Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
علي آشتياني منفرد
نام پدر :
محمد
دانشگاه :
شهيد بهشتي تهران
مقطع تحصيلي :
كارشناسي
رشته تحصيلي :
اقتصاد
مكان تولد :
تهران (تهران بزرگ)
تاريخ تولد :
1327/11/17
تاريخ شهادت :
1359/12/15
سمت :
فرمانده گروهان
مكان شهادت :
سرپل ذهاب
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
مصاحبه با همسر شهید علی آشتیانی منفرد(خانم زهرا پیروزمهر)
راوي :
همسر شهيد
1.لطفا در مورد نحوه آشنايي تان با شهيد توضيح دهيد.
فامیل بودیم برادر ایشان شوهر خاله بنده بودند و نحوه آشناییمون به این صورت که من را دیده بوند و به خواستگاری ام آمدند.
2. نحوه خواستگاري چگونه بود؟
خیلی معمولی بود و چیز خاصی نبود.
3. ميزان مهريه چقدر بود؟
۵۰ هزار تومان
4. مراسم ازدواج چگونه بود؟
خیلی ساده بود. چون ایشان تازه سرکار رفته بوند و درآمد زیادی نداشتند.
5. شرايط ايشان تا چه اندازه با معيارهايي كه در نظر داشتيد مطابقت داشت؟
پدرم ایشان را تایید کردند چون ایشان فردی مذهبی بوند و اهل نماز و روضه بودند. پدرم این مسائل برایش خیلی مهم بود. پدرم ایشان را تایید کردند من هم قبول کردم. بله با معیارهای خودم هم مطابقت داشتند.
6.چه صفات و شاخصه هايي در ايشان بود كه موجب شد به ايشان پاسخ مثبت بدهيد؟
مهربون بود و خیلی مرد خوبی بود.
7. زندگي مشتركتان چگونه شروع شد؟
خیلی ساده شروع شد. ولی یکی از شروطی که پدرم برای شهید آشتیانی گذاشته بود این بود که خانه ای در نزدیکی پدرم بگیرد. ما چند سال با برادر شهیدآشتیانی زندگی می کردیم بعد ایشان هم با وام بانکی این خانه را خریدند. وقتی خانه را خریدیم چند ماه بعد شهید شدند.
8. آيا با ايشان اختلاف نظر يا اختلاف عقيده داشتيد؟ بيشتر در چه زمينه هايي؟
نه من خیلی آروم و صبور بودم و ایشان پرجنب و جوش بودند با این حال اصلا اختلاف نظر نداشتیم.
9. آيا در طول زندگي مشتركتان شاهد تغيير و تحولي در او بوديد؟
نه از اول یه رویه داشت. مذهبی بود. در اجتماع با مردم خیلی خوب بود و در خانه هم خیلی خوب بود.
10. در اوقات فراغت بيشتر به انجام چه كارهايي مي پرداخت؟
اصلا اوقات فراغت نداشت.
11. آيا در انجام كارهاي خانه به شما كمك مي كرد؟ اگر خاطره و يا نكته خاصي در اين مورد داريد بيان بفرماييد.
خیلی کم در منزل بودند. کلاس های دانشگاه داشتند- شاغل بانک بوند- یه مدتی هم رفت و آموزش های نظامی و چریکی و دوره های مختلف دید.
12.به چه كارها و اموري علاقمند بود؟
درس خواندن و مطالعه را فوق العاده دوست داشتند.
13. اهل صحبت كردن بود يا سكوت را بيشتر ترجيح مي داد؟
خیلی اهل معاشرت بود.
14.به چه مواردي حساس بود و عصبانيتش را بر مي انگيخت؟
من به ندرت عصبانی بودنش را دیدیم. شاید در محل کار خیلی کم عصبانی می شد اما در منزل خیر.
.15.نظر افراد خانواده شما نسبت به ايشان چه بود؟
خوب بود مخصوصا پدرم.
16.روابطش با خانواده شما به چه صورت بود؟
عالی
17. چه صحبت ها و توصيه هايي به شما مي كرد؟
تنها چیزی هایی که در وصیت نامه اش نوشت یکی ازدواج من بود- سفارش پسر بزرگم(محمد) را می کرد. خیلی ما را به انفاق توصیه می کرد. می گفت همیشه برای من صلوات بفرستید.
18. از آرزوهايش براي شما سخن مي گفت؟ بزرگترين آرزويش چه بود؟
چیز خاصی نمی گفت.
19. روابط عاطفي ايشان با شما چگونه بود؟
خیلی خوب بود، مهربون بود.
20. بيشتر روي چه مباني اخلاقی تاكيد داشت؟
تمام مدت می گفت از دیگران دستگیری کنید. غیبت و دروغ را اصلا دوست نداشت.
21. برخورد وي با فرزندان چگونه بود؟
خیلی خوب بود. پسر بزرگم(محمد) در زمان شهادت سه چهار سال داشت و من سر پسر دومم(علی) دو ماهه باردار بودم. وقتی که با هم به منزل مادرم می رفتیم در راه من دست محمد را سفت می گرفتم شهید می گفت:دستش را ول کن بزار از الان روی پای خودش بایستد و مرد بار بیاید.
22. فعاليت هايي كه ايشان در طول دوران زندگي مشترك داشتند را لطفا ذكر نماييد:
الف) فعاليت هاي ورزشي:
فوتبال بازی می کرد.
23. نحوه شهادت شهيد چگونه بود؟ اگر نكته خاصي در مورد شهادتشان به ياد داريد، ذكر فرماييد.
به گفته همرزمانش صبح روز جمعه بیدار می شود و غسل شهادت می کند و کارهایش را می کند. شب قبل از شهادتش چون فرمانده بود به همه بچه ها سفارش می کند و می گفت: من چند ساعت بعد به شهادت می رسم. همرزمانش می گفتند که خیلی تغییر کرده بود غذا نمی خورد و از شهادت دوستانش سخت ناراحت می شد طوری که مقداری وزن کم کرده بود. می گفتند چنان نوری اطراف شهید آشتیانی را گرفته بود که همه محو نور ایشان شده بودند. خمپاره انداز غرب بود و در کارش خیلی ماهر بود. صبح جمعه بعد از نماز با یکی از دوستانش برای خنثی کردن مین می روند تا مسیر را برای عملیات باز کنند که در حین کار متوجه وجود مین های مویی می شود و تا می آید به دوستش بگوید که این جا نا امن است و مراقب باش که برخورد نکنی دوستش به آن مین برخورد می کند و مین به شهید می خورد و دست هایش می شکند و پشت گردن تا پایین کمرش سوخته بوده و مغزش متلاشی شده بود.
24. از شهادت ايشان چگونه مطلع شديد؟ واكنش شما چگونه بود؟
ما در تلویزیون دیدیم. اما متوجه نشدیم که ایشان هستند. من به خاله ام گفتم امروز یکی شهید شده است یعنی این یک نفر کیه؟! خداروشکر که فقط یه نفر شهید شده. اما غافل از اینکه این یک شهید از خود ماست. یک هفته گذشت و برایش مراسم گرفتند. بسیج در روزنامه شهادت ایشان را اعلام کرده بود. دخترعمه ام در روزنامه خوانده بود که شوهرم شهید شده است اما چون این شهید را شهیدی از بسیج اعلام کرده بوند فکر می کردند که تشابه اسمی است(همسر من از سپاه اعزام شده بود و بعد سپاه و بسیج یکی شدند). همه اقوام و خانواده تا شب کلی نقش بازی کردند تا من متوجه نشوم چون من باردار بودم و حالم بد می شد. انگار یه حسی بهم گفت که خبری است. از دخترعمه ام پرسیدم: نکنه علی شهید شده؟ که همه هول کردند! من خرید داشتم همه دنبال من آمدن تا من متوجه موضوع نشوم. شب فوق العاده بدی بود. پدرم وقتی آمد داخل خانه خمیده آمد داخل و گریه می کرد چون شهید را خیلی دوست داشت. من متوجه موضوع شدم و شوک بدی به من وارد شد.در واقع ما یک هفته بعد متوجه شهادت شدیم.
25. حرف يا عملي كه حاكي از آگاهي وي نسبت به شهادتش باشد، گفته يا انجام داده بود؟
یکی از دوستانش که به منزل ما آمده بود تا وسایل شخصی اش را ببرد گفت: شهید گفته بود که در روز جمعه به شهادت می رسد و اگر روز جمعه به شهادت رسیدم برای خبر دادن به منزل خودم نروید چون همسرم باردار است و نمی خواهم که فرزندم از بین برود هروقت حجله من را زدند بعد به همسرم خبر دهید.
26. شهادتش چه تاثيري بر شما گذاشت؟ چطور با اين قضيه كنار آمديد؟
خیلی تاثیر بدی گذاشت. من واقعا چهار و پنج سال مریض بودم.پسرم هم همین طور.
27.آيا بعد از شهادت حضور او ا احساس كرده ايد؟
خیلی.
* من یک سال تمام حضور ایشان را حس می کردم و هرشب خوابش را میدیدم.
* در خواب ماه بارداری ام را از من می پرسید و اگر من اشتباه می گفتم میگفت نه این ماه درست است. خیلی منتظر فرزندش بود.
* حتی دعاهایی را در خواب به من می گفت و به من می گفت: به فلانی بگو این دعا را برایت بخواند و وقتی به آن فرد مراجعه می کردم و مشخصاتی که شهید گفته بود را به او می گفتم همان دعا را از قرآن برایم پیدا می کرد و به من می داد.
* بیشتر اوقات هم حضورش را در خانه حس می کردم. وقتی پسر دومم به دنیا آمد من خیلی در خانه می ترسیدم حتی نمیتوانستم به آشپزخانه بروم و برای پسرم شیر بیاورم. اما شهید همیشه همراه من بود و احساس می کردم که مرا حمایت می کرد.
* همیشه در خواب می گفت صبوری کن و گریه نکن.
28- از خاطرات خود و ديگران با شهيد بفرمائيد؟
شش ماه مدام در جبهه بود. وقتی زنگ می زد می گفتم بیا چون من حالم خیلی بد بود. اما ایشان به دوستانش گفته بود من نمی روم چون می خواهم دل بکنم از پسرم و همسرم چون من می دونم شهید می شوم و اگر بروم آن ها اذیت می شوند.
(ويژه يادداشت خاطرات پراكنده)
۱.شهید در میدان حر در سال ۲۷ بدنیا آمد. سه پسر و یه خواهر بودند.دانشجوی رشته اقتصاد یا امور بانکی بود. و شاغل بانک بود. دو پسر به نام محمد و علی دارد. ایشان پاسدار داوطلب بودند و دوره های چریکی دیده بودند و فرمانده بودند.۱۵ اسفند ۵۹ در سرپل ذهاب شهید شد. برای خنثی کردن رفته بودند.
۲. صبح روز شهادت من خواب شهید را دیده بودم. ساعت شش صبح خواب دیدم که کسی در منزل پدرم را می زند. هراسان از خواب بیدار شدم و دیدم هیچ کس در را باز نمی کند. گفتم: بابا چرا در را باز نمی کنید علی آمده شما در را باز نکردید. پدرم گفت: من بیدار بودم کسی در نزده. گفتم: شما به من دروغ می گویید. ولی دیدم کسی نبود. گفتم: شاید آمده این جا کسی در را باز نکرده رفته خانه خودمان. آمدم خانه و خانه را گشتم حتی یه اتاق در بالا داشتیم آن هم دیدم اما نبود. احساس می کردم آمده و وقتی که به همرزمانش گفتند گفته بودند همین ساعات که همسرش خواب دیده بود به شهادت رسیده بود. در واقع من حضور ایشان را احساس کردم.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
23 ارديبهشت 1403 / 4 ذيالقعده 1445 / 2024-May-12
شهدای امروز
احسان ميرسيار
مسعود ارشادي
اميرعباس فتح اله نجارباشي
اسكندر(امير) چترچي
بهمن بابايي
حيدر كشاورز هدايتي
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll