شهید حسن دانشمند در یک خانواده مومن و متدین در شهریور ماه سال 1344 پا به عرصه وجود گذاشت. از همان اوائل کودکی و خردسالی چهره ای پر مهر و محبت داشت به طوری که در محیط خانواده بسیار مورد لطف و عنایت پدر و مادر قرار می گرفت. چهره معصومانه اش بیش تر جلب توجه می کرد و به نحوی عشق و محبت و صمیمیت در سیمای او محسوس بود. پدر و مادرش از همان اوایل کودکی او را تحت مراقبت قرار می دادند و با مسائل احکام و تعالیم اسلام آشنایش می کردند. مادرش می گفت: تا برایم مقدور بود سعی می کردم با وضو او را شیر دهم و دیگر کارهای او را بسیار مواظب بودم که تربیت صحیح اسلامی را بیاموزد و در تمام مسائل مربوط به او دقت و احتیاط می کردم. همیشه او را در کنار خود قرار می دادم و مشغول نماز و عبادت و قرآن خواندن می شدم تا در او هم اثر کند و بیاموزد تا او قاری قرآن شود. مروج اخلاق و احکام و روشنگری و مبلغ جامعه اسلامی باشد و او نیز چنین شد. شهید دانشمند به تدریج بزرگ تر می شد. هنوز سنی از او نگذشته بود که با سنگر اسلام و انقلاب یعنی مسجد آشنا شد. دوران تحصیلات ابتدایی را شروع کرد و وارد کلاس درس شد. از آن جایی که فردی مستعد و پر جنب و جوش بود، در بین دانش آموزان نمونه بود. همکلاسی هایش او را زیاد دوست داشتند. فروتنی و تواضع از خصوصیات اخلاقی و اسلامی این شهید عزیز بود. مهربان و خوش قلب بود. در اعمال و رفتارش نظم و انضباط را رعایت می کرد. وقتی ریز نمراتش را جهت اطلاع خانواده نشان می داد از نمره معدل و انضباط و دیگر درس هایش کاملا مشخص بود که در سطح خیلی خوبی بود. چندین بار مورد تشویق اولیاء و مربیان مدرسه اش قرار گرفته بود و در این رابطه جوایزی نیز دریافت کرده بود که هنوز از ایشان به یادگار مانده است. در همان دوران ابتدایی به عنوان شاگرد ممتاز شناخته شد و عکس و مشخصات ایشان در روزنامه آن زمان به چاپ رسید. این گونه تشویقات در او بسیار اثر گذاشت و باعث شد که همیشه در درس هایش موفق شود. به تدریج وارد دوره راهنمایی شد و در جمع دوستانش در مجالس درس قرآن و حدیث شرکت می کرد. با علاقه پر شوری که در سر داشت در فرصت کمی درس قرآن را فرا گرفت. در جلسات مذهبی و درس قرآن و مراسم دعای ندبه و کمیل قرآن و دعا را با صدای دلنشین تلاوت می کرد. احادیث و مطالبی که در جلسات مطرح می شد را با خط زیبایی که داشت می نوشت و حفظ می کرد.
همیشه مشوق دوستان و بچه های محله بود. همه را جهت شرکت در جلسات و فرا گرفتن درس قرآن و احکام اسلام دعوت می کرد. به تدریج رشد افکار اسلامی در ذهن و فکر این شهید شکل می گرفت. با مسائل سیاسی و انقلابی جاری در جامعه آشنا شد و خیلی دوست داشت که از جنایات و ظلم و ستم و فساد و تباهی رژیم منفور گذشته روشنگری و تبلیغ کند و از این طریق فعالیت خود را به صورت جدی تر و گسترده تر آغاز کرد. ضمن مطالعه کتاب های درسی، کتاب های زیادی را که تهیه کرده بود مطالعه می کرد. بیهوده وقت خود را تلف نمی کرد و با شرکت در جلسات و سخنرانی ها در زمان طاغوت با خیلی از مسائل آشنا شده بود. با اوج گیری انقلاب اسلامی و آگاهی از مسائل تبلیغات خود را ادامه داد و در محیط پیرامون خودش افراد را از حکومت ننگین شاه بر حذر داشت و آن ها را به مبارزه فرا می خواند. در مبارزات و تظاهراتی که در بندرعباس شروع شده بود همراه با دیگر برادران بزرگ ترش حضور داشت. در مراسم چهلم شهدا در یکی از مساجد شهر که پایگاه مبارزاتی محسوب می شد مسئول یک قسمت از پخش اطلاعیه حضرت امام شد که بعد از پخش اطلاعیه و عکس امام در میان جمعیت با هوشیاری و زیرکی از دید مامورین ساواک که در جلسه بودن موفق به فرار گردید. در سال 57 همزمان با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی وارد دوره دبیرستان شد و در دبیرستان شهید چمران بندرعباس مشغول تحصیل گردید و در رشته اقتصاد فارغ التحصیل شد. در طی دوره دبیرستان با تشکیل انجمن اسلامی فعالیت های خطاطی و طراحی و هنری خود را ادامه داد. زمانی که درگیری گروهک ها شروع شد، حسن با پخش اطلاعیه ها و کارهای تبلیغی و فرهنگی و برخورد شدید به دهان منافقین و گروهک ها می کوبید و همیشه با آن ها درگیر بود.
با کارهای خطاطی، شعارهای اسلامی را در محله خودشان می نوشت و کار رنگ آمیزی و خطاطی را بعضی وقت ها تنهایی تا نیمه های شب ادامه می داد. بیش تر کارهای فرهنگی و خطاطی در کتابخانه مسجد جوادالائمه که نزدیک منزل این شهید بود را خودش انجام می داد. با پیگیری و کوشش بسیار کتاب های متعددی جمع آوری کرده بود و با تشکیل این پایگاه و کتابخانه آن جا محلی برای اجتماع نوجوانان هم محله ای خودش شد. در ایام تعطیلی تابستان در اردوهای وحدت و هجرت که در شهرستان های مختلف برگزار می شد فعالانه حضور داشت.
همکاری با واحد بسیج و تبلیغات، انتشارات سپاه بندرعباس و گروه هنری توحید ستاد دانش آموزی نهضت سوادآموزی و ستاد نماز جمعه از جمله فعالیت های ایشان بود. با توجه به نیازی که به ایشان بود پیشنهاد کادر رسمی بودن در سپاه را دادند امام چون ادامه تحصیل را در نظر داشت لذا رسمی بودن را نپذیرفت اما در مراسمات و صبحگاه مشترک سپاه بعضا با لباس سپاه قرائت قرآن می کرد. بعد از پایان دوره دبیرستان از آن جایی که احساس مسئولیت می کرد و با آن عشق و علاقه ای که به اسلام و قرآن داشت برای خدمت بیش تر جبهه را از یاد نبرد و در تاریخ 61/4/1 با تنی چند از دوستانش به جبهه رفتند. چون از قبل آموزش نظامی و عقیدتی را گذرانده بود و شناختی که از ایشان داشتند در لشکر ثارالله در واحد حساس و مقدسی چون اطلاعات عملیات مشغول به کار شد و آموزش های تکمیلی رزمی، آبی، خاکی و نقشه خوانی را به خوبی فرا گرفت و به ترتیب در سه عملیات ظفرمند والفجر 3، 4، 5 در جبهه های غرب شرکت کرد و در این عملیات تجربیات خوبی کسب کرده بود و بعد از عملیات افتخارآمیز خیبر در جبهه جنوب شرکت داشت که در این عملیات مجروح شیمیایی شد و پس از معالجات و بستری شدن در بیمارستان بهبودی یافت ولی آثار شیمیایی در صورت و گردن او نمایان بود اما به هیچ کس نمی گفت. فردی با تقوا و راز نگهدار بود و می خواست تمام کارها تنها برای خدا باشد. بعد از این مرحله به بندرعباس بازگشت و وضعیت خدمت وظیفه خود را پیگیری کرد و به صورت داوطلب در کمیته انقلاب اسلامی بندرعباس بازگشت و وضعیت خدمت خود را پیگیری کرد و به صورت داوطلب در کمیته انقلاب اسلامی بندرعباس به عنوان خدمت وظیفه مشغول به کار شد. در همین ایام چون علاقه به ادامه تحصیل داشت با پشتکار فراوان این بار نیز در رشته علوم تجربی مدرک دیپلم خود را از دبیرستان ابن سینا گرفت و با داشتن دو دیپلم یعنی اقتصاد و علوم تجربی خود را آماده دانشگاه کرد. در آزمون سال 65 شرکت کرد و در دانشگاه علوم پزشکی ارومیه به عنوان دانشجو پذیرفته شد. در اواخر دوران خدمت با اصرار زیادی که داشت از سپاه بندرعباس ماموریت گرفت و به صورت یک رزمنده داوطلب به جبهه اعزام شد.
واقعا برای او در شهر ماندن بسیار مشکل بود. همیشه در هوای جبهه پر می زد. مجددا در آبان ماه سال 64 عازم جبهه شد و چون فرمانده لشکر و دیگر مسئولین لشکر ثارالله به کار ایشان واقف بودند در واحد قبلی مشغول فعالیت شد و پس از مدتی در عملیات سرنوشت ساز و حماسه آفرین والفجر 8 آزادسازی فاو شرکت کرد و در این عملیات رشادت های فراوانی از خود نشان داد. حسن دیگر با جبهه و جنگ آشنا شده بود و حاضر نبود جبهه را ترک کند و پیش خانواده اش باشد. در عملیات های مختلفی که شرکت کرده بود دوستانش می گفتند واقعا حسن با شجاعت و با ایمان و با اخلاص کار می کند. بعد از شهادتش مدارکی که از ایشان مانده بود مطلع شدیم که به عنوان یک رزمنده بسیجی نمونه انتخاب شده بود. حسن همیشه می گفت که می خواهم بیش تر عمرم را در جبهه در سنگر و در کنار رزمندگان اسلام باشم. حرف و سخنش جبهه بود. علاقه خاصی داشت که همیشه همچنان یک رزمنده برای اسلام و سربازی برای امام زمان(عج) باشد. به تمام مشکلات جبهه عادت کرده بود و خود را برای رسیدن به لقاءالله مهیا کرده بود و این آمادگی از صحبت ها و برخوردهای این شهید عزیز نمایان بود. شهادت برایش یک آرزوی دیرینه بود. می رفت که اگر خداوند شهادت را نصیبش کند به بزرگ ترین و با فضیلت ترین مرگ ها دست یابد. سخنان امام عزیز را به گوش و جان خریده بود. پیام های پیامبر و امام این ولی فقیه را عملا لبیک گفت و دعوت خدا را پذیرفته بود و از جنگ و شهادت هراسی به خود راه نداد. به خوبی برایش آشکار بود که شهادت در هیچ یک از معیارهای مادی و دنیایی قابل قیاس نیست و بهترین سعادت دنیا و آخرت شهادت در راه خداست و راهی آگاهانه انتخاب کرد.
مادرش می گفت: زمانی که حسن از ماه شهریور امسال به مرخصی آمده بود دیگر تا آخر عملیات کربلای 4 برای مرخصی و دیدار نیامد. می گفت کارم خیلی زیاد است و وقت مرخصی ندارم و لذا حدود 4 الی 5 ماه حسن را ندیدیم تا این که خبر شهادتش رسید. دوستانش می گفتند که 3 الی 4 ماه در خطوط مقدم و محورهای شناسایی سنگر کمین دشمن روی آب با لباس غواصی مشغول کار بود. واقعا حسن یک مرد الهی شده بود. به پیروزی و شهادت فکر می کرد لحظات عملیات را انتظار می کشید، عبادت و راز و نیاز و دعایش در سنگرها فراموش نشدنی است. عملیات کربلای 4 شروع شد. حسن در این عملیات مسئول محور عملیاتی هدایت نیروها بود و در حالی که نیروهای گردان ویژه را به سمت جلو هدایت می کرد سرانجام بعد از گذشت 30 ماه خدمت صادقانه در جبهه های غرب و جنوب در حالی که غواصی می کرد به جلو نیروهای دشمن می رفت و در منطقه شلمچه در تاریخ 65/10/17 با اصابت ترکش خمپاره مزدوران بعثی به قسمت سر به فیض شهادت نائل گردید. در لحظه شهادت تنها یک پلاک به گردن داشت و به مدت 15 روز پیکر مطهر و خونینش روی آب مانده بود و بعد از پیدا شدن جسد به طور کامل شناسایی شد و این پیکر گلگون کفن در حالی که خون از سرش می چکید در بهشت زهرای بندرعباس به خاک سپرده شد.
03 آذر 1403 / 21 جماديالاول 1446 / 2024-Nov-23