نعمت اله ابوالحسني در اول مهرماه 1333 در خانواده اي فقير در شهرستان کازرون چشم به جهان گشود. نعمت اله در خانواده اي فقير که شغل پدر خانواده کشاوزي بود، روز به روز بزرگ تر مي شد و رشد مي يافت. سختي و مشقات زندگي هيچ گاه باعث نشد که پدر مومن و زحمتکش خانواده از تربيت مذهي فرزندانش غفلت نمايد به طوري که بچه ها را از سن پنج ـ شش سالگي به نماز وا مي داشت و ساير تکاليف ديني نظير روزه و .... را به آن ها مي آموخت. نعمت اله نيز از اين قائده مستثني نبود، چنان که مادرش مي گويد: «او از همان سنين کودکي به مسجد علاقه مند شد و در اثر رفت و آمد با آن فضاي روحاني مانوس شد و خيلي دلش مي خواست که نمازش با جماعت برگزار کند.» با فرا رسيدن سن مدرسه، نعمت اله تحصيلات ابتدائي اش را در يکي از دبستان هاي کازرون آغاز کرد. از آن جا که از هوش و استعداد زيادي برخوردا بود، به دليل علاقه اش به درس و محيط مدرسه، خيلي زود از ساير همکلاسي هايش متمايز شد و توجه معلم کلاس را به خود معطوف کرد. نعمت الله ضمن اين که از نظر درسي سرآمد کلاس خود بود، در منزل نيز بهترين و دلسوزترين فرزندان پدر و مادرش به حساب مي آمد. او از همان سال هاي ابتدائي در فصل کار کشاورزي، پدر را دست تنها نمي گذاشت. نعمت اله براي همه کس احترام قائل بود. او با اين که از بضاعت مالي آن چناني بهره مند نبود، اما به قشر ضعيف و دوستان کم بضاعتش توجه خاصي داشت و هرگاه که مي توانست، کمک هائي به آن ها مي نمود، او حتي از بخشيدن لباسهايش به ديگران نيز ابائي نداشت. او در مسائل ديني، ضمن اين که خودش عامل به عمل بود ديگران را به انجام فرائض و تکاليف ديني تشويق مي نمود. وي نخست از خانواده و جمع خواهران و برادرانش آغاز مي کرد و با زباني ساده و گويا برايشان صحبت مي کرد و سپس تصميم نهائي را به عهده ي آنان وا مي نهاد. نعمت اله هيچ گاه چيزي را به کسي تحميل نمي کرد مخصوصا در رابطه با مسائل و موضوعاتي که پيرامون مسائل ديني و لزوم انجام تکليف مذهبي بود. شخصيت آرام، منطقي و هميشه متفکرش، ضمن اين که وي را داراي باطني استوار ساخته بود، در ظاهرش نيز بي تاثير نبود و هرگاه کسي براي مرتبه ي نخست با او مواجه مي شد، اولين چيزي که در ظاهر نعمت الله مي ديد، وقار و متانت نهفته در وجودش بود. نعمت اله وقتي درباره ي نماز سخن مي گفت، چهره اش از شدت شور و شوق دگرگون مي شد. از درباره ي نماز به مضامين جالبي دست يافت که در آن سن، بسيار چشم گير بود. او درباره ي اهميت نماز به دوستان و اطرافيانش چنين مي گفت: «نماز صرف خم و راست شدن نيست .... نماز با معنا هست که انسان را به اوج مي رساند و تنها نقطه اي اتصال انسان به پروردگار و تقرب به خداوند، نماز است.» نعمت اله در سکوت و خاموشي ظاهري اش، پيوسته در حال تفکر و خودسازي بود. او براي رسيدن به اهداف عاليه اش به خودسازي و تزکيه ي نفس پرداخت و نخستين گام در اين راه را با گرفتن روزه برداشت. وي با کمترين غذا، روزه مي گرفت و به هنگام افطار به غذائي ساده اکتفا مي نمود. وي عقيده داشت روزه براي کشتن هواي نفس بسيار موثر است. همان طور که مدارج تحصیلي را با موفقيت و نمرات بسيار بالا پشت سر مي گذاشت در طي مدارج و مراتب مذهبي نيز موفق بود. نعمت اله در سال 1351 در سن هجده سالگي از نعمت پدر محروم شد. با رحلت پدر نيمي از مسئوليت سنگين خانواده بر دوش وي افتاد، او مجبور شد براي تامين هزينه ي تحصيل و نيز فراهم ساختن معاش خانواده، دو چندان فعاليت کند تا موفق به تامين همه ي اين هزينه ها شود. بنابراين به کارگري پرداخت. او از پدر آموخته بود هيچ کاري در جهت کسب درآمد حلال عار نيست. نعمت اله نيز تنها هدفش کسب درآمد حلال بود و به همين جهت از انجام هيچ کاري ابا نمي کرد. او مي دانست که خواهران و برادران کوچکش، از لحاظ عاطفي نيازمند تکيه گاه هستند، به همين خاطر عليرغم تحمل رنج و خستگي ناشي از کارگري و تحصيل، سعي مي کرد در مقابل آنان، چهره اي خندان و بشاش داشته باشد آن ها نيز مسائلشان را با وي در ميان مي نهادند. نعمت اله پس از اخذ ديپلم متوسطه ، عازم خدمت شد او طي دو سال خدمت سربازي، علي رغم محيط فاسد ارتش در آن روزگار و تبليغات وسيع ضد دين و مخالفت با اسلام، بدون اين که ذره اي خدشه بر اعتقاداتش وارد شود، خدمت سربازي را به پايان برد و به کازرون بازگشت. نعمت اله پس از مراجعت به کازرون، دريافت که زمزمه هاي انقلاب اسلامي در شهر شنيده مي شود. او که مدت ها قبل درباره ي انقلاب به اطلاعاتي دست يافته و با اصول و اهداف آن نیز آشنا شده بود با عده اي از جوانان انقلابي ارتباط برقرار نمود و با همکاري آن ها به فعاليت هاي سياسي مخفي مبادرت ورزيد. آن ها تحت اعلاميه هاي حضرت امام(ره) را تهيه مي کردند و پس از تکثير، جهت آگاهي مردم پخش می کردند. آن هاآن ها امکانات محدودي براي فعاليت داشتند، در جمع تبليغ انقلاب نيز با مشکلات متعددي روبرو بودند. يکي از عمده مشکلات آن ها، نداشتن وسيله ي تکثير اعلاميه بود به همين اساس، اعلاميه هاي حضرت امام(ره) در تيراژ زياد را با روش رونويس تکثير مي کردند. او در انجام هر کاري نخست رضايت خداوند را در نظر مي گرفت و اگر مي دانست رضايت خدا را در انجام امري نهفته است، آن کار را هر چقدر که مشکل بود با نهايت شور و شوق علاقه، به انجام مي رسانيد. نعمت اله براي آشنائي نوجوانان شهر با انقلاب اقدامات مختلفي انجام مي داد. يکي از اقدامات موثرش براي جذب نوجوانان، بر پائي کلاس هاي آموزش قرآن در مسجد جامع شيخ بود. وي ضمن اينکه به بچه ها درس قرآن مي داد، آن ها را از ظلم دستگاه جبار شاه آگاه مي کرد و به تدريج زمينه ي آشنائي و علاقه مندي شان را به امام(ره) و انقلاب فراهم مي آورد. شهيد در کلاس قرآن از هر چيزي براي درک بيشتر شاگردانش از انقلاب استفاده مي نمود. نعمت اله که علاقه ي زيادي به قرآن کريم داشت، آموزش قرآن را بهترين راه براي ساختن شخصيت نسل جوان مي دانست او به خاطر عدم يک نواختي و جلوگيري از خستگي و ايجاد تنوع در کلاس قرآن راه کارهاي جالبي به کار مي بست که همين موجب تشويق شاگردان براي ادامه شرکتشان در کلاس مي شد. يکي از اقدامات جالب و موثري که نعمت اله به کار بست، قصص قرآني بود. او روي قصص قرآني کار مي کرد و سپس با زباني ساده و بياني شيرين و جذاب، براي حاضرين کلاس بازگو مي نمود. وي تنها به قصه گوئي اکتفا نمي کرد، بلکه در پايان هر قصه، جهت درک و فهم بچه ها از پيام نهفته ي درون قصه مي خواست که نتيجه ي آن را بگويند. نعمت اله هم چنين به خواندن و گردآوري احاديث علاقه ي وافري داشت و در اين زمينه بيشتر با دوستان هم سن و سال خودش بحث و گفت و گو مي نمود. نعمت اله اعتقاد داشت که اگر انسان بتواند با اخلاص و اعمال قربه الي اله به خداوند نزديک شود، خداوند نيز او را مورد توجه قرار خواهد داد و به مراتب بالائي مي رساند. تا آن جا که شخص از آن نعمت و بزرگي در انظار خلق در خواهد ماند و پيوسته اين پرسش را از خود مي نمايد که اين همه بزرگي چگونه فراهم آمده است. وي علاقه ي فراواني به امام زمان عجل اله داشت و دلش مي خواست ديگران نيز به آقا امام زمان علاقه پيدا کنند.. او آن قدر عاشق امام زمان عجل اله بود که حتي در موقع شهادت نيز اين طور که از ظواهر بر مي آيد موفق به زيارت حضرت عجل اله مي شود. نعمت اله پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1358 در کنکور سراسري در دانشگاه شرکت کرد و در رشته ي زبان انگليسي دانشگاه جهرم پذيرفته شد و در آن شهر به تحصيل پرداخت. هنوز يک سال از آغاز تحصيلش طي نشده بود که با انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاه مواجه شد و مجبور به بازگشت به کازرون گرديد. درکازرون جهت امرار معاش به شهرداري رفت و به عنوان ماشين نويس مشغول کار شد. پس از چند ماه کار در شهرداري کازرون، ترجيح داد که به عضويت سپاه پاسداران شهرستان درآمد. نعمت اله به علت اخلاق حسنه و مرتبه ي بالاي دانش و علوم ديني، خيلي زود جايش را در بين اعضاء قديمي جا باز کرد و آن ها همواره محب و دوستدار او بودند. وقتي دوستانش دريافتند که مرتبه ي علمي او بسيار بالاست از نعمت الله خواستند که او هم در مراسم صبحگاه براي برادران پاسدار صحبت کند اما وي نپذيرفت. تا اين که پس از اصرار و الحاح فراوان با عنوان اين که مي خواهم درس هائي که آموخته ام را پس بدهم حاضر به صحبت در مراسم صبحگاه شد. نعمت الله در کارهايش در عين سادگي، معنويت خاصي نهفته بود. نعمت الله پس از مدتي خدمت در سپاه کازرون، براي چند ماه به عنوان ماموريت عازم بندر ريگ شد. پس از بازگشت از ماموريت، جنگ تحميلي گسترش يافته بود و او تصميم گرفت که براي دفاع از يگان اسلامي عازم جهه شود. از سوي ديگر مادرش در آرزوي دامادي فرزند بود و مدام اصرار مي کرد که نعمت اله ازدواج نمايد. او قبل از رفتن قول ازدواج به مادر داد و گفت: «براي مدتي به ماموريت مي روم پس از بازگشت از ماموريت مقدمات ازدواج را فراهم خواهم کرد.» او قبل از رفتن به برادرش گفت: «اتاق مرا رنگ بزن يک کمد هم بخر تا مادر از دلواپسي خارج شود و زياد به من فکر نکند، بلکه فکرش جاي ديگري معطوف شود.» نعمت الله در تابستان سال 1360 عازم جبهه هاي دفاع مقدس در منطقه ي جنوب شد. برادر شهيد از قول يکي از همرزمان ايشان که در لحظه ي شهادت نزد وي حاضر بوده، چنين مي گويد : «يک شب قبل از آغاز عمليات ثامن الائمه عليه السلام همه در منطقه در سنگرهاي خود مستقر بوديم . نعمت اله هم به تلاوت قرآن مشغول بود. يک مرتبه بلند شد و گفت: امام زمان عجل اله! دوستانش بلند شدند و اطراف را نگاه کردند. بعد رو به او گفتند: آقاي ابوالحسني بنشينيد خطر دارد. نعمت اله براي مرتبه ي دوم بر مي خيزد و مي گويد: امام زمان عجل اله و به سمت شخصي حرکت مي کند هنوز چند قدمي نرفته بود که خمپاره اي در کنارش به زمين اصابت مي کند و منفجر مي شود، در اثر انفجار ترکشي به سينه اش اصابت مي کند. وقتي دوستان و همرزمان اطرافشان را مي گيرند، مي بينند لبش پر از خنده است و مدام اسم امام زمان عجل اله مي گويد.» او در آن لحظات خطاب به همرزمانش مي گويد: «سر جاهاي خودتان برگرديد. الان فرمانده اصلي امام زمان عجل اله مي آيند و شما بدانيد که با ايشان پيروز خواهيم شد.» تا لحظه اي که ايشان را در آمبولانس مي گذراند و حرکت مي کند، نام مقدس امام زمان عجل اله بر لب داشت. نعمت اله همان شب، در هفتم مهر سال 1360 قبل از رسيدن به پشت جبهه به شهادت می رسد.
01 آذر 1403 / 19 جماديالاول 1446 / 2024-Nov-21