وی در سال 1339 از دامن پاکی دیده به جهان گشود. گویا در سن شش سالگی وارد دبستان شد. با هوش و ذکاوت سرشاری که داشت کلاس ها را یکی پس از دیگری با بهترین نمرات به پایان می رساند. پس از اتمام دوره ابتدایی دوره ی راهنمایی را در بهشهر گذراند. پس از اتمام دوران راهنمایی وارد دبیرستان جامع ساری شد و بعد از آن در سال 54 و 55 در رشته علوم ریاضی و فیزیک وارد یکی از دبیرستان های بهشهر شد. سال 54، آغاز فعالیت های مذهبی و مبارزاتی اوست. از این سال او در جلسات متعدد آشکار و نهان و مجامع عمومی مذهبی شهرستان بهشهر و اطراف شرکت می کند و با نبوغ سرشاری که داشت خیلی سریع همه چیز را می یابید.
در سال 56 سال آخر دبیرستان، وارد دبیرستان البرز تهران شده و با بهترین معدل وار دانشکده راه و ساختمان عمران پلی تکنیک(امیرکبیر) می شود.
همگام با قیام خونین انقلاب اسلامی دانشکده ها تعطیل می شود، مقداد با روحی بزرگ و ایمانی سرشار مجددا وارد روستای خود می شود تا بتواند به درد مردم محروم و مستضعف برسد. وی در دوران خفقان رژیم یکی از اعضاء و تصمیم گیرندگان تشکیلات دسته ها و تظاهرات و جلسات مذهبی پنهانی بود. از آن جا که تماس مستقیم با شهر داشت و در آوردن اعلامیه های امام و نشر و پخش آن ها و برقرار نمودن سخنرانی ها و سازماندهی دسته جات تظاهرات جهت شرکت در شهر یا خود ده مثل همه کسانی که با اسلام تعهد و پیمان بسته بودند کار همیشگی او بود و لحظه ای قرار نمی یافت و همچنین شبانه به طور مخفیانه وارد ده اطراف می شد و سخنرانی می نمود در حالی که تنها وسیله او دوچرخه بود تا جایی که در یکی از این شب ها هواداران شاه او را گرفته بودند و خواستند تحویل مامورین بدهند که با وساطت بعضی ها خاتمه پیدا کرده بود. مقداد کماکان یکی از رهروان رهبر برای ثبت حاکمیت ولایت فقیه و حکومت اسلامی در تلاش و مجاهده بود و هیچ وقت زحمات او در انتخابات جمهوری اسلامی اساسی و ریاست جمهوری از یاد نمی رود. بعد از گذشت چندی از تشکیل مجلس شورای اسلامی با آقای یارمحمدی نماینده شهر بم همکاری می کرد. در جلسات آرامش خاصی داشت و با متانت صحبت می کرد و بدین جهت بود که در حل مسائل و مشکلات ده نقش فراوان داشت، حتی خارج از وظایف محوله از طرف انجمن اسلامی او خود جداگانه دنبال کارها می رفت. مساله مهمی که تا زمان حیاتش روشن نشد، فعالیت و رسیدگی به فقرا و یتیمان و دردمندان و گرفتاران بود. چون اهل تظاهر نبود، همچو مولایش علی (علیه السلام) شبانه به مستمندان سرکشی و رسیدگی می کرد.
در رزم های شبانه با آن همه ضعیفی و کم جستگی قوی بود و بسیار مقاومت داشت. به خصوص که اگر خسته می شد یا کسالتی عارض می شد هرگز به زبان نمی آورد و روحیه ای قوی و شجاعت بسیار داشت. این روحیه و شجاعت جز ایمان و نیمه شبانگاه ها با خدا راز و نیاز کردن چیز دیگری نخواهد بود. او هرگاه فراغت می یافت مطالعه می کرد و نیز از نبوغ و دریافت سرشاری برخوردار بود. وی به مطالعات درسی خود اکتفا نمی کرد و برای فراگیری اسلام به کلاس ایدئولوژی اسلامی در تهران می رفت و در بحث های خصوصی و سخنرانی ها شرکت می کرد. در طی 2 سالی که دانشگاه ها تعطیل بود در مدارس و دبیرستان ها به تدریس علوم دینی و حتی درس انگلیسی هم مشغول بود. وی نه تنها مدرس بلکه معلم اخلاق نیز بود. نه تنها شاگردان او بلکه همه کسانی که او را دیده بودند می گویند که او به راستی با اخلاق بود و آداب اسلامی را رعایت می کرد. تا انسان را می دید یک حالت خضوع و احترام به خود می گرفت و لبخندی به لبانش می نشست. آن چه را که بعدا از آن احتراز می کرد غیبت بود و دروغ. عاشق امام و کلامش بود کاملا از فرامین وی اطاعت داشت و در عمل به مستحبات نیز سخت کوشا بود. او سخت مهربان بود، در عمل به مستحبات سخت کوشا بود و در حین انجام واجبات از عمل به مستحبات غافل نبود. در برابر غرب زدگی و شرق زدگی سخت مقاومت می کرد. در رابطه با جنگ نقش فعالی داشت. در اوایل جنگ به سرپل ذهاب رفت و در تعطیلات نوروزی مجددا به جبهه رفت. در جبهه بزرگ رمضان در جبهه جنوب(شلمچه) در شب عید فطر در تاریخ 61/4/31 به عنوان عیدی پیش معشوقش شتافت.
30 ارديبهشت 1403 / 11 ذيالقعده 1445 / 2024-May-19