شهید حجت الله اشرفی در تاریخ 17آذر ماه 1346 در یک خانواده مذهبی و فقیر یه دنیا آمد. او آخرین فرزند این خانواده بود. حجت از همان ابتدای تولد چهره ای معصوم و ساکت داشت. همه اعضای خانواده به خاطر آن که به قول معروف آخرین فرزند نیز بود علاقه ی عجیبی به او داشتند. تواضع و فروتنی او در سال های بعد که بزرگ تر می شد زبان زد دوستان و آشنایان بود. علاقه ی عجیبی به سنت های مذهبی به خصوص ماه محرم و مراسم سوگواری امام حسین (ع)و پدر بزرگوارش حضرت علی (ع)داشت. ده دوازده ساله بود که همراه پدر و گاهی مادر شب های ماه مبارک رمضان و برای سوگواری های ماه محرم به مسجد می رفت و تا نیمه شب با شور و علاقه در مسجد می ماند. پس از انقلاب نیز همچنان بر اعتقادات پاک و انسانی خود پایدار ماند تا این که در دوره ی دبیرستان تا حدودی با بچه های انجمنی و بسیج مدرسه همکاری داشت. در برخورد با دوستان و آشنایان و همکلاسانش بسیار متین و کم حرف بود و به موقع حرف می زد و از پرگویی و بیهوده گویی حذر می کرد. به قول معروف کم می گفت و گزیده چون دُر. شهید حجت الله بنا به این که خودش و همگی خانواده آرزو داشتند که به دانشگاه برود در دوره ی دبیرستان تلاش و کوشش فراوانی می کرد و بسیار علاقه مند بود که تمامی همکلاسی ها و دوستانش نیز به آرزوهایشان برسند. شهید حجت الله از همان ابتدای زندگی مزه ی فقر و رنج و کار و زحمت را چشیده بود و در دوران تحصیلاتش سعی می کرد که خرج و مخارج مدرسه را خودش تهیه کند تا سربار پدر و مادرش نباشد. درس خواندن و کار کردن برای او دو چیزی بودند که از همدیگر تفکیک ناپذیر بودند. حجت الله در خرداد ماه 1365دیپلم گرفت و با تلاش و پشتکاری که نشان داد و به یاری خداوند مهربان همان سال در رشته ی تاریخ در دانشگاه اصفهان به ادامه تحصیل مشغول شد حتی دانشگاه نیز نتوانست خصوصیات نوع دوستی و اعتقادات او را کم تر کند بلکه آن روحیات دوست داشتنی شدتی بیش تر یافت. در دانشگاه آگاهی های بیش تری یافت و همیشه به خاطر این که رشته اش تاریخ بود مطالعات خارج از درس راجع به تاریخ زیاد داشت. جوانی غیرتی و تعصبی بود و با آن قیافه با صلابتش جذابیتی خاص داشت. در این دو سالی که به دانشگاه می رفت همه ی دوستان و فامیل را تشویق می کرد که درس بخوانند و از کارهای بیهوده حذر کنند و در زندگی هدفمند زندگی کنند. شهید حجت الله هر موقع که از اصفهان می آمد همگی را خوش حال می کرد و با همه با چهره ی بشاش و خندان برخورد می کرد. در کارهای خانه به مادر و بیرون به پدر و برادرانش کمک می کرد. گذشت و مردانگی این جوان رشید و برومند 20 ساله همیشه در یاد کسانی که او را می شناختند به یادگار خواهد ماند.
شهید حجت الله یک روز قبل از شهادت از اصفهان به شهرکرد آمد و شبی مهمان خانواده بود و فردای آن روز سر کوچه ی خودشان یعنی محل زندگی اش همان جایی که بزرگ شده بود و با بچه های محل مشغول گفتگو بود با گردنی افراشته بی خبر از نامردی دشمنان کوردل توسط بعثیان جنایتکار عراق بمباران شد و همراه تنی چند از دیگر عزیزانمان به شهادت رسید. این واقعه صبح پنجشنبه بیستم اسفند ماه 1366به وقوع پیوست.
01 آذر 1403 / 19 جماديالاول 1446 / 2024-Nov-21