Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
محمود برزگري فيروز آبادي
نام پدر :
علي
دانشگاه :
امام صادق عليه السلام تهران
مقطع تحصيلي :
كارشناسي ارشد
رشته تحصيلي :
معارف اسلامي و اقتصاد
مكان تولد :
ميبد - روستاي فيروز آباد (يزد)
تاريخ تولد :
1343/04/04
تاريخ شهادت :
1366/01/18
مكان شهادت :
شلمچه
عمليات :
كربلاي 8
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
خاطرات اطرافيان شهيد محمود برزگري فيروزآبادي
راوي :
اطرافيان شهيد
شهید در دوران کودکی
یادم هست که محمود از همان بچگی و از همان اوایل تحصیل عشق و علاقه خاصی به درس داشت. بعد از ظهرها وقتی از مدرسه برمی گشت می خواست به درس و عشقش برسد ولی از طرفی هم می خواست به پدرم در مغازه کمک کند به همین دلیل دفتر و کتابش را برمی داشت و هنوز از مدرسه به خانه نیامده راهی مغازه کوچک پدرم می شد.
بعضی وقت ها که گذارم به آن طرف می افتاد می دیدم که دفتر و کتاب در دستش است یا روی میز بزرگ مغازه گذارده. اگر مشتری نبود نگاهش بر روی کتاب بود و اگر هم مشتری می آمد با آن سن کمش پشت ترازو قرار می گرفت و جنس مورد نظر مشتری را با دقت تمام وزن و به او می داد. (خواهر شهید)
***********
او که شاید تمام اوقات فراغت خودش را در کمک کردن به پدرش می گذراند از بهترین دانش آموزان کلاس ما بود. او همیشه شاگرد اول کلاس ما بود. در ریاضیات کسی بالاتر از او نبود. معلم ها محمود را خیلی دوست می داشتند. او که هر روز در مدرسه استعدادش شکوفاتر می شد مورد علاقه شدید معلمین قرار می گرفت و همیشه در امتحانات نمره اول را داشت. او با امید و آرزوهای فراوان درس می خواند که شاید آن روز برای ما شناخته نبود. (کمال دهقانی همکلاسی شهید در مدرسه)
*************
** از همه افراد خانواده کوچک تر اما سر به راه تر بود. قبل از دبستان به مکتب خانه رفت. در یک تابستان یک جزء قرآن را به طور کامل فرا گرفت و به گفته ی معلم قرآنش و مکتب خانه، او بود که بیش از دیگران سر به راه و به قول معروف اهل بود.
** یک بار دیده نشد که با کسی دعوا کند و یک کلمه زشت و رکیک از او شنیده نشد زیرا او با فحش دادن خیلی بد بود. اگر کسی حرف زشتی می زد یا بلند صحبت می کرد می گفت: حالا اگر قیل و قال نکنی و سر و صدا راه نیاندازی نمی شود؟!
** در حالی که پنج سال بیش تر نداشت در بافتن فرش به مادرش کمک می کرد و مانند بچه های دیگر نبود که دنبال بازیگوشی و ایجاد مزاحمت برای دیگران باشد. (پدر شهید)
خصوصیات اخلاقی شهید در میان افراد خانواده
** او آن قدر با ادب بود و اصول اخلاقی را مخصوصا در مورد احترام به پدر و مادر رعایت می کرد و همیشه سعی می کرد تا به او گفته نشده که بنشین، ننشیند. هرگز جلوی کسی پایش را دراز نمی کرد حتی جلوی کوچک تر. جلوتر از دیگران نمی نشست جلوی پای همه بلند می شد و نسبت به بچه ها اخلاق به خصوصی داشت. با آن ها با احترام و ادب حرف می زد.
** صله رحم را فراموش نمی کرد. به همه اقوام سرکشی می کرد اگر می فهمید که از افراد کسی هست که به سرکشی خویشان نرفته خیلی ناراحت می شد و می گفت: اگر دیگری نمی تواند به دیدن شما بیاید شما این کار را انجام دهید.
** مادربزرگش مریض بود و راضی نمی شد که بیمارستان برود ولی محمود به هر طریقی بود او را راضی کرد که به بیمارستان برود وگفته بود که هر وقت خوب شد خودش از جبهه می آید و او را به مشهد خواهد برد چون او واقعا به پدر بزرگ و مادربزرگش ارادت داشت و به آن ها احترام می گذاشت.
** وقتی به مکه رفتم بعضی بچه ها می گفتند که فلان چیز را برای ما سوغات بیاور اما او گفت: بابا نروی در فکر مادیات. ببین در آن جا پا جای پای چه کسی می گذاری و چه کسانی آن جا پا می گذارند. او می گفت: آدم فقط یک بار در عمرش به آن جا می رود.
** در لباس پوشیدن ساده بود ولی اصل تمیزی را همیشه مدنظر داشت. از همه افراد خانواده تمیزتر بود. لباس هایش را خودش تمیز می شست و هرگز نمی خواست مزاحم دیگران بشود و کارهای شخصی اش را به دیگران واگذار نمی کرد.
** آخرین باری که از جبهه برگشته بود و دوباره می خواست برود تقریبا نیمه های شب رسیده بود. از ترس این که نکند ما بیدار یا بدخواب شویم زنگ ملایمی زده بود و وقتی که دیده بود کسی در را باز نمی کند بیش از این زنگ نزده بود و به سپاه رفته بود و تا صبح آن جا مانده بود. صبح که به خانه آمد، پرسیدم: چرا زنگ نزدید؟ گفت: نخواستم شما را بیدار کنم به همین دلیل مزاحم نشدم و به سپاه رفتم.
** شب های زمستان رساله می آورد و می گفت: می خواهم چند مسأله از رساله بخوانم شما هم گوش کنید. مخصوصا سالی که می خواستیم به مکه برویم. (پدر شهید)
************
ایشان سعی می کرد وقتی به مرخصی بیاید که موقع کار در خانه باشد. از لحظه ای که وارد خانه می شد تا دوباره به دانشگاه برمی گشت یک بار نشده بود که پدر و مادر از او شکایت کنند که کاری را درست انجام بدهد، چه برسد به این که اصلا انجام ندهد. او منتظر بود که کسی کاری را بگوید و ایشان فورا انجام بدهد. (برادر شهید)
***************
شهید در دوران دبیرستان
با پیروز شدن انقلاب اسلامی محمود جامه پایداری به تن کرده و به حفاظت از دستاوردهای بزرگ این انقلاب مشغول شد. مردم زجر کشیده و مسلمان و مبارز میبد کم کم فرزندان خود را می شناختند. محمود هم محصل بود و در دبیرستان درس می خواند ولی این بار تنها درس علوم و ریاضی و انگلیسی نبود بلکه درس احساس مسئولیت و درس خون شهیدان انقلاب و درس آزادگی و استقلال و درس ارزش های نوین اسلامی و درس مردانگی و از خودگذشتگی و از جان گذشتگی بود. او هم درس می خواند و هم در سپاه مشغول خدمت بود و اصلا مثل این که از همان دوران کودکی یاد گرفته بود که چه طور دو کار را در یک زمان انجام دهد. (کمال دهقانی دوست شهید)
************
مدرسه شاهدی است که سال ها محمود را در خود جای داشت و بر خود می بالید. هنوز گویی آفتاب صبح بر دیوار مدرسه پرتو افکنده و زنگ مدرسه به صدا درآمده و دانش آموزان به صف ایستاده اند و محمود سرود عشق و پیروزی را در سر صف می سراید!
از یاد نمی بریم در شرایطی که لیبرالیسم با حرکت خزنده خود می خواست تارهای عنکبوتی بر طبل های ساده و صادق دانش آموزان افکند و در آن ها برای خود خانه ای بسازد چگونه او با سازماندهی انجمن های دانش آموزان بر علیه این جریان می کوشید تا بنیان مرصوص "بنای او من البیوت" آنان را در هم ریزد و خط امام را بر مدارس حاکمیت تمام بخشد و او محور انجمن های اسلامی بود.
از خاطر نمی بریم که ساعت ها بعد از پایان درس و کلاس وقتی که همه رفته بودند و مدرسه نیز استراحت می کرد او در اتاق انجمن اسلامی مشغول کار و تلاش بود. مخصوصا هنگامی که خبری می رسید که دانش آموزان به فیض شهادت نائل آمده و دیگر شبانه روز در تلاش بود تا پیام شهیدان را هر چه گویا و رساتر سازد. (حجت الاسلام والمسلمین شاکر از همکلاسی های شهید در دبیرستان)
**********
همان طور که ایشان خود به درس خیلی علاقه داشت به دیگران نیز برای فراگیری هر چه بیش تر علم توصیه هایی می کرد. یک مورد این بود که یک سال تابستان خیلی اصرار داشت که من کتاب های سال آینده را بگیرم و با کمک او مطالعه کنم و متفرقه امتحان بدهم. (خواهر شهید)
***********
شهید برزگری ضمن ادامه تحصیل از مجالست با اهل علم و تقوی و حضور در مجالس مذهبی و مساجد و تکایا و راهپیمایی ها به عنوان پایگاه و پل ارتباطی دینی خود استفاده می کرد و در این راه طلایه دار و پیشتاز جمعی از همگامان به ویژه مدارس میبد بود. تشکیل انجمن های اسلامی در مدارس میبد و افتتاح کتابخانه و کلاس های عقیدتی جزئی از اقدامات فرهنگی آن شهید در مدارس بود.
دوستان را با مهربانی و بی ادعایی نصیحت می کرد و معدود کج فهمان را که در منجلاب کمونیسم و یا لیبرالیسم افتاده بودند راهنمایی می کرد و بالاخره او مصداق "اشداء علی الکفار رحماء بینهم" بود. (برادران شهید)
شهید در دانشگاه
در مورد علت ورودش به دانشگاه امام صادق (ع) چنین بیان می داشت که به جهت این که این دانشگاه هم دارای بعد مذهبی (تقوی) و هم دارای بعد علمی بود آن را انتخاب کرده است. او از محیطی که جو مذهبی و اخوت دینی نداشت خسته می شد. او دوست داشت همان طور که خودش قلب پاک و پرعطوفت داشت دیگران نیز مثل او باشند. (هم اتاق و هم مباحثه شهید)
*************
اینجانب که هم مباحثه ای ایشان بوده ام به حق تصدیق می کنم که ایشان از جمله مستعدترین دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) بود و دارای زیرکی و فهم عمیق بود. درباره درس اگر چه کمتر سوال می کرد ولی سوالات و اشکالات او از استاد عموما قابل فهم و حاکی از درک سریع و فهم عمیق بود.
اهل تحقیق و تتبع بود و به مطالب کلاسی و کتب درسی قناعت نمی جست بلکه اهل مطالعه کتب متعدد و تحقیق بود. به نکات مشکل و ظریف درسی به خوبی وارد بود و از عهده کل نکات مبهم و مشکل درسی در سر مباحثه به خوبی بر می آمد.
او اوقاتی را که در جبهه بود و طبعا در کلاس شرکت نمی کرد خود به تنهایی قادر به درک درس و حل مشکلات آن بود و حتی از کسانی که در دانشگاه حضور داشتند بهتر و در امتحان نمره های ممتاز می گرفت. (هم اتاق و هم مباحثه شهید علیرضا عسکرزاده)
*************
بعضی اوقات که به دلایلی در مباحثه و درس تعلل می کردیم ایشان اهمیت مباحثه و هدف آن را به ما گوشزد می نمود. معمولا پس از نماز صبح مطالعه و بحث علمی را به می کرد و مطالعه را به شیوه صبحگاهی ترجیح می داد. (هم اتاقی و هم مباحثه شهید در ترم اول برادر کریمی)
**************
** یاد نمی آورم زمانی را که وقت او بیهوده به هدر رود. در ساعات شبانه روز همه چیز طبق برنامه بود. در ساعات معینی می خوابید و در ساعات شبانه روز همه چیز طبق برنامه بود. در ساعات معینی می خوابید و در ساعات معینی بیدار می شد. خوابش خیلی کم و سبک بود اصلا مثل این که چشمهایش بسته ولی گوش و دلش بیدار است.
** انتخاب رشته معارف و اقتصاد و ادامه آن کار هر دانشجویی نبود بلکه لازمه آن داشتن اطلاعات ریاضی در حد بالایی بود که این شهید از استعداد درخشانی در این زمینه برخوردار بود. (هم اتاقی و هم مباحثه شهید)
**************
** شهید بزرگوار اهداف دانشگاه را که تربیت مبلغان و متخصصان مذهبی و اعزام آن ها در جهت صدور انقلاب فراگیر اسلام به کشورهای جهان بود بسیار ارج می نهاد و همیشه دوستان را متوجه این اهداف پاک و مقدس دانشگاه می نمود و چنین وانمود می کرد که مسئولیت بزرگ است و مسئول عاجز و ناتوان. لذا عزم خود را جزم می نمود و لحظه ای از اوقات شریف خود را بی جهت نمی گذارند و همیشه با فعالیت هایی که داشت باز هم خود را مسئول می دید که مبادا با استفاده از امکانات امام زمان در انجام وظیفه قصوری داشته باشد.
** به یاد می آورم زمانی که من مسئول مباحثه بودم و احیانا مطلب را خوب نمی گرفتم و در عین حال با لکنت بیان می کردم او سرش را پایین می انداخت و با دقت و علاقه گوش می داد و پس از این که حرف های من تمام شد او با چنان مهارتی و با رعایت مسائل اخلاقی مطلب را از باب تکرار مجدد بیان می نمود که هم من متوجه اشتباهم می شدم و هم این که او یک کلمه به من نمی گفت که تو اشتباه می گویی.
** او همیشه به موقع سر کلاس حاضر می شد و حاضر نبود کلاسش را تعطیل کند مگر این که کار خیلی مهمی برایش پیش آمده باشد و در روزهایی که سر کلاس می رفت به موقع در سر کلاس درس حاضر می شد. بنده به یاد ندارم حتی برای یک بار هم او در ورود به کلاس درس تأخیر داشته باشد. او همان طور که به حضور در کلاس درس اهمیت می داد مقید بود که حاضر باشد. برای ساعات مباحثه هم اهمیت زیادی می داد و همیشه زودتر از ما برای انجام مباحثه آماده می شد.
هیچ گاه درس را برای امتحان و نمره گرفتن نمی خواند. او درس می خواند تا چیزی بفهمد و بتواند در آینده دِین خود را نسبت به اسلام و مسلمانان ادا کند. او همیشه خود را مدیون خون شهدا می دانست لذا درس نخواندن را خیانت به آرمان مقدس شهدا می دانست.
مصداق بارز "زکاة العلم ... " را رعایت می کرد و همیشه من و امثال من که به او محتاج بودیم را زیر چتر حمایت خود قرار می داد و مطالب گفته شده را دوباره برایم بازگو می کرد تا من کاملا یاد بگیرم. او به من می گفت تا مطلب را نفهمیدی، گذر نکن چون اگر این کار را بکنی در واقع وقت خود را بیهوده گذراندی. (هم اتاقی و هم مباحثه شهید)
*************
برادران رزمنده و به ویژه عزیرانی که از دانشگاه امام صادق (ع) در جبهه حضور داشتند خوب می دانستند که شهید برزگری از دانش وافری برخوردار است و توانایی رفع مشکلات را دارد و به انگیزه حُسن احترام او را استاد خطاب می کردند اما این شاگرد مکتب امام صادق (ع) که رزمش یادآور مالک اشتر و دانشش نمونه جابرن حیان و تقوایش الگویی از ایمان مسلمان بود صادقانه و آمرانه از آن ها می خواست که به او استاد نگویند. (به نقل از برادران شهید)
*************
او آن قدر به علم و دانش علاقه داشت حتی زمانی که برای کمک به من و انجام کار کشاورزی می آمد نیز کتاب به همراه خود می آورد. هر زمانی هم که در منزل بود در اتاق جداگانه ای مشغول مطالعه بود. (پدر شهید)
**********
** ایشان وقتی جبهه بود درسی به نام اقتصاد کلان را خودش خوانده بود من رفتم نزد ایشان با وجود این که استاد هم گرفته بودم گفتم که شما هم وارد هستید از شما استفاده کنیم. وقتی درسی را توضیح داد احساس کردم حتی خیلی از استاد هم بهتر برای من گفتند لذا به وی گفتم استاد ولی چون ایشان خیلی تقوی داشت وقتی ایشان را به این نام صدا می کردم ناراحت می شدند. (یکی از دوستان شهید)
** یکی از دوستان سوال کرد که این درس ها را برای چه می خوانید شما که قرار است شهید بشوید! ایشان گفتند: من درس ها را برای نمره نمی خوانم برای هدف دیگر می خوانم. (یکی از دوستان شهید)
***********
ایشان در بعضی از مواقع که اوقات فراغت داشتند به بخش زبان انگلیسی مراجعه کرده و نوارهای مکالمه انگلیسی می گرفت و سعی در رشد قدرت تکلم خود در این زبان داشت. (یکی از دوستان شهید در دانشگاه علی رضا دهقانی)
شهید و جبهه
** یکی از آن چیرهایی که ایشان خیلی بدان اهمیت می داد مسئله جنگ بود. من هر چه فکر می کنم یادم نمی آید که این چند سال بعد از جنگ که ما یک بار به هم رسیده باشیم و صحبت اول مان غیر از مسئله جنگ باشد.
** یک روز با هم رفتیم بهشت زهرا و دیدم که خیلی افسرده است. گفتم که چطور شده که این قدر ناراحت هستی؟ گفت: واقعیتش این است که من خجالت می کشم نگاه کنم به این چهره های شهدا. آن ها کجا رفتند و ما کجاییم! خیلی غصه می خورد که چرا بعضی ها به جیهه نمی روند.
** یک نکته که من هیچ وقت فراموش نمی کنم و اساس وجود او و زندگی او و ساختار وجودی او بود شب زنده داری او بود. اگر در جبهه مانند شیری می غرید در دانشگاه درس می خواند. (حجت الاسلام والمسلمین شاکر از دوستان بسیار صمیمی شهید)
**********
محمود از جبهه به قصد عزیمت به یزد و پیوستن به قافله ره گشایان کربلای حسین (ع) نمود اما وقتی به میعادگاه می رسد جز گردی از آن کاروان بر جای نمی بیند. فقط چند دقیقه تأخیر او را از هم سفری با این کاروان محروم می کند.
محمود شب هنگام بر می گردد و ساک دستی خود را به گوشه ای می اندازد و علی رغم تلاشی که در پنهان داشتن ناراحتی مانند همیشه داشت بی اختیار زار زار گریه می کند. (پدر شهید)
***********
شهید برزگری به یاری دیگران معروف بود. می دانید در جبهه رسمی به عنوان شهرداری بود یعنی در هر چادر روزی چند نفر مسئول گرفتن غذا و شستن ظروف می شدند اما برزگری علاوه بر روزهایی که نوبت خودش بود هر روز یار شهرداران بود. تا ما غافل می شدیم می دیدیم که او غذا را گرفته است و باز به کمک ما می آید و در شستن ظروف نیز کمک می کرد. ولی اصلا کارهای خود را به حساب نمی آورد. ( دانشجوی همسنگر شهید کاظم فرقانی)
***********
آخرین دفعه ای که به جبهه رهسپار شد (کربلای ۸) من نیز توفیق همراهی با ایشان را داشتم. خوب به یاد دارم که درس فقه (لمعه) را در جبهه با دوستان مباحثه کرد و حتی از دانشجویانی که در دانشگاه مانده و مشغول تحصیل بودند دروس بیش تری خوانده و مباحثه کرده بود. (هم اتاقی و هم مباحثه و هم رزم شهید)
***********
یک بار قبل از عملیات کربلای ۴ به دیدن برادرش آمده بود. از صبح تا ظهر از او خبری نبود. بعد که او را دیدیم فهمیدیم در خدمت مشغول مطالعه اصول فقه بوده و قسمت زیادی را خوانده. (هم درس و هم رزم شهید)
***************
یادم می آید آن هنگام که در جنوب بودم توفیق نصیب من گشت تا وی را زیارت کنم. از درس ها پرسیدم که با درس های دانشگاه چه می کنی؟ با وقار تمام به من گفت: تمام کردم. حتی یکی از دوستان می گفت که وقتی از تهران با شهید بزرگوار به جنوب می آمدیم فقه را در قطار خوانده بود و مباحثه کردیم. (هم درس شهید)
************
به مسائل جبهه بسیار حساس بود. اگر در جبهه احتمال عملیات می داد از اولین کسانی بود که درس را رها می کرد و عازم جبهه می شد. (هم اتاقی و هم درس شهید علیرضا نجف زاده)
**************
از کار کردن خسته نمی شد بلکه ناراحتی او از این بود که مبادا کاری نباشد و سرگردان شوم. رزم با تبلیغ هر کدام را که وظیفه می دانست انجام می داد و عشق به لقاء الله در رسیدن به کوی محبوب موجب شده بود که همواره در خط مقدم به نبرد بپردازد. (هم کلاسی و هم رزم شهید سید محمدحسین کشکوئیه)
****************
** یک دفعه از جبهه برگشته بود می خواستم باغ درست کنم به ایشان گفتم: خوب شد که آمدی و الان می توانم روی کمک شما حساب کنم. در جوابم گفت: پدر اسلام در خطر است و شما در فکر باغ هستی؟!
** چهار پنج روزی بود که از جبهه برگشته بود و دوباره می خواست که به جبهه برگردد. گفتم: چرا؟ شما که چند روزی بیش تر نیست که آمده اید! گفت: ما که آن جا کاری انجام نمی دهیم و می رویم تا نزدیکی های اهواز و برمی گردیم.
** هرگز از او شنیده نشده که بگوید می خواهم به جبهه بروم و همیشه می گفت که می روم اهواز. از کارهای جبهه اش تعریف نمی کرد. کارش شناسایی بود ولی یک دفعه در منزل نگفت که من چه کار می کنم. (پدر شهید)
************
ایشان از فرماندهان کمال اطاعت را نموده و ما را هم به اطاعت از فرامین ترغیب می نمودند. وقتی فرمان سینه خیز بر روی سنگلاخ به ما می دادند ایشان بدون هیچ توجهی به آن موانع از آن ها عبور کرد. (دوست شهید در دانشگاه و هم رزمی وی)
************
** شهید بزرگوار برزگری در تحمل سختی ها و مشکلات جنگ نیز شخص صابر و بردباری بود. تمام سختی های جبهه را بر خود هموار می نمود و هنگامی که به رزم شبانه می رفتیم و با این که بسیار خسته بودیم ولی او همیشه چهره ای خندان و بشاش داشت و او واقعا مصداق این حدیث بود که: "المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه".
آتشی از عشق در درونش شعله ور بود که درونش را می سوزانید و ما متوجه این شعله عشق الهی تا هنگامی که به عملیات رفتیم نشدیم. قبل از شهادتش بود که فهمیدیم که چه آتشی در درون او شعله ور است (آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که آتش ندارد نیست باد) او دارای قلبی مطمئن بود و واقعا فریاد "یا ایتها النفس المطمئنه" ارضی را شنیده بود و حالات او قبل از عملیات نشان دهنده این حالت طمأنینه وی بود. (دوست شهید در دانشگاه و هم رزم وی)
***********
از ویژگی های شهید این بود که به دنبال مقام نبود. در دسته ما سه نفر بودند که تجربه جنگ خوبی داشتند و از همه بیش تر شهید برزگری بود اما هر کاری می کردند که او فرمانده دسته شود قبول نکرد و خوشش می آمد که نیروی ساده باشد. (هم سنگر شهید و دوست وی در دانشگاه کاظم فرقانی)
************
محمود همواره اصرار می کرد که او را به خط اول ببرند. تعداد زیادی از برادران اطلاعات عملیات در یک مقر استقرار داشتیم. من تعداد زیادی از آن ها را نمی شناختم که از جمله آن ها محمود بود ولی از اولین کسانی که رفتار خویش نظرم را جلب کرد و با او رابطه نزدیکی برقرار کردم محمود بود. (همرزم شهید در واحد اطلاعات عملیات کمال عمرانی)
************
در پادگان کوثر اهواز به ایشان گفته شده بود که شما کار رزمی را رها کنید و فقط کار تبلیغی بکنید که او جواب داد نه من احساس می کنم که در این مقطع کار رزمی لازم تر است. (یکی از همرزمان شهید)
***********
** در عملیات کربلای ۵ در محور شلمچه در سنگر اطلاعات عملیات بود که آمد و از من خواست که از فرمانده اجازه بگیرم تا به آن طرف برود که فرمانده چون شهادت را در چهره ایشان دیده بود، گفت: نه! اگر ایشان به آن طرف برود دیگر برنخواهد گشت. بعدا در حالی که محمود بغض گلویش را گرفته بود به من گفت: برادر شما بالاخره نتوانستید مرا به آن طرف بفرستید.
** او یک عشق خاصی به جبهه داشت و ایشان در جبهه چیزی مافوق همه چیز بود و از آن دست برنمی داشت. اگر به دانشگاه هم می رفت باز می خواست به جبهه برگردد. (برادر شهید حبیب برزگری)
شهید در جبهه به عنوان مبلغ
** در کلاس هایی که عنوان مربی سیاسی عقیدتی داشت به آموزش احکام اهمیت خاصی می داد. گاهی اوقات قبل از کلاس ها به تبادل نظر می پرداختیم که چگونه مطالب را مطرح نماییم. یادم می آید که اگر داستانی یا نکته ای را می دانست مطرح می کرد که من هم در کلاس بگویم. یک بار می خواستم درباره غرور برای گروهی حرف بزنم اشاره کرد که داستان عابد را فراموش نکنم.
** در کنار آن که مبلغی شایسته برای اسلام بود مبلغی که خود به آن چه می گفت رسیده بود تلاش می کرد که دیگران را نیز به آن مرحله از کمال برساند. فرمان علی (ع) را جامه عمل پوشانده بود که فرمود معلم و مودب دیگران باید ابتدا علم و مودب نفس خویش باشد و نیز مدرسی بود که درس عشق را به خوبی فرا گرفته و با قول و عمل داعی الی الحق بود. (هم کلاسی و هم رزم شهید سیدمحمد حسینی کشکوئیه)
***********
شهید برزگری علی رغم تمرینات و آموزش های سخت نظامی که برای مهیا شدن عملیات به ما می دادند با آن خستگی که داشت کلاس درس نیز در جبهه دائر می کرد. (یکی از همرزمان شهید)
سجایای اخلاقی شهید
حدود یک ساعت به اذان صبح بلندگو آیات روح بخش قرآن را پخش می کرد کم تر دیده بودم که در این هنگام از خواب بیدار شوم و او را در بستر خواب ببینم. با وجودی سردی آب نسبتا زیاد و هوا نیز سحرها سرد بود او هر شب به تهجد و راز و نیاز با خدا می پرداخت. در دل شب که همه درها بسته بود الا در دوست، او به راز دل گفتن با محبوب می نشست و الحق که شب او روز جهان افروز بود و نماز شب را سراجی برای ظلمت قبر می دانست.
به وعده خداوند به حضرت موسی باور داشت که: "قم فی ظلمه اللیل اجعل تبرک روضه" . آری او محمود بود و مقام محمود را در تهجد و نافله شب می یافت ......( اسری ۷۹) و او برزگری بود که بذر ایمان را در قلب خویش پاشیده و با عمل صالح روز به روز آن را بارور می ساخت تا در فصل برداشت و در آن روز موعود ثمره و نتیجه را ببیند. (هم درس و هم رزم شهید سید محمدحسینی کشکوئیه)
*************
آن روزها بنده به علت بیماری و مصرف بیش از حد دارو بعضی از شب ها با شکل بی خوابی روبرو بودم. در نیمه های شب و هنگام سحر شهید بزرگوار را می دیدم که به عبادت و راز و نیاز خدای خود مشغول است. او طوری بیدار می شد و طوری وضو می گرفت و به نحوی از درگاه خداوند به استغاثه مشغول می شد که گویا اگر کسی واقعا بیدار نبود نمی توانست بفهمد. (هم اتاقی شهید)
***********
یک دفعه برای من اتفاق افتاد که شب هنگام از مسافرت آمدم و هنگام وارد شدن دیدم که اتاق تاریک است اما با باز کردن در اتاق مشاهده کردم که شهید مشغول نماز و راز و نیاز است و جهت حضور قلب بیش تر در همان فضای تاریک با خدای خود مناجات می کند. (هم اتاقی شهید، برادر کریمی)
************
** از بسیاری شنیده ایم که وی مقید به نماز شب بود ولی من مورد بارز این تقید را با چشم خود دیدم و آن این که بعد از حدود ۲۰ ساعت مسافرت و سوار بر ماشین بودن موقعی که به شیراز رسیدیم دیدم که در گوشه ای ایستاده و مشغول خواندن نماز شب شد. این در حالی بود که خستگی از سر و روی ما می بارید و قدرت و طاقت را از ما صلب کرده بود.
** یگانه محوری که شهید برزگری تمام حرکات و ممکنات خود را بر حول آن تنظیم می کرد رضای خدا بود یعنی هر آن و در هر زمانی و مکانی خدا را در نظر می گرفت و آن کاری که مورد خواست و رضای خدا بود را انجام می داد. من تا آن جایی که با او آشنا بودم یادم نمی آید که حتی یک دفعه از این اصول که در زندگی او دارای اصالت شده بود عدول کند. این اصل مهم است که می توان هر خاطره و یادگاری از این شهید سعید را تفسیر کرد و در آن اندیشه نمود. (یکی از دوستان شهید در دانشگاه علیرضا دهقانی)
************
اگر احیانا خود نسبت به دیگران احساس تقصیری می کرد سخت در پی عذرخواهی و جبران بود که وی در مقابل اشتباه و خطای دیگران اهل گذشت و اغماض بود. قلبی مهربان و روحی برزگر داشت و هرگز اهل گلایه و شکوه نبود همیشه بشاش و دلشاد بود چرا که قلب او به نور ایمان و معرفت روشن بود. (هم اتاقی و همرزم شهید علی رضا نجف زاده)
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
29 ارديبهشت 1403 / 10 ذيالقعده 1445 / 2024-May-18
شهدای امروز
محمدجعفر پوراكبري ابرقوئي
احمد حاج نقي
محمدعلي ترابي ميبدي
سيد محمدباقر موسوي نژاد
سيد محسن مداح ساداتيه
پرويز(مهدي) طريقي
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll