خاضع و فروتن بود. به علت همین اخلاق فاضله بود که پدر و مادرش در وصیت نامه خود در زمان حیات، آن بزرگوار را وصی خود قرار داده بود. به مرجب این خصوصیات بود که در زمان بستری بودن او در بیمارستان افراد ناآشنا چنان با خلق و منش او انس گرفته بودند که هر موقع وقت داشتند به عیادت او می آمدند. چنان که یکی از آن ها می گوید: که من با شنیدن گفتار انسانی آن شهید عزیز تحول فکری پیدا کردم و در طول زندگیم مرتکب عمل زشتی شده بردم ولی این شهید بزرگرار نقش تربیتی بر من داشت و مرا هدایت کرد.
فعالیت های شمس الله الوندی در قبل از انقلاب
از آنجا که پیروزی انقلاب اسلامی با آبیاری خون پاک شهیدان این مرز و بوم به ریشه اصلی خود یعنی اسلام ناب محمدی رسیده است. می توان گفت: صلابت و تنومندی این شجره نو خواسته اسلام درکشورمان ریشه در خون مطهر این شهید دارد و از آنجا که وظیفه حکم می کرد شهید الوندی از همان دوران انقلاب بنا به اقتضای سن در تظاهرات و راهپیمایی علیه رژیم طاغوت شرکت می نمود و انزجار خود را نسبت به ظلم شاهنشاهی ابراز داشت و با بخش اعلامیه ها و عکس ها و یا پوسترهایی از رهبر کبیر انقلاب در به ثمر رساندن این نهال نوخاسته نقش به سزایی داشته. او در تمام کارهای خود مصمم بود و هیچگاه سخن غیر حق را قبول نمی کرد بلکه با دلایل قوی دست رد بر سینه نامحرمان این انقلاب یعنی هم آنانی که سعی داشتند در سر راه این انقلاب مانعی ایجاد نمایند می زد.
او هدف و انگیز، خود را از رفتن به جبهه در دفاع از ناموس و شریعت اسلام و خاک میهن می دانست تا نگذارد این دشمنان نابکار انقلاب ریشه های دین اسلام را از بن بسوزانند و بخشکانند.
این مبارز سلحشور به دوستان و خانواده توصیه کرد در برابر ضد انقلاب که هدفشان از بین بردن دین و دیانت است بایستند و در ابتدا آن ها را امر و نهی کنند تا شاید خرد پشیمان شوند و چنانچه بساطشان را از کشور برچینند و به سزای اعمالشان برسانند. آری این شهید بزرگوار در طی دوران جنگ تحمیلی چهار مرتبه در جبهه های حق علیه باطل حضور یافتند و بالاخره در تاریخ 1364/11/22 در جبهه فاو بر اثر ترکش خمپاره بعثیان عراقی مجروح می شود و این چنین لاله ای از چمن سبز انقلاب بر زمین می افتد و مدت ۴۱ روز در بیمارستان شیراز بستری می گردد. و همچنان که ذکر او گذشت مادرش در طی این مدت او را پرستاری می کند و در طی دو هفته نمی توانست یک کلام هم سخن بگوید پس از این مدت شروع به صحبت می کند ولی در این مدت هیچ گاه نتوانست آب یا غذا بخورد و تنها از طریق تزریق احتیاجات بدنیش برآورده می شد. او لب تشنه از مادر که در کنار تخت ایستاده حلالی می طلبد و به مادر وصیت می کند که امام را تنها نگذارید و در فراق من سیاه نپوشید و فقط برای سیدالشهدا و یارانش سیاه بپوشید و گریه کنید.
آنچه از خاطرات این شهید عزیز قابل ذکر است شهامت و دلیری و دلسوزی مادر اوست. در آن بحبوحه جنگ مادر با تمام استقامت و صبوری در بیمارستان هم نقش مادر دارد و هم نقش پرستار. الطاف مادری و زحمات پرستاری فرزند این ها همه یک صحنه از ایثار و فداکاری است که تاریخ و زمان شاهد آن بوده اند. نیک سیرتی این مادر بزرگوار به قدری بود که دیگر مجروحان خوابیده در بستر همگی او را مادر صدا می زنند چرا که هم پرستار فرزند خود و هم پرستار دیگر مجروحان در بیمارستان بوده است.
چه شهامتی بالاتر از این که باید فرزند شهید خود را، خود همراه می آورد و جسد او را از بیمارستان به سوی منزل بدرقه می کند او به یقین رسیده است که همان طور که خود آن را به سوی مرز شهادت بدرقه کرده است. خود نیز آن را به سوی منزل بدرقه می کند، و نیز خود او را به سوی مزار شهدا بدرقه خواهد کرد.
پس ای زمان تو شاهد باش که چنین مادران وفادار به مکتبی بودن که از قیام حسینی تا انقلاب خمینی دین
مبین اسلام را بر پا داشته اند و نیز خواهد بود زمانی که چنین فرزندانی را تربیت کنند و از درس مدرسه تا مکتب شهادت آن ها را بدرقه کنند تا دشمنان شرمسار از این همه فداکاری بدانند مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد.
مشکلات خانواده پس از شهادت فرزند
از آنجا که شهید شمس الله در یک خانواده کشاوز زندگی می کرد بعد از شهادت او، پدرش توان کار ندارد و تنها خود اوست با فرزندی کوچک تر از شمس الله که در دبیرستان تحصیل می کند به گفته پدر گرامی و صبورش زمین های خود را به دست افراد دیگری می دهند تا سهمی از درآمد عایده را به این ها بدهند و دیگر مشکلات خانواده که تحملش مشکل است خود شرحی مفصل دارد.
بعد از شهادت شمس الله دوستانش چند روز را به یاد او روزه می گیرند و در منزل یکی از آن ها شب هنگام دعای توسلی برپا می شود و همگی به خاطر وفاداریشان نسبت به دوست از دست رفته با یکدیگر سوگند یاد می کنند که راهش را ادامه دهند و تا جان دارند از دین و آئین و کشور خود دفاع نمایند و از خدا طلب، شهادت می کنند و برای پیروزی اسلام و مسلمین و بقای عمر رهبر دعا می کنند. در چنین حالاتی روحانی خانواده های این دلاوران یقین می دانند که فرزندشان دیگر برنمی گردد و به شهادت می رسد. ولى از آنجا که تقوا و اصالت اسلامی درونشان استوار گشته بود هیچ گاه از رفتن فرزندان خود به جبهه جلوگیری نکرده بلکه برای آن ها آرزوی پیروزی بر دشمن را دارند و با رضایت درونی آن ها را به سوی جبهه بدرقه می کنند. که اغلب آن ها نیز به درجه رفیع شهادت نائل می شوند.
حال پاى محبت محمدرضا بصیرى از دوستان شهيد شمس الله الوندى مى نشينیم، شمس الله خیلی مودب و زود جوش بود، طی مدت کمی که من با ایشان بودم هیج نقطه ضعف از ایشان مشاهده نکردم و ایشان خيلی به خانواده خود کمک می کرد و احترام خاصی برای آن ها قائل بود. بینش ایشان نسبت به مسائل اجتماعی، سیاسی، خصوصا جنگ خیلی بالا بود. این ها یک گروه بردند که همه شان رزمنده بودند و اكثر اوقات در مسجد و پایگاه محله و عزاداری ها فعالیت داشتند. و الان اکثرشان شهید شده اند از جمله شهید محمد ظاهری، شهید نورعلینی. در زمان انقلاب یک هیئت مذهبی بود که شمس الله نیز عضو فعال این هیئت بود.
با استقبال زیاد برادران قرار شد هیئتی در شب های یکشنبه به اسم هیئت شب های یکشنبه برای افراد جدید تشکیل شود که شمس الله به کمک دوستانش مسئولیت این هیئت مذهبی را به عهده گرفت و بعد از شهادت ایشان هیئت تعطیل شد.
در زمان قبل از انقلاب نیز شهید شمس الله در یک هیئت مذهبی سیاسی به نام هیئت امام جعفر صادق (ع) شرکت و فعالیت داشتند که در جریان انقلاب این هیئت همیشه تحت نظر ساواک بود.
در رابطه با انقلاب نقش به سزایی در هماهنگی تظاهرات و آوردن اعلامیه ها از قم داشت که این هیئت در منزل دکتر مهران بود که اعلامیه ها توسط افراد که این شهید هم جزو این افراد بود پخش می شد و الان هیئت بیشتر به رسیدگی به خانواده فقرا و کمک به آن ها فعالیت دارد.
پای سخنان آقای الوندی در رابطه با فعالیت و خصوصیات شمس الله می نشینیم: زمان تحصیل ما در راهنمایی مصادف با اوج نهضت انقلاب در مبارزه با رژیم بود و در این مدت ما یک گروه بودیم که شهید الوندی، شهید ظاهری، شهید نورعلینی و تعداد دیگری از دوستان فعالیت داشتیم، به کمک همین دوستان اولین نماز جماعت را در حیاط مدرسه برگزار کردیم و در راهپیمایی ها شرکت می کردیم و بعد از پیروزی انقلاب وارد پایگاه مقاومت شدیم و در دیگر فعالیت ها شرکت داشتیم و در زمان شروع جنگ اکثرا به جبهه رفتیم.
شهید شمس الله در دوران دبیرستان و تربیت معلم بارها عازم جبهه شد. شمس الله برای دوستان الگو بود. و با حالت معنوی و تبسمی که بر لبانش نقش بسته بود، همه را متوجه خودش می نمود و در زمان تحصیل در تربیت معلم، در یک خوابگاه بودیم شب ها بدون این که کسی متوجه شود بیدار می شد وضو می گرفت و در نمازخانه مرکز مشغول خواندن نماز شب و راز و نیاز با خالق می شد.
آزاده ی ارجمند جناب افشار می گویند: شمس الله اهل مطالعه بود و اگر تشخیص می داد که کتابی خوب است معرفی می کرد و دوستان را به مطالعه آن تشویق می نمود که من چند جلد کتاب از او به یادگار دارم.
آری دوستانش می گویند: شمس الله مظلوم بود و مظلوم هم شهید شد.
شمس الله در جبهه سقا بود دارفانی را لب تشنه وداع گفت.
در فراق شهید شمس الله دیوارهای بیمارستان شیراز هنوز هم گریه می کنند.
مادرش می گوید: "شمس الله فرشته ای بود که خداوند به من هدیه داده بود، من همیشه آرزو داشتم که ای کاش در کربلا بودم و به یاری بزرگ بانوی اسلام حضرت زینب می شتافتم و خداوند در پی این آرزوی من توفیق خدمت و پرستاری به مجروحین هم اتاقی شمس الله را در بیمارستان شیراز به مدت ۴۱ روز عنایت فرمود و خداوند را شکر می کنم که پسرم چنین راهی را آگاهانه انتخاب نموده است."
- خصوصیات اخلاقی شهید را از بدو کودکی تا شهادت ( از قول خانواده شهید )
در مورد خصوصیات اخلاقی این شهید بزرگوار آنچنان که باید بگویم نمی توانم زیرا اگر از زمان کودکی تا شهادت خصوصیات اخلاقی ایشان را بررسی کنیم می بینیم که اخلاق ایشان که اخلاق اسلامی و مظلومانه ای بود تاکنون در میان هیچکدام از اقوام و آشنایان سراغ نداریم از غیبت و بدگویی کردن از افراد و تهمت بی اندازه تنفر داشت و می خواست که حتی به یک کلمه از این حرف ها نیز گوش نکند در انجام فرائض دینی خود سخت می کوشید و بیشتر عبادت های خود را در پنهان انجام می داد. اخلاق و رفتار این شهید بزرگوار در میان تمام اقوام و فامیل ها نمونه بوده و همه او را در مظلومیتی و کم حرفی و در عین حال بالا بودن سطح علم و فرهنگ شناخته بودند و همه او را دوست داشتند. ایشان برخوردی گرم و صمیمی با همه افراد خانواده به خصوص پدر و مادر و همه خویشان دور یا نزدیک و تمام آشنایان داشت و حتی در زندگیش هر غریبه ای نیز چند لحظه با ایشان برخورد داشته پس از شهید شدنش به گفته خودشان که می گفتند به خدا قسم شهید شدن این بزرگوار اثرات مثبت زیادی روی ما گذاشت و داغ ایشان ما را از جگر سوزاند آری اخلاق و رفتارش به راستی نمونه بود همانطور که به مظلومیتی از مولایش امام حسین (ع) درس آموخته بود و مرد آزاده بود و آزادگی را نیز دوست داشت و همیشه و در همه جا سخن حق را مقدس می شمرد و حرف نا حقی نیز در دوران زندگی اش نگفت. با شرافت و آبرومند بود، دوست داشت پنهانی افراد خانواده و یا کسان دیگر را امر به معروف و نهی از منکر کند، همیشه در مقابل افراد خانواده و آشنایان و دوستان بر لبانش لبخند شیرینی نقش بسته بود همچون مولای متقیان علی ابن ابیطالب یاری رسان وکمک دهنده بود چه برای خانواده و چه برای اشخاص دیگر، هیچگاه از خود تعریف و تمجید نمی کرد و همیشه خود را یک حقیر معرفی می کرد. در همه کارها مهربان و دلسوز بود در راه پیشبرد اهداف عالیه اسلامی سخت کوشا بود و به موجب همین اخلاقیات به قدری در نزد پدر و مادرش عزیز و امین و راستگو و امانت دار شناخته شده بود که در چندین سال قبل از شهید شدنش با این که سن کمی داشت و پسر دومی نیز بود هنگامی که پدر و مادرش وصیت کرده بودند در وصیت نامه ایشان همین شهید بزرگوار و والا شمس الله مرا وصی خود قرار داده بودند و به موجب همین اخلاقیات در بیمارستان شیراز نیز هنگامی که اشخاصی به ملاقاتی ایشان آمده بودند (افراد نا آشنا که ساکن شیراز هستند) دیگر نتوانسته بودند که دل از این بزرگوار بکنند و در هر فرصتی به ملاقاتی ایشان می آمدند. به گفته یکی از آن ها که سوگند می خورد و می گوید من در زندگیم مرتکب اعمال زشتی شده بودم ولی اکنون این شهید بزرگوار نقش تربیتی بر من داشت و مرا هدایت کرد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
01 آذر 1403 / 19 جماديالاول 1446 / 2024-Nov-21